سرفرازی






وقتي كه در آن ظهر
يك دشت دشمن پيش رويت بود
وقتي كه تو ماندي و يك كرب و بلا غربت
يك خيمه تنهايي
در چشمهاي بيقرارت موج ميزد موج ميزد
دريايي از صبر و شكيبايي
اين را تمام سروها گفتند
اين را تمام سروها با قله ها گفتند
ازادگي و سرفرازي بي تو معنايي نخواهد داشت
از هر طرف رفتي
شب بود سياهي بود
يعني كه اي خورشيد خون الود
يعني جهان جز با تو فردايي نخواهد داشت
يعني كه اي خورشيد خون الود
جهان جز با تو فردايي نخواهد داشت
اي با طنين نام تو لب تشنگي سيراب
خيل غريبان را درياب درياب
خيل غريبان را كه ما باشيم اي اشنا درياب
وقتي كه در ان ظهر تو ماندي و يك خيمه تنهايي
در چشمهاي بيقرارت موج ميزد موج ميزد
درايي از صبر و شكيبايي
اي با طنين نام تو لب تشنگي سيراب
خيل غريبان را درياب درياب
خيل غريبان را كه ما باشيم اي اشنا درياب.
منبع: http://www.semital.com