دروغ بزرگ (3) لطف و بخشش یا انتقام ؟






فصل چهارم

لطف و بخشش يا انتقام؟

زمان: غروب يازدهم سپتامبر
مكان: كاخ سفيد
جرج دبليو بوش، روزي پرخطر را پشت سر گذارده است و حالا نوبت آن رسيده كه در مقام رئيس جمهور امريكا با پيام خود مردم را دلگرم و به آرامش دعوت كند. بوش با لحني عرفاني و كلامي شمرده پيام تلويزيوني خود را اين طور آغاز مي كند:
«هدف گيري و حمله به امريكا براي آن است كه ما درخشان ترين چراغ آزادي و فعال ترين خالق فرصتهاي پر ارزش در جهان هستيم. ملت ما امروز يكي از پليدترين صورت ممكن از خطاهاي انساني را شاهد بود و آن را با بهترين رفتار امريكايي پاسخ گفت: با شهامت و از خودگذشتگي گروههاي نجات، با گذشت و فداكاري افراد گمنامي كه با اهداي خون خود و ... براي شناسايي عاملان اين اعمال غيرانساني، تحقيقات آغاز شده است. براي دستگيري و محاكمه مسببان اين حادثه، خواسته ام كه تمامي امكانات اطلاعاتي و قضايي بسيج شوند.
از نظر ما هيچ تفاوتي ميان عاملان مستقيم اين حادثه با كساني كه به نوعي به آنها ياري رسانده اند، نيست. امشب از شما تقاضا دارم تا براي قربانيان و بازماندگان عزادار اين حادثه دعا كنيد. دعا كنيد براي كودكاني كه دنياي آرام آنها از هم پاشيده شده؛ دعا كنيد براي كساني كه حاشيه امن زندگي آنها مورد تجاوز قرار گرفته است. اميدوارم آنها با پشت گرمي به حمايت آن كه از همه ما قدرتمندتر و تواناتر است، آرامش خود را بازيابند. همان طور كه در نيايش بيست و سوم از كتاب مقدس آمده حتي آن زمان كه در ميان دره اي از مرگ و تاريكي قدم مي گذارم، چون تو مرا هدايت مي كني، از هيچ چيز هراسي به دل راه نمي دهم. اكنون، تمام مردم امريكا با هر مرام و مذهبي كه دارند، با خواست و تصميم ما در دفاع از آزادي و اجراي عدالت با ما همراه و متحدند. ما بارها دشمنان خود را به پاي ميز محاكمه كشانده ايم و اين بار نيز چنين خواهيم كرد. ما اين روز فراموش نخواهيم كرد، كمين در دفاع از آزادي تا آنجا كه عدل و انصاف اجازه مي دهد، به پيش خواهيم رفت. متشكرم، شب خوش و خدا امريكا را حفظ كند.»
اگر چه محتواي پيام بوش دعوت وحدت و همكاري بود و بيشتر اطرافيان رئيس جمهور، حول محور اولين و تنها فرضيه F.B.I مبني بر گناهكار بودن اسامه بن لادن به توافق رسيده بودند؛ ليكن نسبت به نحوه برخورد با بن لادن و سازمان القاعده، اختلاف نظرهايي بين دو جناح ميانه رو و تندروي كابينه بوش به وجود آمد.
كالين پاول و هارشلتون رئيس ستاد مشترك سابق از جناح ميانه رو براين عقيده بودند كه در برخورد با القاعده و بن لادن همان سياست برخورد بيل كلينتون (رئيس جمهور سابق) در سال 1998 را در پيش گيرند. در سال 1998، پس از حمله القاعده به دو پايگاه امريكايي واقع در دارالسلام و نايروبي، كلينتون دستور داد پايگاه هاي آموزشي القاعده در افغانستان و مجموعه داروسازي الشفا در سودان هدف قرار گيرند. اين اهداف توسط موشك هاي تاماهاوك و از طريق زيردريايي هاي مستقر در درياي عمان در هم كوبيده شدند.
گروههاي تندرو در دولت بوش، پيشنهاد وزير خارجه را نپذيرفتند؛ به نظر آنها حملات محدود موشكي به پايگاه هاي القاعده كارساز نبوده و به همين دليل آنها توانستند بار ديگر عليه ما اقدام كنند. از نظر اين گروه، تنها راه ممكن، از ميان برداشتن پايگاه هاي اسامه بن لادن و ورود و استقرار ارتش امريكا در خاك افغانستان عنوان شد.
افغانستان اشغال شده توسط نيروهاي امريكايي، لقمه اي نبود كه اشتهاي تندروهاي اطراف بوش را جوابگو باشد.
