شیب نرم کوهسار حاشیۀ شهر مراغه در گردش نگاه مرد اندیشمند داشت جان می گرفت و طرح رصدخانه ای را بر فرازترین سرریز کوه انگاره می زد، که... به ناگهان. و ایستاد، و، همراه خود را که کسی جز هلاکوخان سردار مغول نمی بود مخاطب ساخت:

-رصدخانه را انجا. در بالای سایه ساران صخره ای که از اینجا چون، عقابی می نماید پی می افکنم...

و فردای آنروز، خواجه نصیر الدین طوسی، شگفت مرد جهان سیاست و علم را می بینیم که، با چند تن که بر استرها وسایل بنا، و ایجاد رصدخانه را حمل می کنند راه سنگلاخ و ناهموار شیب کوه را در پیمودن است تا یکی از عظیم ترین رصدخانه های جهان را پی افکنی دارد.

این حادثه را اگر بر مبنای سال هجری قمری بگیریم، گروهی 656 و چند تنی نیز در 657 نوشته اند، یعنی کمی پس از فتح بغداد، و با فاصله ای بسیار کوتاه از زمانی که شهر مراغه بعنوان پایتخت ایران انتخاب می شود. انتخابی که به حتم با مشورت، و توصیۀ خواجه نصیر الدین طوسی صورت پذیرفته آنچنان که فتح بغداد را هم مدیون به اوئیم، و، هموست که به هلاکوخان این هجوم را سفارش می کند.

پیش بایستی که ما را به باور داشت ایجاد رصدخانۀ مراغه در همان سال 657 می پیونداند اشارۀ کوتاهیست که در زیج ایلخانی آمده، و نشانگر است که آغاز کار این رصدخانه سال 657 می بوده.


زیج ایلخانی چیست...؟

زیج ایلخانی، عنوان نشریه ایست که نخستین نتایج پژوهش های مرکز علمی رصدخانۀ مراغه را به ما معرفی می کند و تاریخ نشرش سال 663 هجری است.

*** به هنگامی که امروز، نتایج پژوهشهایی را می نگریم، که دسترنج گروههایی را می نماید که درصدد پرده برداری از راز رصدخانۀ مراغه می بوده اند، با چنین نمایی که تصویرش را در پائین می توانیم ببینیم رودررو می آئیم:

با توضیحاتی هم بر این روند:

1-برج مرکزی رصدخانه، و واحدهای نجومی وابسته اش.

2-مدرسه جهت آموزش پژوهشگران جوان، و دانشجویان در رشته های ریاضی، فیزیک، نور، و نجوم...

3-کتابخانۀ عظیم رصدخانه که منابع مختلف پژوهشی گنجینۀ کتابش را تا رقم 000/400 هزار کتاب هم تأیید کرده اند.

4-استراحتگاه استادان، و دانشجویان... شامل خوابگاه، و دیگر بناهای مورد نیازشان، برای زندگانی روزانی و، شبانی.

این رصدخانه بروزگار خودش چه در جهان اسلامی آنروز، و چه در جهان مسیحیت همتا و رقیبی نمی شناخت و بویژه از جهت طول مدت فعالیت... زیرا که رصدخانه سمرقند را هم که براساس طرح، و ضوابط رصدخانه مراغه در سال 824 بنا کردند فقط 31 فعالیت می کند در حالیکه اسناد تأیید شده، فعالیت رصدخانۀ مراغه را تا 715 هجری هم گزارش کرده اند، یعنی زمانی در حدود 60 سال.


سرانجام رصدخانۀ مراغه

حمد الله مستوفی می نویسد که در 740 که از این محل دیدن کرده است بناهایش را به کم کم در حال ویران شدن مشاهده کرده، و دیگر هیچ نوع فعالیت پژوهشی هم در آنجا انجام نمی گرفته.

