مقدمه

یازدهمین امام و پیشوای شیعیان، حضرت علی النقی (علیه‌السلام) می باشند. کینه ایشان «ابوالحسن» است که ایشان هم در نام و هم کنیه با امیرالمومنین (ع) و حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) مشترک هستند به ایشان «ابوالحسن ثالث» نیز می گویند.[1] القاب متعددی برای امام دهم ذکر شده است؛ از جمله: هادی، متوکل، ناصح، متقی، مرتضی، نقی، زکی و ... اما مشهورترین لقب ایشان «هادی» است.

امام هادی (علیه‌السلام) در طول دوران 34 ساله امامت و زعامت خویش، با وجود شرایط بسیار سخت و محنت های بی شمار دوران سیاه بنی عباس، همچون خورشیدی فروزان، به نورافشانی و هدایت امت پرداختند و در سال 254 هجری در شهر سامرا و در دوران معتز عباسی، به شهادت رسیده و در منزلشان به خاک سپرده شدند.
 

تاملی در معنای «هادی»

کلمه هادی از ریشه هدایت است و برای هدایت دو معنا بر شمرده اند: الف- ارائه طریق ب- رساندن به مقصد و مطلوب. با این وصف می توان گفت «هادی» کسی است که چند ویژگی داشته باشد: اولا مقصد و مطلوب را خوب بشناسد، ثانیا: مسیر و راه را خوب بلد باشد و ثالثا: جوینده راه را نیز به مسیر رهنمون شود.
این ویژگی کاملا در مورد پیشوای دهم شیعیان، صادق است؛ چرا که او هم مقصد و مطلوب از خلقت این جهان را به خوبی می شناخت؛ هم مسیر و راه سعادت و کمال را به خوبی بلد بود و هم مانند خورشید فروزان، روشنی بخش جان های پاک و راهنمای جویندگان حق و حقیقت بود.

با تدقیق و تامل در دوران سیاه عباسی و تلاش های هدایت گرانۀ امام هادی (علیه‌السلام)، معنای بیان شده، بیش از پیش روشن خواهد شد.
 

ویژگی های عصر امام هادی (علیه‌السلام)

گذشته از اختلاف نقل های که برخی زمان ها را کم و زیاد می کنند می توان گفت امام هادی (علیه‌السلام) حدود 13 سال در مدینه و حدود 20 سال در سامرا به امر زعامت و امامت امت پرداختند. این دوران پر برکت، معاصر 6 خلیفه عباسی بود که طولانی ترین دوره موبوط به دژخیم ترین ایشان یعنی متوکل عباسی بود که حدود 16 سال حکومت ظالمانۀ او به طول انجامید. در همین دوره امام از مدینه به سامراء منتقل و تحت شدید ترین فشار های قرار گرفتند.
همه سختی ها و سخت گیری های بنی العباس، موجب نشد امام (علیه‌السلام) حتی لحظه ای از رسالت توحیدی و ماموریت مهم هدایت گری دست بکشد...امام هادی (علیه‌السلام) در مقابل اتحاد زر و زور و تزویر، و جنایت های بی شمار غاصبان عباسی، کاری سخت و دشوار را در پیش رو داشتند. عباسیان که روزی با بهانه وابستگی به نبی اکرم (ص) به حکومت رسیده بودند از هیچ تلاشی برای بهره کشی از مردم و غارت جان و مال و نوامیس مردم فرو گذار نکردند. متوکل کاخ های متعددی می ساخت و ریخت و پاش های نجومی تنها یکی از خباثت های او بود.[2] او همه همت خود را برای فسق و فجور و فشار به مردم مخصوصا به علویان و فرزندان فاطمه (س) به خرج داد. در منابع فریقین نقل شده که متوکل فردی ناصبی و ضد علی (علیه‌السلام) بوده است و اساسا یکی از دلائل احضار امام هادی (علیه‌السلام) از مدینه به سامرا، بغض علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) و ذریّۀ ایشان بر شمرده شده است.[3]

تدابیر امام هادی (ع) برای هدایت امت

اما همه سختی ها و سخت گیری های بنی العباس، موجب نشد امام (علیه‌السلام) حتی لحظه ای از رسالت توحیدی و ماموریت مهم هدایت گری دست بکشد و همین تلاش های باعث شده امام (علیه‌السلام)در سن 13 سالگی و در حالی که هشت سال از دوران نورانی امام خود را در مدینه، آن هم تحت نظر و با داشتن شرایط خاص، گذرانده بودند مغضوب متوکل شوند و به سامرا تبعید گردند. شاهد تلاش های بی وقفه امام در نور افشانی در دوران مدینه، اخباری است که از حال و هوای این شهر هنگام تبعید امام (علیه‌السلام) نقل شده است.