آنها جنگي تمام عيار و طولاني را به بوش پيشنهاد كردند؛ جنگي كه از طريق آن نه تنها بن لادن، بلكه تمامي گروههايي كه از نظر امريكا در رديف القاعده قرار دارند و يا توانايي شكل دهي گروههايي كه از نظر امريكا در رديف القاعده قرار دارند و يا توانايي شكل دهي گروههاي همرديف القاعده در آنها وجود دارد نيز از ميان برداشته شوند.
بلندپروازي گروههاي تندروي كابينه بوش، فراتر از جوابيه اي بود كه در مقابل پيشنهاد كالين پاول عنوان شد؛ ولي در نهايت اين گروه خواست هاي خود را از زبان هنري كسينجر بيان كرد.
كسينجر، وزير خارجه اسبق، پيركهنه كار سياست هاي توسعه طلبانه امريكا و طراح اكثر عمليات هاي سري برون مرزي امريكا در سالهاي 1969 تا 1979 ساعت 30/8 شب يازدهم سپتامبر 2001، چند دقيقه اي از سخنراني جورج بوش گذشته بود كه واشنگتن پست در ستون انديشه سايت اينترنتي خود، پيشنهادهاي هنري كسينجر را به نمايش گذارد.
كسينجر با همه تجربه و پختگي سياسي سخنان بي پرده خود را چنين آغاز مي كند:
براي از ميان برداشتن عوامل ساختاري اين حادثه (يازدهم سپتامبر) دولت موظف به تشكيل ساختارهايي است كه براي هميشه ديگر شاهد حملاتي از نوع پرل هاربر نباشيم. تشكيلات تروريستي پنهان شده در دل اين ساختارها، مراكز دولتي برخي از كشورها را براي خود محل امني يافته اند و ما بدون مواخذه و كيفر دادن، همچنان به برقراري روابط عادي سياسي با آنها ادامه مي دهيم. اگرچه اين حملات شباهت هايي با عمليات اسامه بن لادن دارد ، ليكن بطور قطع و يقين نمي توانيم بگوييم او در اين ماجرا دست داشته است. اما هر دولتي كه به گروههايي نظير القاعده پناه داده باشد، هر چند اين گروهها در عمليات اخير (11 سپتامبر) دست داشته و يا نداشته باشند، آن كشور بايد تاوان سنگين حمايت از تروريست ها را بپردازد.
دولت امريكا بايد با آرامش، دقت و بدون گذشت و ترحم اين موضوع را دنبال كند. روزهاي دوازدهم و سيزدهم سپتامبر، پس از سخنراني جرج بوش و اعلان مواضع تلويحي دولت امريكا از زبان هنري كسينجر، در حالي كه مردم امريكا ناباورانه در سوگ قربانيان بي گناه نشسته بودند، دولت و وزارت گرفتار پاسخگويي به سه سوال عمده سفرا و نمايندگان خارجي ديگر كشورها شدند.
- آيا جرج بوش سازمان القاعده را عامل حمله شناخته است؟
- امريكا چه نوع عمليات نظامي را در افغانستان طراحي خواهد كرد؟
- آيا امريكا قصد آن دارد كه جنگي درازمدت عليه دشمنان حقيقي و فرضي خود آغاز كند؟
اخبار غيررسمي كه از قول مقامات امريكايي به رسانه ها درز پيدا كرده بود، نشان مي داد كه دولتمردان آمريكا انگشت اتهام را به سمت بن لادن و سازمان القاعده نشانه رفته اند.
در اين اخبار، بن لادن را مغز متفكر عمليات و القاعده را عامل اجراي عمليات معرفي كردند. مجموعه گزارش هاي جرج تنت - رئيس سازمان CIA - حاوي شنود و مكالمات القاعده در يازدهم سپتامبر، مداركي بود كه كاخ سفيد را در مجاب به موضع گيري صريح عليه القاعده كرد. در مجموعه گزارش هاي تنت چنين آمده بود كه: القاعده از 2 سال پيش در تدارك عمليات در خاك امريكا بوده كه حادثه يازدهم سپتامبر نقطه آغاز آن است و امريكا بايد براي عمليات بعدي خود را آماده كند.
بنا به مدارك ارائه شده توسط جرج تنت، مجالس سنا و كنگره و همچنين مجموعه كاخ سفيد نيز از اهداف تروريست ها بوده و شنود مكالمات نشان مي دهد بن لادن به اشتباه از هدف قرارگرفتن مجالس و كاخ سفيد ابراز رضايت كرده و از زحمات دكتر (شايد منظور از دكتر ايمن ظواهري بوده) قدرداني مي نمايد. در اين گزارش ها فردي بنام ابوزبيده به عنوان هدايتگر عمليات يازدهم سپتامبر معرفي مي شود. در نوارهاي تهيه شده فردي در پيامي رمزگونه به بن لادن از فرارسيدن زمان صفر (Zero hour) سخن گفته بود، كارشناسان C.I.A اين صدا را به ابوزبيده نسبت دادند.
