تئودیسه در مسیحیت
تئودیسه در مفهوم، تلاشی است در جهت ارائه دلایل عقلی و صحیحی در راستای این مسأله که چرا خداوند شرور را پدید آورده و وجود آن ها را مجاز دانسته است. پاسخ مسئله قرینه ای به شر عبارتند از "تئودیسه یا عدل الاهی". این همان پاسخ کلاسیک به مسئله شر است.
وجود شر و رنج مسئله ای جدی برای تئودیسه یا عدل الهی
نویسنده: عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان)
خداوند و مسئله تئودیسه
اگر خدا دلیل قوی برای تجویز شر داشته باشد، واقعیت شر برخلاف وجود وی محسوب نخواهد شد. تنها چیزی که انسان میتواند برای اقامهی نظریه عدل الاهی انجام دهد، دریافتن انگیزه ها و اظهار دلیلهای قوی خدا برای تجویز شر است. باید بررسی شود که آیا نظریه عدل الاهی پیشنهاد قابل قبولی برای تجویز شر است؟ تصمیم پدری را در نظر بگیرید که اجازه میدهد فرزندش از سوختگی خفیفی با اجاق گاز به درد آید. ممکن است دلیل وی این باشد که اجازه دهد فرزندش واقعیت دردناک سوختگی را کاملاً درک کند تا از صدمه دیدنِ جدیتر در آینده پیشگیری کند. اگر این پدر بر این باور باشد که یادگیری تجربی، مؤثرتر از صرف تذکر به اجتناب از یک عمل است، در این صورت یقیناً وی به علت اینکه اجازه می دهد، فرزندش درد خفیفی را تحمل نماید موجه است. در این مورد، تجربه فرزند از شر نه با خیرخواهی پدر ناسازگار است و نه با قدرت وی. به هر حال نظریه عدل الاهی باید دلیلی قابل قبول و از نظر اخلاقی، کافی اقامه کند که چرا وجودی که خیر محض و قادر مطلق است، وقوع شر را تجویز کرده است.
آیا نظریۀ عدل الاهی واقعاً همه انواع شر را تبیین می کند؟ فرض کنید خداباور نظریه عدل الاهی خاصی عرضه کند که تنها برخی از شرور جهان را به طور متقاعد کنندهای توجیه می کند؛ اما بعید به نظر میرسد که این نظریه خداباوری را از شر برهاند. شاید اگر شر را بر مبنای "اصل تقابل" توضیح داد بتوان تا حدودی وجود شر را توجیه نمود. به این صورت که اگر شری نبود نمیدانستیم خیر چیست. بنابراین اصل تقابل ایجاب می کند برای آنکه خیری را درک کنیم قدری شر وجود داشته باشد. اما باید پذیرفت که اصل تقابل تنها مقدار کمی از شر را توجیه می کند. یقیناً اکثر شرهای موجود در جهان بر اساس این نظریه عدل الاهی توجیه نمی شوند و اینکه نظریه عدل الاهی صرفاً شر اخلاقی را توجیه می کند و به تمام شرهای طبیعی بی اعتناست.
مسئله منطقی شر
خداوند دارای صفات و کمالات بسیار است از جمله صفات او خیرخواهی، عدالت، حکمت، قدرت، اراده و... است و نیز همه صفات او علی الاطلاق محسوب می شوند. از سویی دیگر آنچه در جهان بسیار مشهود و آزار دهنده است وجود شرور و رنج ها در جهان است که صفاتی که ذکر شد و حتی وجود خداوند را مورد تردید قرار می دهند و از در ناسازگاری با خداوند و صفات او در می آیند. در رویکرد منطقی به مسئله شر، تلاش و اصرار بر اثبات ناسازگاری و تناقض منطقی میان وجود خداوند و وجود شرور است. در این محور، بحث بر سر حکمت و علّت ایجاد شر توسط خداوند و یا محدودیّت صفات الهی نیست، بلکه تأکید بر بودن تناقض میان وجود خداوند و شرور است. به دلیل آنکه وجود شرور امری بدیهی محسوب می شود، از اینرو، انکار وجود خداوند امری مسلّم می نماید.