شاهزاده علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه که در علوم هیئت و اخترشناسی دستی داشته اقبال عزیمت به این مرکز پژوهشی را در 1376 که به سال میلادی 1859 می شود بهنگامی که در التزام ناصر الدین شاه به آذربایجان می رود می یابد و می نویسد که نخست همراه شاهزاده فرهاد میرزا و میرزا ملا محمد اصفهانی که از ریاضی دانان آنزمان می بوده بدیدن این محل رفته است، و هنگامی که از دیدنش از این محل در پیش ناصر الدین شاه یاد می کند، چون ضمن صحبتش اشاره ای هم از دخمه ای می رود که در آن نشانه های دو مقبره هم می بوده شاه مایل می شود که بازدید آن دخمه برود، و ضمن همین بازدید است که از شاهزاده علیقلی می خواهد تا گزارشی در احوال این رصدخانه و موقعیت فعلی آن برایش فراهم آورد که همین گزارش را امروز ما بصورت یک رسالۀ خطی در کتابخانۀ ملی می بینیم که باختصار اشارات مضمونی آن بر این ترتیب است:

1-اهل محل آنجا را رصد داغی می نامند.

2-سطح تپه برای رصد تسطیح شده است.

3-طول زمین تسطیح شده 400 ذرع و عرضش یکصد و هشتاد ذرع است.

4-از سمت غربی تپه دریای شها (دریای شاهی)مشاهده می شود.

5-ملا علی محمد اصفهانی هم نقشه ای از این محل فراهم آورده که تا حدی موقعیت و موضع فعالیت این رصدخانه را در آن روزگاران روشن می دارد. تحقیقات اعتضاد السلطنه، در همین رساله نکات دیگری را هم روشن داشته که از آن بشمار معلوم دارد که خواجه نصیر الدین، مؤید الدین عرضی را مأمور اجرای طرح رصدخانه داشته و همین مؤید الدین عرضی است که رساله ای در باب آلات و ادوات رصدخانۀ مراغه نوشته است. و معلوم داشته که تل رصد در جهت غربی مراغه می بوده واعتضاد السلطنه با شگفتی می نویسد:

"نمی دانم، چرا تاریخ وصاف، و حبیب السیر خلاف نوشتۀ مؤالدین موقعیت تل رصد را در جانب شمالی مراغه نوشته اند...؟"

در رسالۀ اعتضاد السلطنه آمده است که در 1019 هم شاه عباس پس از فتح قلعه دمدمه و عزیمت به جانب مراغه، شیخ بهایی، و ملا جلال منجم. و ملا علیرضای خوشنویس را مأموریت می دهد تا پژوهشی در احوال تپه رصدخانه بنمایند و گزارشی باو بنویسند.

جدا از رسالۀ اعتضاد السلطنه در سال 1883 هم می بینیم که هوتوم شیندلر آلمانی بدین این محل رفته است و متأسفانه اطلاعات تازه ای که معلومات ما را در این زمینه افزونی بخشد بدست نمی دهد...

دقیقترین پژوهشی که سرانجام ما را به روشن داشت سرنوشت رصدخانۀ مراغه می پیونداند تحقیقا هست که بوسیلۀ یک هیئت ایرانی در فاصلۀ سالهای 1351 تا 1355 بسرپرستی دکتر پرویز رجاوند انجام پذیرفته. این هیئت که از سوی دانشگاه آذرآبادگان برای بررسی های باستانشناسی، و نیز بازپیرایی رصدخانۀ مراغه باین مأموریت اعزام شده بوند در سال 1356 به نمایشگاهی از کشفیات، و گزارشات خویش اقدام کردند که نشانگر کوششهای ارزندۀ این پژوهشگران ایرانی است.

دکتر پرویز ورجاوند، در سرآغاز گزارشش می نویسد:

در سال 1344 در جریان مطالعه و بررسی محل های باستانی و بناهای تاریخی آذربایجان، توفیق آن یافتم تا از مراغه و تپه رصد داغی واقع در غرب شهر مراغه بازدید کنم، در جریان این بررسی پستی و بلندیهای سطح تپه، خرده آجرها، و کاشی های شکسته، ون نیز خرده سفالها توجه مرا بخود معطوف داشت و توانستم طرحی از آن تهیه کنم.