C.I.A ابوزبيده را به عنوان طراح احتمالي حمله به ناو امريكايي uss cole در اكتبر سال 2000 متهم كرده بود.
در نهايت پيام مطبوعاتي بوش براساس گزارش هاي CIA و يا هدايت جرج تنت، چنين تنظيم و منتشر شد: «براساس آخرين اطلاعات به كميته امنيت ملي، من و ساير همكاران كميته به نتايج جديدي دست يافتيم. عاملان حمله كينه جويانه و كشنده اي كه ديروز عليه كشور ما صورت گرفت، نيتي فراتر از وحشت و ترور در سر داشته اند. آنها جنگ را عليه ما آغاز كرده اند؛ لذا كشور ما بايد با آغاز تصميمي قاطعانه در مقابل كساني كه آزادي و دمكراسي را مورد حمله قرار داده اند، متحد شوند.
لازم است مردم امريكا اين دشمن را بشناسند، دشمني كه هيچ گاه با آن مواجه و رودررو قرار نگرفته اند. اين دشمن كه خود را از ديد ما پنهان نگاه داشته، هيچ ارزشي براي جان انسان ها قايل نيست. اين دشمن با ميل و رغبت تمام جان مردم بي گناه را هدف قرار داده و سريع خود را پنهان مي كند؛ اما او براي هميشه نمي تواند از ديد ما پنهان بماند. اين دشمن سعي دارد تا چهره خود را نشان ندهد، اما چهره او براي هميشه پوشيده نخواهد ماند. اين دشمن چنين مي انگارد كه از پناهگاه امني برخوردار است اما اين پناهگاه براي هميشه امن نخواهد ماند. اين دشمن نه تنها مردم امريكا، بلكه تمام مردم دوستدار آزادي در سراسر جهان را مورد حمله قرار داده است. ايالات متحده امريكا براي سركوبي اين دشمن تمامي توان و امكانات خود را به كار خواهد گرفت. جهان در اين حركت با ما همراه خواهد شد ما صبورانه و با چشمان باز مراقب خواهيم ماند و متحد و يكپارچه تصميمات را اجرا خواهيم كرد. اين نبرد هر چند طولاني و زمان بر باشد، نتيجه بخش خواهد ماند اما بدون شك ما پيروز خواهيم شد و اجازه نخواهيم داد تا دشمن با به خطرانداختن آزادي ما پيروزي را از آن خود كند. صبح امروز با ارائه درخواستي به كنگره براي دريافت اعتبارات و اختيارات وسيع تر به منظور آمادگي بيشتر براي نجات مصدومان و مردم نيويورك واشنگتن از هيچ اقدامي فروگذار نخواهيم كرد.
من از نمايندگان كنگره به خاطر وحدت و حمايت آنها تشكر مي كنم. امريكا همچنان يكپارچه و متحد است شيفتگان آزادي نيز همراه ما خواهند بود. در رويارويي خطير و به ياد ماندني كه خير و نيكي ناچار از مقابله با شر و بدي خواهد بود ، پيروزي از آن خير است.»
جز انگليس كه به صراحت و به طور رسمي مواضع امريكا را تاييد كرد، ساير سفارتخانه هاي ديگر كشور از عكس العمل واشنگتن نسبت به حادثه ناخرسند بودند.
طولي نكشيد كه سرويس هاي اطلاعاتي و امنيتي كشورهاي آلمان، مصر، فرانسه، اسرائيل و روسيه دريافتند گزارشها و اطلاعات ارائه شده همتايان آنها در C.I.A بي پايه و اساس و خالي از دلايل كافي بوده و بهانه اي است براي فزون خواهي امريكا.
تعجب سرويس هاي اطلاعاتي و امنيتي كشورهاي فوق از اين رو بود كه C.I.A مدعي شد اطلاعات ارزشمندي در رابطه با سازمان القاعده و شخص بن لادن به دست آورده است. از سوي ديگر نتيجه گيري سريع سازمان F.B.I و همسويي آن با گزارش هاي سهل الحصول C.I.A براي سازمان هاي اطلاعاتي و امنيتي غير امريكايي غيرواقع مي نمود. با اين حال هيچ يك از كشورهاي اروپايي قدمي در راه افشاي سناريوي يازدهم سپتامبر برنداشتند.
توجيه آنها در برابر اين اقدام، ترس از اعتراض شديد افكار عمومي امريكا و متهم شدن جرج بوش به كشاندن امريكا به جنگي غيرضروري بود. همان روز و مقارن سخنراني جرج بوش، مصوبه شماره 1368 شوراي امنيت سازمان ملل متحد به نفع امريكا به تصويب رسيد.
اين مصوبه، پاسخ به حمله يازدهم سپتامبر را حق مسلم امريكا دانسته و به اين كشور اجازه داده بنابر مفاد «قطعنامه سانفرانسيسكو» در قالب ائتلاف كشورهاي دوست و يا به تنهايي به دفاع از خود برآيد.
