آن‌جا شهر تو بود، در آنجا به دنیا آمده بودی. خانه و کاشانه‌ات در آن قرار داشت و در یکی از کوه های همین شهر بود که تو را به پیامبری برانگیختند. از بلندای کوه فرود آمدی تا پیام‌های آسمانی را به گوش زمینیان برسانی؛ اما گوش‌های مردم این شهر«مکه» سنگین‌تر از آن بود که حرف‌های آسمانی را بپذیرند. حرف‌ها را می‌شنیدند؛ اما انگار که نشنیده‌اند. لبخند‌های مهربان تو را می‌دیدند؛ اما پشت می‌کردند و از تو دور می‌شدند. حتی بعضی وقت‌ها در راه تو خار می‌ریختند و تو را آزار می‌دادند و گاهی دیگر حرف‌های ناروا به تو می‌زدند. تو را شاعر و جادوگر و دیوانه می‌خواندند.

اما تو باز هم با مهربانی با آنها سخن می‌گفتی، اندک اندک جوانانشان به تو ایمان آوردند و اسلام را پذیرفتند؛ اما پدران مغرور و متکبرشان حتی حاضر نبودند به دعوت تو گوش کنند. حتی به یکدیگر سفارش می‌کردند که وقتی تو را می‌بینند انگشت یا پنبه در گوش‌هایشان فرو کنند تا حرف‌های تو را نشنوند. مگر تو به آنها چه می‌گفتی؟

پرستش پروردگار مهربان، مهربان بودن با پدر و مادر و اقوام و خویشان. تو به آن‌ها می‌گفتی: «بت‌های چوبی، سنگی و خرمایی آفریده‌ی خداوند هستند نه آفریدگار شما. هیچ سود و زیانی از آن‌ها ساخته نیست.»

سه سال از آغاز دعوتت می‌گذشت. هر روز فکرها را به کار می‌انداختی و به راه درست دعوت می‌کردی.

آخر تحملشان را از دست دادند، پای جان تو نشستند و نقشه‌ی قتل شبانه‌ی تو را کشیدند. آن‌جا شهر تو بود. همان شهری که شهر امن خدا بود؛ اما کافران مکه تو را از شهرت بیرون کردند.

حالا تنها آرام بخش دل رنجیده‌ی تو حرف‌های آسمانی بود که بر قلب آسمانی‌ات فرود می‌آمد و تو را نوازش می‌داد.

  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (1)  وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ(2)  وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ(3)  لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ (4)

به نام خداوند بخشنده مهربان
به شهر (مکه) سوگند که تو شهرنشین آنی* و به پدر و فرزند(ابراهیم و اسماعیل) سوگند، (دو پیام‌آور آسمانی)* که ما انسان را در رنج آفریده‌ایم نه(آسانی). {سوره بلد آیات 1تا 4}

خدای تو به شهر تو سوگند یاد کرد تا بدانی که مکه شهر خوب خداست؛ اما اگر مکه خوب است به خاطر آن است که تو که خوب هستی در آن جا داری. اگر گلدان خوب است به خاطر گل است و تو گل سر سبد همه‌ی گل‌ها بودی؛ اما آن‌ها که گل را نمی‌فهمیدند به جای استفاده از طراوت و عطر و بوی گل بر سر راهت خار می‌ریختند تا تو را خوار کنند؛ اما خدا چیز دیگری را می‌خواست. خدایت به تو گفته بود که عزت و سربلندی از آن خدا و پیامبر و مومنان است و آن‌ها که بر سر راهت خار می‌ریختند خود خوار و بی‌مقدار شدند.

خداوند به پدر و فرزندی که به شهر تو آمده بودند و کعبه‌ خانه خدا را دوباره سازی کردند قسم یاد کرد. تو می‌دانستی که آن‌ها نزد خدا چه قدر عزیز بودند، تا جایی که خداوند لقب خلیل را به آن پدر داد؛ اما مردم زمانه با او هم نساختند و او را که به خداپرستی دعوت می‌کرد در آتش انداختند؛ اما خدای تو آتش کافران را برای دوستش ابراهیم گلستان کرد و خارهایی که با جرقه‌ای شعله‌ور می‌شوند و می‌سوزانند شکوفه دادند و گل دادند و عطر گل‌ها دوست خدا ابراهیم را نوازش داد.