با همه این اوصاف این سوال اساسی مطرح می شود که آیا این همه شروری که در عالَم وجود دارند، برای اثبات عدم وجود خداوند (متصف به اوصاف قدرت تامّه و خیر محض) کافی نیست؟ آیا میتوان پسندید که خداوندی خیرخواه و قادر، به بروز این همه ظلم و ستمها، زلزله و سیلها، مرض و آلام و مانند آنها راضی باشد.
دفاعیه، پاسخ مسئله منطقی شر
«دفاع» که در قیاس با نظریه عدل الاهی بسیار معتدلتر به نظر می رسد، پاسخ مسأله منطقی شر است. در دفاعیه، متکلم به تبیین و توضیح عقلی و منطقی و ارائه استدلال نمی پردازد، بلکه دفاعیه تلاشی است در جهت اثبات سازگای بین وجود خدا و شر. لذا متکلم خودش را محدود به تبیین منطقی و صحیح نمی کند.
در اینجا ممکن است فردی که به خداوند اعتقاد ندارد، خداباور را به غیرعقلانی بودن، اصرار بر تناقض، اعتقاد به باورهای از نظر منطقی ناسازگار و غیره متهم سازد. شخص خداباور نیز می تواند با اثبات عدم تناقض میان شر و خداوند، به قدر کافی به این اتهامها پاسخ گوید. به عبارت دیگر تلاش کند تا نشان دهد که مسئله شر صرفاً مسئلهای ظاهری است، زیرا اثبات نشده است خدا و شر از نظر منطقی ناسازگارند. شخص خداناباور معتقد است که خدا و شر نمیتوانند با هم وجود داشته باشند. این ادعای حداکثری منطقی است: بنابراین، خداباور میتواند در پاسخ به این ادعا از تمامی امکانهای منطقی یعنی امکان هایی که ضرورتاً به جهان واقعی محدود نیستند مدد جوید. چرا که این مورد در مقوله وضع از نظر منطقی می گنجد یعنی تحقق آنها هیچ قانون منطقی را نقض نمی کند.
اگر شر را بر مبنای "اصل تقابل" توضیح داد بتوان تا حدودی وجود شر را توجیه نمود. به این صورت که اگر شری نبود نمیدانستیم خیر چیست. بنابراین اصل تقابل ایجاب می کند برای آنکه خیری را درک کنیم قدری شر وجود داشته باشد. اما باید پذیرفت که اصل تقابل تنها مقدار کمی از شر را توجیه می کند. یقیناً اکثر شرهای موجود در جهان بر اساس این نظریه عدل الاهی توجیه نمی شوند و اینکه نظریه عدل الاهی صرفاً شر اخلاقی را توجیه می کند و به تمام شرهای طبیعی بی اعتناست.
نظریه «دفاع مبتنی بر اختیار»: پلانتینگا، از فلاسفه و خداباوران معاصر، برای حل مسئله منطقی شر، از روشی منطقی کمک میجوید که به «دفاع مبتنی بر اختیار» معروف است. وی در صدد است که ادّعای ناسازگاری میان گزارههای «خدای خیرخواه و قادر موجوداست» و «شر وجود دارد» را مردود قلمداد نماید. وی معتقد است که ما برای رفع تناقض، به یک گزاره سوّمی نیاز داریم که شرایط ذیل را دارا باشد. 1.محتمل الصدق باشد. 2. با گزاره اوّل سازگار باشد. 3. ترکیب آن با گزاره اوّل مستلزم گزاره دوّم باشد.
پلانتینگا برای ارائه گزاره سوّم درصدد ایجاد تعامل میان اختیار انسان و قدرت مطلق خداوند برمیآید. جهانی که واجد مخلوقات حقیقتا مختار است، به شرط یکی بودن سایر وجوه، ارزشمندتر از جهانی است که مطلقاً فاقد مخلوقات مختار است. خداوند میتواند مخلوقات مختار بیافریند، امّا نمیتواند آنها را مجبور یا وادار کند که فقط فعل صواب انجام دهند؛ چرا که اگر چنین کند، آن مخلوقات دیگر به معنای واقعی مختار نخواهند بود؛ یعنی فعل صواب را مختارانه انجام نخواهند داد.