مصوبه 1368، شوراي امنيت سازمان ملل، تمامي كشورها را در عمليات دستگيري و محاكمه عاملان، طراحان و ياري دهندگان اين حادثه به همكاري دعوت مي كند.
اين مصوبه همچنين هر گونه همكاري جزيي و كلي با عاملان حادثه را در رديف كمك به عمليات تروريستي دانسته و كمك دهندگان را مجرم به حساب مي آورد. به عبارت ديگر شوراي امنيت سازمان ملل به امريكا اجازه مي دهد حق حاكميت ديگر كشورها را ناديده گرفته و هر كشوري كه به نوعي از نظر امريكا متهم به حمايت از طراحان حادثه شود و يا از تسليم عاملان حادثه به دادگاه هاي بين المللي خودداري ورزد، در رديف مجرمان قرار گيرد.
با توجه به تصريح اين مصوبه بر محاكمه عاملان و طراحان حادثه در دادگاه هاي بين المللي و نه دادگاه هاي امريكايي، امريكا خود راسا اقدام به دستگيري و محاكمه آنچه او زندانيان جنگي ناميد اقدام كرد.
همزمان با كسب امتيازات ويژه امريكا در شوراي امنيت، نمايندگان كشورهاي عضو پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) در مقر اين سازمان و پشت درهاي بسته گرد هم آمده و تصميم هايي براي كمك به امريكا اتخاذ كردند. اين كمك ها شامل كمكهاي نظامي و شركت در جنگ عليه كشورهاي پناه دهنده به عاملان حادثه نمي شد. جلسه آن روز اعضاي ناتو مثل هميشه همراه با تشنج بود.
برخي از كشورهاي شركت كننده در جلسه، عقيده داشتند كه اين خانگي است و توسط تشكيلات درون مرزي امريكا طراحي و اجرا شده؛ از اين رو از درگير شدن در جنگي بدون دليل و توجيه كافي با عنوان «جنگ عليه تروريسم» خودداري كردند.
دبير كل ناتو لرد جرج رابينسون پس از اتمام جلسه در جمع خبرنگاران گفت: چنانچه مشخص شود اين حملات خارج از امريكا طراحي و عليه عضوي از ناتو به كار گرفته شده، بنا به ماده 5 پيمان نامه واشنگتن، تمامي اعضا موظف به همكاري و پشتيباني از امريكا خواهند بود.
ژاك شيراك رئيس جمهور فرانسه نگران از عواقب تصميمات ناتو عازم واشنگتن شد. برنامه اين سفر از مدتها قبل تنظيم شده بود.
در اين سفر ژاك شيراك از يك سو همچنان بر روابط پايدار فرانسه و مردم امريكا تاكيد كرد و از سوي ديگر در كنفرانس مطبوعاتي با هماهنگي كوفي عنان دبيركل سازمان ملل متحد، امريكا را به اتخاذ مواضع آرامتري دعوت كردند. برخورد تلافي جويانه امريكا بايد محدود به گروه مشخصي از تروريست ها كه در اين حادثه دست داشته و يا كشورهايي كه كمكهاي آنها به اين گروهها ثابت شده، باشد.
برخورد تند و آمرانه جان اشكرافت - دادستان كل امريكا- با رئيس سازمان F.B.I در كنفرانس مطبوعاتي مشترك اين دو، در حضور خبرنگاران و نمايندگان رسانه ها، نشان داد كه ترس مجامع بين المللي حركتهاي غيرموجه و سريع امريكايي بي دليل نبوده است. در اين كنفرانس مطبوعاتي رابرت مولر- رئيس سازمان F.B.I و پليس فدرال ضمن پاسخ به سوال يكي از خبرنگاران افزود: فعلا عجله در گردآوري اطلاعات براي اثبات جرم مظنونان اين حادثه نداريم.
هنوز جمله رابرت مولر به اتمام نرسيده بود كه جان اشكرافت به نحو خشن و توهين آميزي صحبتهاي او را قطع كرد و گفت: فرصت براي ادامه تحقيقات بسيار محدود است و ماموران F.B.I بايد سريعتر از تروريست ها دست به كار شده و از وقوع جنايتي ديگر جلوگيري كنند. فعلا فرصت براي تحقيقات نداريم و اطلاعات و شواهد گردآوري شده كافي به نظر مي رسد.
لحن مقامات رسمي در 13 سپتامبر تندتر از پيش شده و تخليه مكرر كاخ سفيد از پرسنل، تقريبا به عادتي روزانه تبديل شده بود. در آن روز نيز پس از دريافت اطلاعات مبني بر احتمال وقوع حملات تروريستي، كاخ سفيد بار ديگر از پرسنل تخليه شد. ديك چني - معاون رئيس جمهوري - نيز به محلي امن و دوردست فرستاده شد. پس از اين نمايش نفس گير، معلوم شد گزارش هاي تهديدكننده دريافتي خالي از حقيقت بوده است.