آنچه در سطح تپه دیده می شد حکایت از وجود چند واحد مختلف داشت که در فاصله های مختلف از یکدیگر بصورت برجستگی ها و پشته هایی با اندازه های متفاوت قرار داشتند. بدنبال این بررسی و مراجعه به برخی منابع برای فن روشن شد که بدنبال یک رشته کاوشها، و پی گردیهای علمی خواهم توانست طرح مجموعه واحدهای معماری رصدخانۀ مراغه را بدست دهم از اینرو برای تأمین اعتبار لازم و جلب همکاری واحدها و سازمان های مختلف اقداماتی را آغازگر شدم که سرانجام به جلب همکاری این واحدها موفق آمدم و کار را شروع کردم:

دانشگاه آذرآبادگان دانشگاه تهران وزارت فرهنگ و هنر سازمان ملی حفاظت آثار باستانی در پی این مقدمه سرپرست گروه می نویسد:

سرانجام در تیرماه 1351 اولین فصل ار آغاز گردید و سپس فصل دوم و سوم در تابستان 1354 و تابستان 1355 بانجام رسید و توانستیم با خاکبرداری در(6599 متر مربع وسعت)توفیق کشف تمامی واحدهای مجموعۀ رصدخانۀ مراغه را در سطح تپه و برخی از واحدهای صحره ای دامنه غربی تپه بدست آورده، و تا آنجا که امکان داشت به بازپیرائی هم بپردازیم.

گزارش این گروه که مجموع کشفیات و اطلاعاتشان را(تا آنجا که اعتبارات مالیشان هم اجازه می داده)در محل به بازپیرایی ها پرداخته اند حاکی ست که در سطح تپه رصدخانه در مجموعه 17 واحد معماری بدست آمده که یکی از آنها مربوط است به تأسیسات بعد از ویرانی رصدخانه. و بقیه تمامی واحدهایی هستند که در کنار هم مجموعه علمی رصدخانۀ مراغه را تشکیل می داده اند.

این واحدها خود بدو دسته تقسیم می شوند: گروه اول آنهایی که بطور مستقیم در کار فعالیت ها و تحقیقات نجومی مورد بهره برداری قرار می گرفته و گروه دوم که کابردشان وابسته به این مرکز علمی بوده است از قبیل کارگاه ریخته گری و ابزارسازی، و نیز بخش هایی که در جهت آموزشی مورد استفاده بوده است که می توان ساختمان کتابخانه، و مدرسه را هم در همین گروه بشمار آورد.

برای آشنایی به راز و رمز دقیق آنچه که در این واحدهای ساختمانی در خدمت علم ومان قرار می گرفته چند پاره ای از گزارش سرپرست هیئت را می آوریم:

تپه رصدخانۀ مراغه بطول 510 و عرض متوسط(میان تپه)217 و بارتفاع 110 متر در غرب شهر مراغه واقع شده است.

مجموعه واحدهای رصدخانه در نیمه جنوبی واقع است و بوسیلۀ دیواری بعرض تقریبی یک متر و طول 139 متر از یکدیگر تفکیک شده است.

در جهت شرقی تپه هم دیوار دیگری در استانهای شمال به جنوب، بطول 180، و عرض یک متر وجود دارد.

به لبه غربی تپه که می رسم به حصاره یا سنگچینه ای برخورد می کنیم که پس از تلاقی با انتهای دیوارۀ شمالی بسوی قسمتی از نیمۀ دوم تپه به پیش می رود.

[چنین مسیره های سنگ چینی را که شبکه های ارتباطی این مجموعه را تشکیل می دهند در تمامی محوطۀ تپه داغی می توانیم بیاییم].