بنابراین، لازمهی خلق مخلوقاتی که بر انجام خیر اخلاقی قادرند، آن است که خداوند آنان را به انجام شر اخلاقی هم قادر بیافریند. و خداوند نمیتواند به این مخلوقات، اختیار ارتکاب شر را ببخشد، امّا در عین حال آنها را از ارتکاب شر بازدارد. در واقع خداوند، مخلوقاتِ حقیقتاً مختار میآفریند، امّا بعضی از این مخلوقات در حین اِعمال اختیارشان، مرتکب خطا میشوند و این امر، سرچشمه شر اخلاقی است. این حقیقت که مخلوقات مختار، گاه به ورطهی خطا میلغزند، نه با قدرت مطلق خداوند منافات دارد و نه با خیریّت او؛ چرا که خداوند فقط با حذف امکان خیر اخلاقی است که میتواند از وقوع شر اخلاقی جلوگیری کند.
پس میتوان گزاره سوّم را چنین ترسیم کرد که: ممکن است خداوند انسانهایی را خلق کند که مختار باشند و لازمهی اختیار آنان ارتکاب شر هم باشد و این بهتر و ارزشمندتر از خلقی باشد که مخلوقات، بدون اختیار، خیر را برگزینند.
هنگامی که خدا انتخاب می کند که فاعلهای مختار را بیافریند، امکان حقیقی شر را نیز انتخاب کرده است. همانطور که لوییس استدلال می کند: در این صورت چرا خداوند به انسانها اختیار داده است؟ زیرا اختیار اگرچه شر راممکن می سازد، تنها چیزی است که همه عشقها، مهربانی ها یا لذت هایی را نیز که ارزش کسب کردن را دارند ممکن میسازد. جهانِ آدم های آهنی، موجودهایی که مثل ماشین کار می کنند، اصلاً ارزش آفریدن ندارند. سعادتی که خداوند برای والاترین مخلوق هایش در نظر میگیرد عبارتست از سعادت مختار بودن، سعادت اتحاد ارادی با خدا و با یکدیگر در جذبه عشق و شادی که پرشورترین عشق بین زن و مرد در این جهان در مقایسه با آن تنها احساس سطحی است. به همین دلیل آنها باید مختار باشند.
منبع
اکرم خلیلی، خدای عشق و مسأله شربررسی مبانی، ادله و لوازم تئودیسه ایرنائوسی جان هیک، رساله دکتری، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، 1390.
اگر خدا دلیل قوی برای تجویز شر داشته باشد، واقعیت شر برخلاف وجود وی محسوب نخواهد شد. تنها چیزی که انسان میتواند برای اقامهی نظریه عدل الاهی انجام دهد، دریافتن انگیزه ها و اظهار دلیلهای قوی خدا برای تجویز شر است. باید بررسی شود که آیا نظریه عدل الاهی پیشنهاد قابل قبولی برای تجویز شر است؟ تصمیم پدری را در نظر بگیرید که اجازه میدهد فرزندش از سوختگی خفیفی با اجاق گاز به درد آید. ممکن است دلیل وی این باشد که اجازه دهد فرزندش واقعیت دردناک سوختگی را کاملاً درک کند تا از صدمه دیدنِ جدیتر در آینده پیشگیری کند. اگر این پدر بر این باور باشد که یادگیری تجربی، مؤثرتر از صرف تذکر به اجتناب از یک عمل است، در این صورت یقیناً وی به علت اینکه اجازه می دهد، فرزندش درد خفیفی را تحمل نماید موجه است. در این مورد، تجربه فرزند از شر نه با خیرخواهی پدر ناسازگار است و نه با قدرت وی. به هر حال نظریه عدل الاهی باید دلیلی قابل قبول و از نظر اخلاقی، کافی اقامه کند که چرا وجودی که خیر محض و قادر مطلق است، وقوع شر را تجویز کرده است.