پس ای محمد شاد باش و غم به دل راه مده. اگر تو را از شهرت بیرون راندند؛ اما خداوند با تو ماند و آن‌ها در کار خود فرو ماندند.

از این گذشته تو می‌دانی که انسان در رنج آفریده شده است. از زمانی که به جهان می‌آید زندگیش با گریه آغاز می‌شود. بعد گاهی لبخند می‌زند، شاد می‌شود و باز گریه می‌کند، به او شیر می‌دهند، و دوباره گریه و شادی و لبخند و گریه.

او خدایی است که گریه را آفرید و لبخند را.

اما به هر حال دور تا دور انسان را رنج‌ها و سختی‌ها فرا گرفته است. هنر انسان به آن است که با بندها و رنج‌ها مبارزه کند تا به کمال نهایی‌اش برسد.

درس‌های آیات

1- بعضی از شهرهای زمین شهرهای مقدس هستند. این شهرها مورد احترام مردم هستند. زیرا در این گونه شهرها مردان بزرگی زندگی می‌کرده یا زندگی می‌کنند که مردم آنها را دوست دارند. شهرهای مکه، مدینه، کربلا، نجف، مشهد و مانند آن از این گونه‌اند. احترامی که مردم به این شهرها می‌گذارند به خاطر در و دیوارهای شهر و خانه‌ها و راه‌ها و کوچه‌های شهر نیست بلکه به خاطر انسان‌های بزرگی است که در خاک این شهرها بوده و هستند.

2-خداوند در آیه‌ی اول با سوگند خوردن به شهر مکه اهمیت و احترام شهر مکه را به مردم اعلام می‌کند. خداوند با این آیه به مردم می‌فهماند که شهر مکه آن قدر نزد من عزیز و گرامی است که حتی به آن قسم می‌خورم.(لاأُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ)

در آیه‌ی بعدی به نکته‌ای مهم‌تر از نکته‌ی قبلی اشاره می‌کند. در این آیه خداوند به مردم می‌فهماند که شهر مکه اگر شایسته‌ی احترام است به خاطر آن است که تو در این شهر هستی و احترام این شهر به احترام توست.(وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ.)

4-اگر در شهر یا جایی قدر انسان را ندانستند و از آن‌جا او را بیرون کردند و یا در جایی که انسان شایسته‌ی آن است او را راه ندادند، نشانه‌ی آن نیست که انسان نزد خداوند ارزش ندارد، چرا که رنج کشیدن در راه هدف شیوه پیامبران الهی است. پیامبرانی که نزد خداوند آن قدر عزیزند که خداوند به آنها سوگند می‌خورد.(وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ)

5-از همه‌ی این‌ها گذشته، دنیا خانه‌ی رنج انسان است. جزیره‌ای است که دور تا دورش را بلاها و مشکلات در بر گرفته‌اند.(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ).

البته همه‌ی بلاها و مشکلات جهان برای تکامل انسان است. درست مانند بازی‌کنان تیم ورزشی که قرار است در یک مسابقه‌ی جهانی شرکت کنند. بی‌شک بدون تمرین‌های سخت و مداوم و مبارزه با مشکلات نمی‌توان به قله‌های موفقیت و پیروزی دست یافت.

6-همه‌ی مشکلات جهان با رنج‌هایی که در پی دارد می‌تواند ما را به کلید گنج‌ها برساند؛ البته در این جهان ممکن است گاهی انسان با پیروزی همراه باشد و گاه در ظاهر شکست بخورد؛ اما کسانی که به خدا و جهان دیگر باور دارند همیشه پیروز خواهند بود چه در این جهان و چه در جهان دیگر.

 
سرود سوره

قسم بر شهر امن و خانه‌ی تو
قسم بر مکه آن کاشانه‌ی تو
بر آن مردی که مسجد را بنا کرد
حرم را پر زلبیک و دعا کرد
در آن طرحی که بر آدم کشیدیم

بشر را جمله در رنج آفریدیم
بجوید تا میان رنج و سختی
به لطف حق مسیر نیک بختی
نویسنده:  مرتضی دانشمند