پل ولفوويتس (Powl Wolfowitz)، معاون وزير دفاع و سخنگوي پنتاگون در كنفرانس مطبوعاتي اين سازمان به داشتن مواضع محافظه كارانه و حمايت از كارتل هاي اسلحه سازي امريكا شهرت دارد. ولفوويتس همچنين سرحلقه رابط كمپاني هاي اسلحه سازي با دولت امريكاست.
از يك سال قبل از حادثه 11 سپتامبر، ولفوويتس همواره با دعوت دولتمردان امريكا به پايان دادن به كارهاي كثيف در عراق نسخه هاي نظامي متنوعي تجويز مي كرد و اكنون با غنيمت شمردن فرصت از شرايط آماده 11 سپتامبر، بيش از هر زمان ديگر بر حمله به عراق و سرنگوني صدام حسين پافشاري مي كرد. ولفوويتس در كنفرانس مطبوعاتي آن روز اشاره اي به كشورهاي هدف نكرد.
نه اسمي از افغانستان برده شد و نه نامي از عراق به ميان آمد؛ اما او بر اين نكته تاكيد كرد كه عمليات نظامي ما محدود به يك كشور نخواهد بود، ما نه تنها به حساب عاملان اين حادثه خواهيم رسيد، بلكه به طور مستمر با كشورهاي حامي اين افراد برخورد را ادامه خواهيم داد.
آشكارشدن مواضع دولت بوش در كنفرانس مطبوعاتي ولفوويتس، زمينه اجراي اين گونه مواضع را فراهم كرد.
پس از اين اعلام مواضع آشكار وزير امور خارجه - كولين پاول - از اسامه بن لادن به عنوان مظنون اصلي ياد كرد و خواستار تحقيقات بيشتر در رابطه با او شد.

فصل پنجم

از مجلس سوگواري تا جنگ مقدس

بندرت كسي وارد جنگ مي شود و خدا را طرف ديگر معامله قرار مي دهد ولي پس از حوادث 11 سپتامبر واعظان امريكايي از طرف استراتژيست هاي نظامي به استوديوهاي تلويزيوني يورش مي برند.
همه آنها تهاجم را نشانه اي آسماني تفسير مي كردند كه امريكا را به تغيير و دگرگوني فرا مي خواند. «خداوند متعال حمايت خود را از ما دريغ كرده است» عالي جناب پات رابرتسون (Pat Robertson) رهبر اتحاديه كليساهاي مسيحي (Christion Coalition) نوشت: «زيرا ما در لذات دنيوي و جنسي غوطه مي خوريم».
پيشوا رابرتسون دوست خود پيشوا جري فالول (Jerry Falwell) را در برنامه معروف خود700 كلوپ (كانال فاكس ) به گرمي پذيرا شد. دو مبشر انجيلي تلويزيون حوادثي كه امريكا را در سوگ فرو برده بود، مورد تجزيه و تحليل قرار دادند.
فالول گفت: «خداوند پرده ها را كنار مي زند و به دشمنان امريكا اجازه مي دهد تا آنچه شايسته اش بوده ايم، بر ما ارزاني بدارند».
رابرتسون پاسخ داد: جري ! احساس من اين است. من فكر مي كنم كه تنها پيش درآمد ترور را ديده ايم، ما هنوز نخواسته ايم ببينيم كه در حق اين ملت چه مي توانستند بكنند».
سپس فالول اتحاديه آزادي هاي مدني امريكا (اي.سي.ال.يو)، دادگاه هاي فدرال و كليه كساني را كه «خدا را از جامعه طرد مي كنند» مورد سرزنش قرار داد و گفت: كساني كه دست به سقط جنين مي زنند، از اين حادثه مسووليتي بر دوش دارند، زيرا خداوند استهزا نخواهد شد. وقتي ما جان 40 ميليون نوزاد بي گناه را مي گيريم، خدا را ديوانه مي كنيم. من در واقع بر اين باورم كه كفار، ساقطان جنين، طرفداران برابري زنان و مردان (Feminists)، همجنس بازاني كه فعالانه در تلاشند سبك زندگي ديگري را جايگزين كنند و اي.سي.ال.يو. همه كساني كه تلاش كرده اند امريكا را به دنياپرستي سوق دهند همه را طرف خطاب قرار مي دهم و مي گويم شما كمك كرديد اين اتفاق بيفتد.
در فضايي كه ادبيات مذهبي در خدمت خواسته هاي نظامي و سياسي قرار مي گيرد رئيس جمهور بوش با به عهده گرفتن نقش مقام روحاني امريكا و جهان متمدن فرمان زير را صادر كرد:
قلب همه ما به خاطر گرفته شدن ناگهاني و دور از احساس جانهاي بي گناه داغدار است.