از جمله بیان شده هنگامی که یحیی بن هرثمه همراه با سیصد نفر! برای انتقال امام به سامراء به مدینه وارد شدند فریاد و ضجه مردم به شدت بلند بود و مردم از شدت ناراحتی شیون و فغان سر می داند. از یحیی نقل شده که می‌گوید: وقتی که به مدینه وارد شدم، مردم فریاد و ضجه‌ای زدند که هرگز مانند آن را تا آن روز کسی نشنیده بود و این فریاد و ضجّه چیزی جز برای ترس از جان امام هادی(علیه‌السلام) نبود. گویا آن روز قیامت بر پا شده بود.[4]

یقینا علاوه بر کینه توزی متوکل نسبت به خاندان عصمت و طهارت ـ که پیش از این بدان اشاره شد ـ نفوذ معنوی و جایگاه اجتماعی امام هادی (ع) یکی از دلائل اصلی تبعید امام به سامرا بوده است که این خود از تلاش های موثر ایشان در راستای هدایت گری جامعه آن رو حکایت دارد.

این هدایت گری به مدینه منحصر و در شهر نبی اکرم (ص) خلاصه نشد بلکه در سامرا نیز امام (علیه‌السلام) علی رغم همه محدودیت ها و فشارهای حاکمان عباسی از چنان نفوذ و محبوبیتی برخودار شدند که ابن واضع یعقوبى کاتب عباسى ضمن اشاره به ناراحتی مردنم در فقدان امام (علیه‌السلام) نقل می کند: بعد از خواندن نماز بر جسم مطهر امام، جمعیت آنقدر براى تشییع آمده و دور جنازه جمع شده بودند و آن‏قدر ضجّه و ناله و گریه و زارى مى‏کردند که جنازه را به منزل امام بردند و در همانجا دفن کردند.[5]

امام هادی (علیه‌السلام) در مدت حدود بیست سال اقامت در شهر سامرا و تحت شدید ترین مراقبت های حاکمان ظالم عباسی، اقدامات چشمگیری، در راستای هدایت انجام دادند که به برخی از مهترین آنها اشاره می شود:

تأئید و ارجاع به فقها: امام هادی (علیه‌السلام)، با تایید و تکریم اصحاب مورد اعتماد خود، مردم را به آنها ارجاع داده و بدین سان ضمن تعظیم، ایشان را به جامعه اسلامی معرفی می کردند.
ایجاد شبکه وکالت: امام هادی (علیه‌السلام) با توجه به پیروان فراوان و نیز پراکندگی مناطقی که ایشان ساکن آن بودند، و همچنین مراقبت های شدید نسبت به رفت و آمد های نزد امام (علیه‌السلام) توسط ماموران عباسی، افرادی را در شهرهای مختلف و مراکز شیعی تعیین کردند که نسبت به اخذ وجوهات و برخی از امور دینی اقدام نمایند. این وکلا ، نوعا از اشخاص سرشناسی مثل: حسن بن راشد بغدادی، ایوب بن نوح، جعفر بین سهیل، عثمان بن سعید عمری، علی بن مهزیار اهوازی و ... بودند.
تقویت مراکز اصلی شیعه: پیشوای دهم شیعیان، نسبت به معرفی و تقویت مراکز بزرگ شیعی همواره عنایت خاص داشتند. مثلا گاهی در مورد مردم، گاهی در مورد علماء و دانشمندان و گاه در مورد یک سرزمین بیاناتی را می فرمودند که روایات امام هادی (علیه‌السلام) در مورد شهر قم از جمله این اقدامات است.[6]
ملاقات حضوری و ارتباط های مخفیانه: از جمله دیگر اقدامات امام (علیه‌السلام) در فرصت های بدست آمده افراد زیادی را حضور پذیرفته و پاسخگوی سوالات و مطالب ایشان بودند. اما در عین حال به دلیل شرایط اختناق شدید موارد متعددی پیش می آمد که به صورت مخفیانه و پنهانی اصحاب با حضرت ارتباط می گرفتند و از وجود نورانی حضرت هادی (علیه‌السلام) بهره می بردند. حتی امام (علیه‌السلام) از زبان های دیگر برای ارسال پیام های خود به یاران خاص استفاده می کردند.[7]
موضع گیری در برابر انحرافات: اما یکی از مهم ترین سرفصل های درخشان در مدت زعامت و امامت امام علی النقی (علیه‌السلام) مواضع ایشان در برابر انحرافات عصر خود بود. از جمله این انحرافات، غلو در حق امامان (علیه‌السلام) و بکار بردن تعابیر نابجا در مقام توصیف و تمجیدی از ایشان بود. امام همواره نسبت به مکتب غلات هشدار می دادند و اصحاب و پیروان خود را نسبت به دوری گزیدن و فاصله گرفتن از غالیان توصیه می کردند. به عنوان نمونه در پاسخ به فردی که از غالیان پرسیده بود امام می نویسد: اینها را ترک کنید. خداوند لعنتشان کند و اگر یکی از اینها را در جای خلوتی پیدا کردید، سر او را با سنگ بشکنید.[8]