واحدهای مکشوفه همگی جز یکی براساس طرحی دایره ای بیناد گرفته اند تا میزان بهره وری شان را برای کارها و اندازه ژگیریهای نجومی که از دقت علمی خاصی باید بهره مند باشد افزونی بخشد.

مهمترین واحد مکشوفه، و نیز وسیع ترینشان برج مرکزی رصدخانه است که در مرکز این دایره با قطری در داخل تا 22 متر و ضخامتی تا 80 سانتیمتر قرار گرفته که ورودی این برج از جانب جنوبی ست و سکویی سنگی در آستانۀ آن قرار دارد، راهرویی که بهمین ورودی می پیوندد و عرضش 10/3 متر است و در جهت شمالی جنوبی ادامه می یابد، و مهمترین بخش رصدخانه است.

-در وسط این راهرو با باقیمانده یک سکوی پله ماند که با نظمی خاص بسوی بالا چیده شده و ما را تا مرکز برج می کشاند روبرو می شویم و بر روی همین سکو هم هست که ناو سنگی، یا"ربع جداری "را می بینیم که مهمترین واحد قراول روی و اندازه گیری در بین واحدهای مجموعه رصدخانه است، نکتۀ مهم اینکه از این سکو هنوز 55/5 مترش باقی است که می توان از این مقیاس، و انجام محاسبه های دقیق شعاع سکو را تا حدود 10 /18 متر میزان گرفت.

-در دوسری راهرو مرکزی با شش اطاق هم رودروی می آئیم که بجز دو اطاقش که در سمت شمال و جنوب قرار گرفته چهار اطاق دیگر مستطیلی شکل است با حد اختلافی در سطح 25 سانتیمتر.

-دربارۀ ارتفاع برج، وضع کامل و دقیق داخل آن، و بالاخره تعداد طبقه ها و تزئینات خارجی آن با توجه بآثار ناچیز بدست آمده اظهارنظری اساسی و بی چون وچرا نمی توان کرد همین قدر با توجه به طول ربع جداری و قطر برج مچ توان گفت که ارتفاع اصلی برج باید بین 20 تا 25 متر بوده و در چنین صورتی دست کم نمای برج می باید که، به چهار طبقه تقسیم بندی گشته باشد.

مصالحی که در بنای برج بکار گرفته شده عبارتست از:

1-سنگ قلوه و لاشه

2-سنگهای تراش در اندازه های متوسط و کوچک برای داخل و خارج برج

3-سنگهای تراش در اندازه های بزرگ برای ورودی برج.

4-آجرهای نقش دار تزیینی براساس قطعه های تزیینی بدست آمده و با توجه به یکی دو متن تاریخی در زمینۀ توصیف این برج بخصوص قصیدۀ معروف "قاضی القضات اصفهانی "که نشانگر زیبایی و شکوه برج رصدخانه است.

5-ملاط، و اندود گچ باضافۀ کاشیهای رنگی لعابدار، و سنگهای حجاری شده نقش دار.

پس از معرفی برج رصد پژوهشگر مستقیما با اشاره ای به کتاب مؤید الدین غرضی می پردازد و معرفی آلاتی را می آورد که معتقد است بر بالای پنج واحد مدور اطراف نصب می بوده با این نامها:

1-ذات الحق

2-ذات الشبستان

3-دستگاه تعیین میل دائره البروج

4-دستگاه مخصوص برای تعیین مواقع اعتدالین

5-دستگاه مخصوص اندازه گیری کسوفات

6-ربع متحرک برای اندازهگیری مختصات افقی ستارگان

7-آلت ظلی عظیمه

8-دستگاه کامله

ضمن حفاریهایی که بوسیلۀ این هیئت ایرانی در تپه داغی مراغه، محل رصدخانۀ مراغه انجام گرفته است این هیئت به کشف معماری های صخره ای هم موفق شدند که احوال اجتماعات مذهبی بخصوص مسیحیان را در دوران ایلخانی معرفی می کند که چون از بحث این مقال بدور است از آوردن آن پرهیز می کنیم، و فرصت را مغتنم می شماریم تا با اشارتی کوتاه بمعرفی خواجه نصیر الدین طوسی بنیانگزار رصدخانۀ مراغه پردازیم:

***** مرد تکیده، و عصبی، با آن اندام کشیده و باریکش، در چشم سردار خونخوار مغول پیل تنی می آمد که آمادگی دارد با خروشش بنیاد ستم را از جهان براندازد...