ما براي التيام اين قلبهاي داغديده و به دست آوردن توان خدمت و تشويق همديگر به داشتن اميد وايمان دعا مي كنيم. كتاب مقدس مي فرمايد: «قديسين كساني هستند كه شيون و زاري مي كنند، زيرا در دنياي ديگر تسلي خواهند يافت».
من تك تك خانواده هاي امريكايي و خانواده امريكا را دعوت مي كنم روز ملي نيايش و يادمان را به احترام ياد و خاطره هزاران قرباني اين تهاجم وحشيانه و تسلي خاطر آنهايي كه عزيزان خود را از دست داده اند، زنده نگه دارند. ما به واسطه اين تراژدي ملي و فقدان فردي به حيات خود ادامه خواهيم داد.
در حال ما التيام و بهبودي به دست خواهيم آورد و به رغم وجود همه شياطين، قدرتمند و متحد خواهيم ماند: يك ملت تحت قدرت خدا.
حال، من، جورج دبليو بوش، رئيس جمهور ايالات متحده امريكا به اعتبار اختياري كه قانون اساسي و قوانين ايالات متحده عطا كرده است، بدين وسيله جمعه 14 سپتامبر 2001 را به عنوان روز ملي نيايش و يادمان براي قربانيان حملات تروريستي 11 سپتامبر 2001 اعلام مي كنم. از مردم ايالات متحده و اماكن مقدس مي خواهم روز ملي نيايش و يادمان را با آيين يادمان نيمروزي، نواخته شدن ناقوس ها در آن ساعت و روشن كردن شمع هنگام شب و براي دعاي شب به ثبت رسانند. من كارفرمايان را تشويق مي كنم به كارگران خود اجازه دهند هنگام تعطيلي وقت غذاي نيمروزي در اين آيين شركت كرده، كشورمان را دعا كنند.
من از مردم جهان، آنان كه خود را در رنج ما شريك مي دانند، دعوت مي كنم در اين مراسم رسمي به ما بپيوندند.
براي شهادت دستانم را بلند كرده ام در روز سيزدهم سپتامبر، از سال خدايان عيسي مسيح دو هزار و يك و از سال استقلال ايالات متحده امريكا دويست و بيست و شش.
آيين بي سابقه اي در كليساي جامع فدرال برگزار شد.
رئيس جمهور و خانم بوش، چهار رئيس جمهور پيشين (بيل كلينتون، جورج بوش بزرگ، جيمي كارتر و جرالد فورد) و تقريبا همه اعضاي كنگره در مراسم نيايش شركت كرده بودند. يك كاردينال، يك خاخام و يك امام جماعت مسلمان كه به نوبت جلسه را رهبري كردند. مشهورترين مبشر انجيلي تلويزيون پيشوا بيلي گراهام، كه 15 سال پيش جورج دبليو بوش را ارشاد كرده بود، موعظه رسمي خود را ايراد كرد:
از جمله چيزهايي كه بسيار به آن نيازمنديم ، تجديد حيات روحي در اين كشور است. ما نيازمند تجديد روحي در امريكا هستيم. خداوند در جاي جاي كتاب مقدس مي فرمايد از گناهان توبه كنيم و به سوي او بازگرديم و او به شيوه اي تازه به ما بركت خواهد داد. ما در حال حاضر يك راه بيشتر براي انتخاب نداريم؛ يا به عنوان يك ملت از جنبه روحي و عاطفي از هم بپاشيم و نابود شويم، يا بپذيريم كه در جريان همه اين تلاشها بايد قدرتمند شويم تا بر شالوده اي استوار تجديدبنا كنيم. من بر اين باورم كه در مرحله آغاز تجديد بنا بر آن شالوده قرار گرفته ايم.
آن شالوده اعتقاد به خداست. ما نيك مي دانيم كه خداوند مي خواهد آگاهي، شجاعت و قدرت به رئيس جمهور و اطرافيان او عطا فرمايد. امروز روزي است كه با عنوان روز پيروزي در يادها حفظ خواهيم كرد.
پس از آن رئيس جمهور بوش بر بالاي منبر قرار گرفت و خطابه اي ايراد كرد.
اين خطابه را مشاورش انجيلي اصولگرا ميكاييل گيرسون (Michael Gearson) تهيه كرده بود:
مسووليت ما در برابر تاريخ روشن است پاسخگويي به اين تهاجم و پاك كردن جهان از لوث وجود اين شياطين.
جنگي پنهان، همراه با نيستي بر ما تحميل شده است اين ملت مسالمت جو در عين حال بي رحم است، آن گاه كه به خشم تحريك شود. نشانه هاي خداوندي هميشه همان هايي نيستند كه ما در پي آنها هستيم. ما در تراژدي مي آموزيم كه نيات او هميشه با نيات ما يكي نيست. نيايشگران صبر فردي، خواه در خانه ها و خواه در اين كليساي جامع شناخته شده اند، آنها شنيده اند و فهميده اند.