آیا نظریۀ عدل الاهی واقعاً همه انواع شر را تبیین می کند؟ فرض کنید خداباور نظریه عدل الاهی خاصی عرضه کند که تنها برخی از شرور جهان را به طور متقاعد کنندهای توجیه می کند؛ اما بعید به نظر میرسد که این نظریه خداباوری را از شر برهاند. شاید اگر شر را بر مبنای "اصل تقابل" توضیح داد بتوان تا حدودی وجود شر را توجیه نمود. به این صورت که اگر شری نبود نمیدانستیم خیر چیست. بنابراین اصل تقابل ایجاب می کند برای آنکه خیری را درک کنیم قدری شر وجود داشته باشد. اما باید پذیرفت که اصل تقابل تنها مقدار کمی از شر را توجیه می کند. یقیناً اکثر شرهای موجود در جهان بر اساس این نظریه عدل الاهی توجیه نمی شوند و اینکه نظریه عدل الاهی صرفاً شر اخلاقی را توجیه می کند و به تمام شرهای طبیعی بی اعتناست.
مسئله منطقی شر
خداوند دارای صفات و کمالات بسیار است از جمله صفات او خیرخواهی، عدالت، حکمت، قدرت، اراده و... است و نیز همه صفات او علی الاطلاق محسوب می شوند. از سویی دیگر آنچه در جهان بسیار مشهود و آزار دهنده است وجود شرور و رنج ها در جهان است که صفاتی که ذکر شد و حتی وجود خداوند را مورد تردید قرار می دهند و از در ناسازگاری با خداوند و صفات او در می آیند. در رویکرد منطقی به مسئله شر، تلاش و اصرار بر اثبات ناسازگاری و تناقض منطقی میان وجود خداوند و وجود شرور است. در این محور، بحث بر سر حکمت و علّت ایجاد شر توسط خداوند و یا محدودیّت صفات الهی نیست، بلکه تأکید بر بودن تناقض میان وجود خداوند و شرور است. به دلیل آنکه وجود شرور امری بدیهی محسوب می شود، از اینرو، انکار وجود خداوند امری مسلّم می نماید.
با همه این اوصاف این سوال اساسی مطرح می شود که آیا این همه شروری که در عالَم وجود دارند، برای اثبات عدم وجود خداوند (متصف به اوصاف قدرت تامّه و خیر محض) کافی نیست؟ آیا میتوان پسندید که خداوندی خیرخواه و قادر، به بروز این همه ظلم و ستمها، زلزله و سیلها، مرض و آلام و مانند آنها راضی باشد.
دفاعیه، پاسخ مسئله منطقی شر
«دفاع» که در قیاس با نظریه عدل الاهی بسیار معتدلتر به نظر می رسد، پاسخ مسأله منطقی شر است. در دفاعیه، متکلم به تبیین و توضیح عقلی و منطقی و ارائه استدلال نمی پردازد، بلکه دفاعیه تلاشی است در جهت اثبات سازگای بین وجود خدا و شر. لذا متکلم خودش را محدود به تبیین منطقی و صحیح نمی کند.
در اینجا ممکن است فردی که به خداوند اعتقاد ندارد، خداباور را به غیرعقلانی بودن، اصرار بر تناقض، اعتقاد به باورهای از نظر منطقی ناسازگار و غیره متهم سازد. شخص خداباور نیز می تواند با اثبات عدم تناقض میان شر و خداوند، به قدر کافی به این اتهامها پاسخ گوید. به عبارت دیگر تلاش کند تا نشان دهد که مسئله شر صرفاً مسئلهای ظاهری است، زیرا اثبات نشده است خدا و شر از نظر منطقی ناسازگارند. شخص خداناباور معتقد است که خدا و شر نمیتوانند با هم وجود داشته باشند. این ادعای حداکثری منطقی است: بنابراین، خداباور میتواند در پاسخ به این ادعا از تمامی امکانهای منطقی یعنی امکان هایی که ضرورتاً به جهان واقعی محدود نیستند مدد جوید. چرا که این مورد در مقوله وضع از نظر منطقی می گنجد یعنی تحقق آنها هیچ قانون منطقی را نقض نمی کند.
اگر شر را بر مبنای "اصل تقابل" توضیح داد بتوان تا حدودی وجود شر را توجیه نمود. به این صورت که اگر شری نبود نمیدانستیم خیر چیست. بنابراین اصل تقابل ایجاب می کند برای آنکه خیری را درک کنیم قدری شر وجود داشته باشد. اما باید پذیرفت که اصل تقابل تنها مقدار کمی از شر را توجیه می کند. یقیناً اکثر شرهای موجود در جهان بر اساس این نظریه عدل الاهی توجیه نمی شوند و اینکه نظریه عدل الاهی صرفاً شر اخلاقی را توجیه می کند و به تمام شرهای طبیعی بی اعتناست.