او، همه اش، غرش بود و، طوفان، و هلاکوخان سردار بی پروای مغول که نامش هیبت فرمانروایان مقتدر را درمی شکست. در پیش او، فروفتاده و، درمانده و ناتوان ناتوان فرویی گرفت، و باستقبالش آمد، اما از او که کسی جز خواجه نصیر الدین طوس نمی بود، چونین شنید:

-می دانم مقتدری... می دانم فرمانروایی، و... می دانمت که تا بدین سرزمین که الموت است و پاره ای از خاک ایران مردخیز، همه اش کارت کشتن بوده است و کشتار، و از سرها مناره ها برافراشته ای.. اما مرد... ایران را، چه پنداشته ای... ؟سرزمینی، از آن مردان تن سوده و، لمیده و، خفه، فسوسا بر تو...

**** سربازان مورب چشم مغول، به حتم داشتند، که هم اینک، هلاکو، گردن این مرد گستاخ را به شمشیرش، از تن جدا خواهد کرد... اما در حیرتی تمام مشاهده کردند که هلاکو، سر باحترام آن مرد، در پیش او، بسینه خم داشت، و او را چون دوستی عزیز... و انگاری همه جان است در آغوش کشید... و... بسوی تختگاهی، که در پهنۀ میانۀ قلعۀ الموت بر پوستهای بز فراهم کرده بودند، رهنمونی داشت، و در پیش پایش زانو بر زمین، و دستها بر سینه خمودی گرفت...

**** آری، از خواجه نصیر الدین توسی، و، اولین ملاقاتش با هلاکوخان مغول تاریخ ها به چونین یاد کرده اند و، شایان چنین مردی، با آنهمه دانش، جز استقبالی به چونین نمی بود.

****او، ابو جعفر نصیر الدین محمد بن محمد طبسی بسال 597 هجری قمری که برابر سال 1201 میلادی است در توس دیده به جهان می گشاید، و، هنوزا، از جهان بازیهای کودکانه جدایی نگرفته می بینمش که تنها در پیش پدر، و سپس دایی خود، و از پیش او بنزد فرید الدین داماد نیشابوری به کسب علم می پردازد. و آنگاه هنوز نوجوانی تناور نگشته کسب معارف دیگر علمی را در پیش بزرگانی چون کمال الدین محمد حاسب، قطب الدین مصری، و... کمال الدین یونس موصلی، و نیز ابو السعادت اصفهانی به فراگیری می رود و در جوانی شهرتش در زمینۀ علوم ریاضی، و نجوم تا بدانجا می رسد که از سوی اهل علم به القاب (استاد البشر)و از(اقلیدس و بطلمیوس برتر)نام آور می آید، و ره بسوی سی سالگی نابرده می بینیم که در مکتبش فضلایی چون علامۀ هلی، و قطب الدین شیرازی به تلمذ پرداخته اند

**** نصیر الدین، راه ناموری در جهان سیاسیت و تدبیر را نیز از هنگامی آغاز کرد که در قهستان در دستگاه ناصر الدین از سران اسمعلیه بکار تحقیق و پژوهش پرداخت، و با توصیۀ او به قلعۀ الموت به پیش علاء الدین محمد هفتمین خلیفۀ حسن صباح راهی شد، و هم در آنجا بود که تا پایان کار، رکن الدین خورشاه آخرین فرمانروای اسمعیلی، سیاست، و راه پویی خورشاه را در جهان تدبیر مدبر بود.

