از دیپلم تا دکترا
رضیه برجیان

از دیروز تا به امروز

آن وقت  که ما کنکور می‌دادیم این‌جوری نبود که همه قبول شوند و تازه بعضی از کرسی‌ها خالی بماند. باید کلی می‌خواندیم و می‌خواندیم تا از دیپلمه بودن ارتقا پیدا کنیم به‌عنوان شکیل دانشجو که حالا از شکل و قیافه هم افتاده است. مخصوص آن‌هم نیست هر چیزی فراوان شود، در چشم مردم از ارج و قرب می‌افتد و هرچه کمیاب‌تر گردد می‌شود عتیقه. این است که سماور پدربزرگ مادربزرگم در زمان ما عتیقه است و گران‌قیمت چون مثل زمان پدربزرگ پدربزرگ‌های ما در هر مغازه مسگری‌ای یافت نمی‌شود. احتکار کنندگان اجناس در کشور ما این را خوب فهمیده‌اند وگرنه در این کشور که قحطی نیامده است.
امروز خیلی راحت دانشجو می‌شوند و هنوز دو سال درس نخوانده‌اند بهشان می‌گویند مهندس، طرف ادبیات خوانده باشد یا علوم پایه یا مهندسی هم فرقی نمی‌کند. وقتی عنوان دانشجو دیگر ارج و قرب نداشت باید عنوان دیگری جایگزین کرد و این را مردم کشور ما خوب فهمیده‌اند؛ مجلس بخواهد مصوب کند که بیهوده عناوین را خرج نکنید، بکند دلیل نمی‌شود ما هم آزادی بیان خود را به خاطر یک مصوبه مجلس نمایندگان آن کنار بگذاریم؛ آن‌هم نمایندگانی که  رأی آوردن یا نیاوردنشان وابسته به اراده ما ملت شریف ایران است. به هر حال اهمیت چندانی هم این چند سال زودتر یا دیرتر ندارد. مهم نفس پاس کردن واحد است چند واحد کمتر و بیشتر توفیر چندانی نمی‌کند، آن هم وقتی که سطح دانش قبل و بعد از پاس کردن این چند واحد توفیر چندانی نکند. این می‌شود که با یک استقرای ساده به دانشجوی سال اولی هم می‌شود گفت مهندس و دکتر. مگر چند ساعت قبل از جلسه دفاع با چند ساعت بعدش چه فرقی دارد . مگر اصلاً در جلسه دفاع به کسی چیزی یاد می‌دهند یا شنیده شده بگویند کسی علمش در جلسه دفاع دکترایش افزایش یافته است. پس شما هم موافقید که همان قدر که می‌شود چند ساعت قبل از دفاع به کسی دکتر گفت بعدش هم می‌شود. البته اغلب در چند روز مانده به دفاع هم دانشجویان دودسته‌اند کسانی که استرسی هستند و نگران و نمی‌توانند اگر هم بخواهند چیزی یاد بگیرند که بعدها یادشان بماند و گروه دوم هم که بی‌خیال‌اند که بیخیالند و دیگر پایان‌نامه‌شان را تحویل داده‌اند و دلیلی ندارد بروند پی علم. شما می‌توانید گام به گام این برهان را امتداد دهید تا برسد به شب اولین امتحان سال اول دانشجویی. قیاسی که هرچه در زمان جلو می‌رویم بیشتر و بیشتر حقیقت پیدا می‌کند و نتیجه‌اش می‌شود توسعه کمی بدون توسعه کیفی آموزش عالی در کشور. حقیقتی که تحققش را مدیون واقعیتی به نام مدرک‌گرایی است. عنوانی که خودش آمده تا خیلی از حقایق را بپوشاند؛ تا از کلی آسیب فرهنگی  بشود با یک اسم بی مسما یاد کرد و در این میان چون درد ناشناخته ماند، درمان نیز از آن تبعیت کند.

 

تفاوت حقیقت و واقعیت

تفاوت بین حقیقت و واقعیت واقعاً معجزه می‌کند. واقعیت کافی است باورپذیر باشد؛ برخلاف حقیقت که باید اتفاق بیفتد. یادم است کنکور دکترا را که دادم یکی از دوستان مرتب به من می‌گفتند خانم دکتر و اعتراض که می‌کردم جواب می‌شنیدم که اگر حقیقت ندارد واقعیت که دارد. از نفوذ کلام ایشان دکترا قبول شدم ؛ آن هم در سالی که کمتر از همه سال‌ها خوانده بودم و یک نتیجه مهم اخلاقی هم گرفتم که واقعیت‌ها چون تکرار شده و به باور تبدیل شوند به تحقق یافتن هم نزدیک می‌شوند. این نکته را کسانی که در پزشکی از تلقین درمانی و دارونماها[1] استفاده می‌کنند، خوب دریافته‌اند. باور انسان در زندگی خودش و اطرافیانش می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد. گرچه تلقین مرده را زنده نمی‌کند و جاهل را عالم؛ اما در تعیین مسیر زندگی زندگان تأثیری بسزا دارد.[2] پس قطعاً یکی از راه‌های قبولی در کنکور باور این امر است که صدالبته جای درس خواندن را نمی‌گیرد.