نيايشگراني كه به ما در گذراندن روز و تحمل شب ياري مي كنند، نيايشگراني آشنا يا غريب كه در اين سفر به ما دلگرمي و قوت مي دهند و نيايشگراني كه آرزوهاي ما را به آرزوهايي بزرگتر از آرزوهايمان تغيير داده اند...
امريكا كشوري بخت يار است، آنقدر كه از اين بابت به خداي بزرگ شاكر است، لكن رنج از ما دريغ نشده.
در هر نسلي، جهان دشمنان آزادي بشر را به وجود آورده است. آنها به امريكا حمله كردند، چون ما خانه آزادي و مدافع آن هستيم و تعهد پدرانمان فرياد عصر ماست. در اين روز ملي نيايش و يادمان، از درگاه خداوند متعال مي خواهيم به كشور ما نظر كند و به ما صبر عطا كند و مشكلات پيش روي را بردارد.
دعا مي كنيم كساني را كه در اندوه گام برمي دارند، تسلي خاطر و آرامش عطا فرمايد، براي جانهايي كه حال بايد براي خاطر آنها شيون كنيم و وعده جانهايي كه خواهند آمد، او را سپاس مي گوييم.
اطمينان داريم نه مرگ و نه زندگي؛ نه فرشتگان و نه ارواح خبيثه و قدرتها؛ نه اشياي موجود و نه اشيايي كه پيدا خواهند شد؛ نه بلندي و نه ژرفا؛ هيچ يك نمي توانند ما را از عشق خدا جدا كنند. خدا ارواح رفتگان را بيامرزد و به ما آرامش دهد و هميشه راهنماي سرزمينمان باشد. خداوند به امريكا خير و بركت عطا فرمايد.
واشنگتن پست بعدها دگرديسي جورج دبليوبوش را تجزيه و تحليل كرد:
نخستين بار پس از آن كه محافظه كاران مذهبي به جريان سياسي نويني تبديل شدند، رئيس جمهور ايالات متحده رهبر بالفعل آن شد؛ موقعيتي كه رونالدريگان هرگز شايسته آن نبود، گرچه از سوي محافظه كاران مذهبي مورد ستايش قرار گرفت.
نشريات مسيحي، راديو و تلويزيون بوش را مكرر با تمجيد به نمايش در مي آورند، در حالي كه واعظان بر بالاي منابر رهبري او را فضل الهي تلقي مي كنند. جمعي از رهبران مذهبي كه با او ملاقات كرده اند، به ايمان او شهادت مي دهند؛ در همان حال وب سايت ها مردم را براي دعا و روزه داري به خاطر رئيس جمهور تشويق مي كنند.
ظهر روز 14 سپتامبر، پس از مراسم نيايش، رئيس جمهور ايالات متحده در 43 كشور عضو شوراي اروپا از جمله روسيه و بسياري از كشورهاي ديگر جهان براي قربانيان حمله 3 دقيقه سكوت كردند. بنابراين همگي به طور ضمني رهبري مسيحي دوباره تولد يافته اصولگرا را كه عزم خود را براي رهبري آنها در «مبارزه تاريخي خير عليه شر» اعلام كرده بود پذيرفتند.
آيا غوغاهاي سياسي و صوفي گرانه مبشران انجيلي تلويزيون سرايت كننده است؟ نه شوك روان شناختي، نه حرمتي كه فرد ممكن است نسبت به درگذشتگان احساس كنند، هيچ يك نمي توانند اين اشتياق شديد مذهبي را توجيه كنند. گرچه ايالات متحده در اصل كشوري خداسالار بوده است كه شالوده هاي آن را پيورتين هاي فراري از دست پادشاهي تحمل ناپذير بريتانيا بنا نهاده اند، با اين حال آنها هرگز ملت فوق العاده پارسامنشي نبودند.
در آنجا مبشران انجيلي تلويزيون در نقش استراتژيست هاي نظامي ايفاي نقش مي كنند.
هرگز پيشينه تاريخي وجود ندارد كه رئيس جمهور امريكا خطابه رزم خود را در كليساي جامع ايراد كند.
خطاب جورج دبليو بوش به «مردم دنيا، آنان كه در رنج ما شريكند در اين مراسم رسمي به ما به پيوندند».
از مراسم مذهبي حتي در جمهوري غيرمذهبي فرانسه نيز اجابت شد.
به همين دليل سران اجرايي فرانسه، رئيس جمهور ژاك شيراك و نخست وزير لايونل جاسپين در 12 سپتامبر فرماني به شرح زير امضا كردند:
جمعه 14 سپتامبر 2001، روز عزاي ملي براي قربانيان حمله يازده سپتامبر 2001 در ايالات متحده امريكا اعلام شده است.