**** در روایتی گفته اند که خورشاه بهنگام محاصرۀ الموت [از سوی هلاکوخان ]به مشورت نصیر الدین بوده است که تسلیم هلاکو می شود. اما چنین قولهایی بهرگونه باشد، مسلم است که هلاکوخان از شیفتگان خواجه نصیر توس می بوده و در اولین ملاقات او را چنان به گرمی پیشباز کرده است که اختیار رای خویش را بر او وانهاده، و سرسپاریش بر او به چونان بوده که هیچگاه بی مشاورت با او کاری را بانجام نرسانیده، و یقین است که حتی کار فتح بغداد، و برافکندن عباسیان را، و نیز انتخاب مراغه بعنوان پایتخت سلسلۀ یالخانی ایران را مستقیما از نصیر الدین سفارش گرفته است.

میشل شال، ریاضی دان فرانسوی، و تدوین کنندۀ هندسۀ نوین دربارۀ مقام علمی خواجه نصیر الدین توس در کتابی که زیر عنوان تاریخ هندسه منتشر می کند از او، به چونین عباراتی یاد می آورد:

"بی گفتگو در(از قرن یازدهم به بعد)در علوم ریاضی هیچ استادی را نمی یابیم که از نظریات این عالم بزرگ ایرانی بهره مندی نگرفته باشد..." او همچنین می نویسد:

"کتاب تحری اقلیدس که با تفاسیر خواجه در سال 1954 میلادی در اروپا چاپ شده شامل بسیاری از براهین جدید قضایای اقلیدسی است و هم در این کتاب است که طرز اثبات اصل پنجم اقلیدس را از او می بینیم که والیس، ریاضی دان معروف، آنرا بسیار متکبرانه می داند ". شال در مقاله ای زیر عنوان خدایان علم هم از خواجه نصیر الدین با چنین ستایشی نام می برد: (هنگامی که از زبان کاستیلون ریاضی دان قرن هیجدهم می شنویم که می گوید:

"-بر هر کتاب که در علم هندسه در قرون گذشته منتشر شده است اگر فقط تفسیر کوتاهی از خواجه نصیر الدین توسی ریاضی دان و منجم ایرانی آورده شده باشد، کافی ست که آن کتاب را شایستۀ تدریس در سطح دانشگاهی سازد-".

درمی یابیم که اوج خواجه نصیر توس این دانشمند ارزنده ایرانی و تأثیرش در جهان علم تا چه پایه است.


نگاهی به آثار علمی خواجه نصیر الدین توسی:

خواجه نصیر الدین این اعجوبه و نابغۀ ایرانی، که در علوم ریاضی نه فقط از سوی ما، بل، از جانب دانشمندان جهان غرب، و مشرق هم همواره مورد تحسین بوده است. اثرها، و مطالعات علمی اش هر یک در عالم علم بحث انگیز، و مورد توجهی مخصوص قرار گرفته. مثلا: در نجوم، او ذات الشعبین که بنام اسطرلاب خطی، و نیز"عصای توسی "معروف است اختراع کرده و نیز ذات السوت را که مشابه همین دستگاه را "تیکوبراهه "، باحتمالی از روی همان طرح خواجه اختراع کرد، و مورد استفاده قرار داد.

خواجه نصیر الدین قبه ای در همین رصدخانۀ مراغه تعبیه کرده که از آن اشعۀ آفتاب روی دیوار داخل رصدخانه می افتاد. و از ارتسام تابش شعاع مختلف خورشید درجات و دقایق حرکت یومه و ارتفاع آن در مراسم مختلف و تسلسل ساعات مستخرج می گشت...

او، در زمینۀ نورشناسی(اپتیک)هم رساله ای تحت عنوان رساله فی العکاسات الشعاعات دارد که به بحث در زمینۀ(اپتیک هندسی) و جنبه های فیزیولوژی آن پرداخته است و در رسالۀ(تجریر الکلام)خود نظریه ذره ای نور را عنوان کرده و می گوید:

لابد به زعم بعضی از حکما نور از اجسام ریزی است که از منبع نورانی جدا شده، و به اجسامی که آنها را منور می کند می رسد...