نظریه «دفاع مبتنی بر اختیار»: پلانتینگا، از فلاسفه و خداباوران معاصر، برای حل مسئله منطقی شر، از روشی منطقی کمک میجوید که به «دفاع مبتنی بر اختیار» معروف است. وی در صدد است که ادّعای ناسازگاری میان گزارههای «خدای خیرخواه و قادر موجوداست» و «شر وجود دارد» را مردود قلمداد نماید. وی معتقد است که ما برای رفع تناقض، به یک گزاره سوّمی نیاز داریم که شرایط ذیل را دارا باشد. 1.محتمل الصدق باشد. 2. با گزاره اوّل سازگار باشد. 3. ترکیب آن با گزاره اوّل مستلزم گزاره دوّم باشد.
پلانتینگا برای ارائه گزاره سوّم درصدد ایجاد تعامل میان اختیار انسان و قدرت مطلق خداوند برمیآید. جهانی که واجد مخلوقات حقیقتا مختار است، به شرط یکی بودن سایر وجوه، ارزشمندتر از جهانی است که مطلقاً فاقد مخلوقات مختار است. خداوند میتواند مخلوقات مختار بیافریند، امّا نمیتواند آنها را مجبور یا وادار کند که فقط فعل صواب انجام دهند؛ چرا که اگر چنین کند، آن مخلوقات دیگر به معنای واقعی مختار نخواهند بود؛ یعنی فعل صواب را مختارانه انجام نخواهند داد.
بنابراین، لازمهی خلق مخلوقاتی که بر انجام خیر اخلاقی قادرند، آن است که خداوند آنان را به انجام شر اخلاقی هم قادر بیافریند. و خداوند نمیتواند به این مخلوقات، اختیار ارتکاب شر را ببخشد، امّا در عین حال آنها را از ارتکاب شر بازدارد. در واقع خداوند، مخلوقاتِ حقیقتاً مختار میآفریند، امّا بعضی از این مخلوقات در حین اِعمال اختیارشان، مرتکب خطا میشوند و این امر، سرچشمه شر اخلاقی است. این حقیقت که مخلوقات مختار، گاه به ورطهی خطا میلغزند، نه با قدرت مطلق خداوند منافات دارد و نه با خیریّت او؛ چرا که خداوند فقط با حذف امکان خیر اخلاقی است که میتواند از وقوع شر اخلاقی جلوگیری کند.
پس میتوان گزاره سوّم را چنین ترسیم کرد که: ممکن است خداوند انسانهایی را خلق کند که مختار باشند و لازمهی اختیار آنان ارتکاب شر هم باشد و این بهتر و ارزشمندتر از خلقی باشد که مخلوقات، بدون اختیار، خیر را برگزینند.
هنگامی که خدا انتخاب می کند که فاعلهای مختار را بیافریند، امکان حقیقی شر را نیز انتخاب کرده است. همانطور که لوییس استدلال می کند: در این صورت چرا خداوند به انسانها اختیار داده است؟ زیرا اختیار اگرچه شر راممکن می سازد، تنها چیزی است که همه عشقها، مهربانی ها یا لذت هایی را نیز که ارزش کسب کردن را دارند ممکن میسازد. جهانِ آدم های آهنی، موجودهایی که مثل ماشین کار می کنند، اصلاً ارزش آفریدن ندارند. سعادتی که خداوند برای والاترین مخلوق هایش در نظر میگیرد عبارتست از سعادت مختار بودن، سعادت اتحاد ارادی با خدا و با یکدیگر در جذبه عشق و شادی که پرشورترین عشق بین زن و مرد در این جهان در مقایسه با آن تنها احساس سطحی است. به همین دلیل آنها باید مختار باشند.
منبع
اکرم خلیلی، خدای عشق و مسأله شربررسی مبانی، ادله و لوازم تئودیسه ایرنائوسی جان هیک، رساله دکتری، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، 1390.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}