البته یکی از شیوه‌های دکتر شدن هم این است که عده‌ای پیدا شوند و در رسانه‌ها مرتب به شما دکتر بگویند ، قطعاً پس از مدتی از سر عادت دیگران هم خواهند گفت و تا شما هم برای هیات علمی شدن تقاضا ندهید کسی نخواهد گفت مدرکتان کو؟

 و این یکی از فواید کاربردی آزادی بیان است . تا چه کسی مرد این میدان باشد و از آن بهره ببرد.حقیقتی که تحققش را مدیون واقعیتی به نام مدرک‌گرایی است. عنوانی که خودش آمده تا خیلی از حقایق را بپوشاند؛ تا از کلی آسیب فرهنگی را بشود با یک اسم بی مسما یاد کرد و در این میان چون درد ناشناخته ماند، دزمان نیز از آن تبعیت کند.

آزادی بیان از کی تا کجا؟

این داستان آزادی بیان که ملت شریف ایران بدان معتقدند آنقدر که یکی از درخواست‌های جدی‌شان در انقلاب "آزادی" و "آزادی بیان " باشد و دوباره به‌عنوان شعار انتخاباتی نامزدی رخ بنماید، داستانی ریشه‌دار و عمیق است که ریشه در فرهنگ چند هزارساله این مرزوبوم دارد. آن‌قدر که در حوزه‌های علمیه تا چندی پیش بدان پایبند باشند. در مدارس علمیه زمان ابوعلی سینا همه‌چیز درس می‌دادند و هیچ درسی اجباری نبود مگر قدری خواندن و نوشتن و ادبیات دانستن که نه به‌ضرورت مصوبه که به‌ضرورت مقدمه بودن و مقدم بودن بر هر کار علمی که فارغ از خواندن و نوشتن نبود،بود. در آن زمان این دانشجویان بودند که تقاضای درسی را می‌دادند و کلاسی تشکیل می‌شد و توسعه یافتن یا نیافتن درس در گروی استقبال یا عدم استقبال دانشجویان بود و بنابراین وابسته به توان علمی و توان انتقال و بیان علمی استاد؛ یک فرآیند کاملاً دموکراتیک.

این مطلب در مورد عناوین و القاب نیز صادق بود؛ چون مدرک هنوز به وجود نیامده بود و مدرک‌گرایی جایگاهی نداشت. البته در فضایی که آزادی بیان باشد شما می‌توانید ببینید که به یک نفر هم می‌گویند مهندس و هم دکتر. در فضای حوزه‌های قدیم هم که مدرکی جز اجازه اجتهاد و اجازه روایت نبود که آن‌هم لقب و مدرک به معنای امروزی نبود اجازه بود و تأییدیه که یک استاد به طلبه‌ای می‌داد. القابی چون  ثقه‌الاسلام و آیت‌الله و ... بهانه‌ای بود برای تعارف و احترام نه چیزی بیشتر و کاملاً تابع اصل آزادی بیان. امروز نیز در حوزه آن القاب  را همان‌گونه بکار می‌برند که در گذشته، گرچه حوزه امروز برخلاف دیروز مدرک هم می‌دهد؛ مدرک سطح1، سطح 2 و... .

 

پی نوشت

[1] "دارونما و فریب بیمار" حسین اترک، مریم خوشدل،فصلنامه اخلاق در علوم و فناوری،سال نهم،شماره اول،1393.


 [2] "نقش کلمه در شکل گیری ذهن فرمانبردار" پدیده تلقین"حسین کاویانی،مهرانگیز پور ناصح،تازه های علوم شناختی،سال 4،شماره3 ،1381.

منابع

 "نقش کلمه در شکل گیری ذهن فرمانبردار" پدیده تلقین"حسین کاویانی،مهرانگیز پور ناصح،تازه های علوم شناختی،سال 4،شماره3 ،1381.

"دارونما و فریب بیمار" حسین اترک، مریم خوشدل،فصلنامه اخلاق در علوم و فناوری،سال نهم،شماره اول،1393.