امام هادی (علیه‌السلام) در قبال ترویج مکتب صوفیانه نیز اقداماتی را انجام دادند و نسبت به بدعت های زمان خود موضوع گیری می کردند که هر یک از این اقدامات را می توان در نوشته ای جداگانه بررسی نمود.  در آخر این نوشتار، تذکر این نکته لازم است که ائمه (علیه‌السلام) از جمله امام هادی (علیه‌السلام) همواره بسان خورشید تابان به نور افشانی مشغول بوده و هستند و هر کس که خود را در معرض این تابش گرمابخش و حیات آفرین قرار دهد مسلما پای در وای هدایت و سعادت گذاشته است به اندازه ظرف خود از این چشمه های زلال هستی، بهره مند می شود؛ اما در عین حال اگر فرد یا افراد با اراده و اختیار خود، به این منابع انرژی و نور و حیات پشت کند، خود را در ورطه نابودی و هلاکت انداخته است.
معجزات: سیره ائمه (علیه‌السلام) نشان می دهد که در شرایط معمولی بلکه خیلی سخت هم امامان (ع) از معجزه استفاده نمی کردند. اما هنگامی که پای دین و هدایت و ضلالت امت در میان باشد عکس العمل ایشان متفاوت بوده است.  کرامات متعددی از امام هادی (ع) نقل شده است نظیر طلا شدن شن های بیابان، لشگریانی از فرشتگان، شفای مرد جزامی، زنده شدن الاغ مرده و ... اما یکی از جالب ترین این کرامات، حکایت شیر درنده در مجلس متوکل است. نقل شده که مرتاضی از هند نزد متوکل آمد و حرکت های شگفت آمیزی انجام داد. متوکل که از هیج تلاشی برای آزار و اذیت امام (ع) فرو گذار نمی کرد از وی خواست تا در مجلسی امام علی النقی (علیه‌السلام) را شرمنده و خجل کند. وی از متوکل خواست تا سفره ای فراهم کند و نان های نازکی در آن قرار داده شود. مجلس بر پا شد و امام (علیه‌السلام) هنگام غذا هنگامی که می خواست نان بردارد، نان ها حرکت کرده و جابجا می شدند. اهل مجلس که نظاره گر این صحنه بودن به امام (ع) خندیدند. در این هنگام امام (علیه‌السلام) به نقش شیر ی که بر بالشی در مجلس ترسیم شده بود اشاره کرده و فرمودند: او را بگیر. در این لحظه شیر تجسم یافت و به مرد مرتاض پرید و او را بلعید و سپس به جای خود بازگشت.[9]همه اهل مجلس دچار ترس و حیرت فراوان شدند. متوکل که همه نقشه اش نقش بر آب شده بود با ناراحتی از امام خواست که مرتاض را برگرداند. امام (علیه‌السلام) در پاسخ فرمودند: ولله دیگر او را نخواهی دید. می خواهی دشمنان خدا را بر اولیاء خدا مسلط کنی؟! و از نزد متوکل خارج شده و از پس دیگر هیج کس آن مرتاض را ندید. 

نکته مهم: در آخر این نوشتار، تذکر این نکته لازم است که ائمه (علیه‌السلام) از جمله امام هادی (علیه‌السلام) همواره بسان خورشید تابان به نور افشانی مشغول بوده و هستند و هر کس که خود را در معرض این تابش گرمابخش و حیات آفرین قرار دهد مسلما پای در وای هدایت و سعادت گذاشته است به اندازه ظرف خود از این چشمه های زلال هستی، بهره مند می شود؛ اما در عین حال اگر فرد یا افراد با اراده و اختیار خود، به این منابع انرژی و نور و حیات پشت کند، خود را در ورطه نابودی و هلاکت انداخته است.
 در آخر این نوشتار، تذکر این نکته لازم است که ائمه (علیه‌السلام) از جمله امام هادی (علیه‌السلام) همواره بسان خورشید تابان به نور افشانی مشغول بوده و هستند و هر کس که خود را در معرض این تابش گرمابخش و حیات آفرین قرار دهد مسلما پای در وای هدایت و سعادت گذاشته است به اندازه ظرف خود از این چشمه های زلال هستی، بهره مند می شود؛ اما در عین حال اگر فرد یا افراد با اراده و اختیار خود، به این منابع انرژی و نور و حیات پشت کند، خود را در ورطه نابودی و هلاکت انداخته است.


پی نوشت:

[1] . تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 95.

[2] . رک: سیره پیشوایان، ص593-594.

[3] . تذکرةالخواص (از منابع اهل سنت)، ص 322. و همچنین رک: تجارب الامم، ج 4، ص 120

[4] . دلائل الامامة، ص 313.

[5] . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 503 .

[6] . رک: الاختصاص، ص98

[7] . بحار الانوار، ج50، ص181

[8] . وفیات الاعیان، ج 3، ص 273.

[9] . بحارالانوار، ج 50، ص 146