و، همین طرح سؤال، بعدها زمینۀ پژوهش نیوتون و دکارت هم قرار گرفته و سرانجام بوسیلۀ"لاپلاوس "تأیید می شود. پس می بینیم که زمینۀ فکری و اثباتی بسیاری از فرضیه های علمی فیزیک امروز همانهائیست که در قرن یازدهم میلادی از ذهن این دانشمند ایرانی ساطع شده، و زیرکی دانشمندان غربی آنرا بنام غربی و غربیان به ثبت سپرده است...

مثلا در تئوری(موجی بودن صوت)همین دانشمند دیار مردآفرین ما در همان رسالۀ(تجرید الکلام)می نویسد:

"سبب حدوث صوت امواجی ست که در هوا از ضربۀ دو جسم با یکدیگر بوجود می آید و منظور از موج حالتی ست شبیه به امواج آب که عبارت است از حرکتی که بعد از حرکتی دیگر و سکونی بعد از سکون دیگر باشد.

و این حرکات از جزئی به جزء دیگر هوا منتقل شده، و رفته رفته ضعیف می گردد تا جایی که دیگر قادر به حرکت دادن هوا نباشد و هم در آنجاست که صورت قطع می شود، و این حرکت هوا مانند موجی است که از انداختن سنگی در آب ایجاد شود... ".

و چه، و افسوس ها بایدی در زدن، هنگامی که چنین تعریفی را از زبان هوینگس دانشمند غربی می شنویم که عینا از(تجریر الکلام)شیخ طوسی اقتباس کرده است بدون آنکه از این مرد علم و تدبیر سرزمین مردآفرین ایران یادی کرده باشد، و یا لا اقل گفته باشد که ما غربی ها این نظریه را مدیون دانشمندان اسلامی هستیم... و آنوقت، چه سرمساری بر غرب و فرهنگ ریاکارش باید رواداشت بهنگامی که تئوری موجی بودن صوت نصیر الدین توسی را بنام همین "هوینگس "در فرهنگ های علمی می بینیم که به ثبت داده اند.

در اینجا توصیفی کوتاه را در مورد نوشتن کلمۀ"توس "با دو حرف یعنی یکی با ط(طوس)و دیگری با ت(توس)لازم دانسته، و تذکر می دهم که نوشتن این(واژه نام)بر دو گونه. نه بر سهو و اشتباه است، بل، در آن منظوریست، که جلب توجه شما را بدین ترفند سبب ساز گردم، زیرا که به یقین بایدی که ضبط این کلمه با همین "ت "باشد زیرا که این(واژه نام)امروزی مخفف ترکیب دو واژۀ دیروزی ست(تف)بمعنای گرم و"اوس "بمعنای جا و مکان، که باید نوشته شود "توس "بمعنای جای گرم نه(طوس)که راهی به ریشۀ معنائیش نمی بریم، با این آرزو که از این پس "توس "را با همین شکل و نه در دیگر شکلش که طوس باشد بکار گیریم.

یاد گرامی خواجه نصیر الدین توسی را هم، بعنوان افتخاری بر تارک دیار مردپرورمان بر پرده ساز ذهن برمی سپاریم.

فرصت را برای عرض سپاس از یاریهایی که این مراکز برای تنظیم این مختصر مرا داده اند مغتنم می شمارد:
1-بخش نسخه های خطی دانشگاه تهران
2-کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، تالار رشید الدین، قسمت ایرانشناسی.
4-کتابخانۀ رصدخانۀ گرینویچ انگلستان
5-کتابخانۀ سازمان پژوهشهای علمی و صنفی ایران
6-مرکز نشر دانشگاه، قسمت فیزیک

منبع : حوزه نت