آنها شب قبل از مراسم به همراه جمع كثيري از مسوولان و وزراي منتخب براي شركت در مراسمي جهاني در كليساي امريكاييان پاريس حضور يافتند و سرود معروف «خدا به امريكا بركت دهد» را به آواز خواندند.
اين نيايش ها، در گوشه و كنار جهان و به وسيله اعلاميه ها و بعضا مجادلاتي زنده محكوم شد. مخالفان مي گفتند كه اين دست نوشته هاي گسترده به نظر مي رسد، به طور ضمني بيانگر آن است كه هزاران قرباني امريكايي به نحوي بيش از قربانيان نژادي اخير ارزش و اعتبار داشته اند، در حالي كه هيچ يك از آنها چنين احترامي را كسب نكرده بودند. ما بايد اين مجادله را نوعي خودداري از پذيرفتن اغواي سياسي احساسات مذهبي تلقي كنيم. سه دقيقه سكوت براي پروراندن اين بصيرت كه درگيري ها را مي توان به طور مسالمت آميز و بدون كمك گرفتن از تروريسم حل و فصل كرد، ممكن بود به صورت عالمگير پذيرفته شود، اما دعا تنها براي قربانيان تروريسم در قلمرو امريكا پذيرفتني نيست. اين آيين ها بيانگر شوق جمعي براي دستيابي به صلح نبود، بلكه تلاشي براي توجيه انتقام گيري هاي آتي بود. اين لحظه نيايش نقطه عطفي در تاريخ به شمار خواهد رفت.
بعدها واشنگتن پست نوشت:
به محض اين كه سرود ملي در كليساي جامع نواخته شد، ايالات متحده جنگ را آغاز كرد. اين جمله مي توانست بسط يابد. جهان با پيوستن به سوگ امريكا وارد جنگ شد. در اين حال بهتر است از خود بپرسيم كه چرا چنين يكدلي بنده واري سازمان يافت؟ بي شباهت به بسيج هم پيمانان نظامي، هيچ پيمان بين المللي نمي تواند چنين اجباري را تحميل كند كه براي نيايش كنار هم جمع شويد كه ايالات متحده سوگوار است.
با همه اين احوال به بازي كشاندن هم پيماناني چون ناتو، اي ان زد، يواس وا اي اس سهل تر و سريعتر از فرمان سوگ بين المللي است.
اگر اندكي دقت به خرج دهيم، در مي يابيم كه فرمان فرانسويان كه در 12 سپتامبر به امضاي ژاك شيراك و ليونل جاسپين رسيد، پيشتر از آن بود كه جورج دبليو بوش روز عزاي ملي اعلام كرد.
چنين عملكردي در مقياس جهاني نيازمند به كارگيري شبكه اي از تفوق و برتري است كه بتواند تقريبا همه دولتهاي دنيا را تحت فشار قرار دهد. افزون بر همه اينها، اين عمل يك هدف سياسي داشت: با اغواي احساسات ديني، دولت امريكا نه تنها قربانيان حملات، كه تفسير خود از حوادث را نيز تقديس كرد.
از آن پس هر سوالي از واقعيت اين والامقامان توهيني به مقدسات تلقي خواهد شد. ترتيباتي كه براي تحميل سوگواري بين المللي به كار رفت در اكتبر 2001 مخفيانه اساسي رسمي تر يافت. دفتر تاثيرات استراتژيك در درون پنتاگون به وجود آمد و تحت امر ژنرال سيمون پت وردن (Simon PPete Worden) فرمانده اسبق فضايي ايالات متحده قرار گرفت. اين عضو (International Information Programs) در دپارتمان ايالتي، و از طريق گروه اطلاع رساني نظامي بين المللي با برنامه هاي اطلاعرساني بين المللي ارتباط داشت. مديريت اين گروه را نيز كلنل برد وارد (Colonel Brod Ward) برعهده داشت. اين دفتر در حال حاضر براي اغواي افكار عمومي غرب و حكومت هاي غربي تلاش مي كند.

فصل ششم

اختيارات فوق العاده

در صبح روز 14 سپتامبر كنگره ايالات متحده به پرزيدنت جورج بوش اختيار داد تا از كليه قواي قهريه مناسب و مورد نياز بر عليه تمامي ملت ها، سازمان ها يا اشخاصي كه به تشخيص او در حملات تروريستي 11 سپتامبر 2001 دست داشتند يا در انجام آن مساعدت نمودند، يا به آن سازمان ها و اشخاص پناه دادند، به كار گيرد، تا از تكرار اينگونه حملات تروريستي بر عليه ايالات متحده توسط اينگونه ملل، سازمان ها يا اشخاص جلوگيري به عمل آورد.
اين قطعنامه مشترك هر دو مجلس نمايندگان با اكثريت آرا به جز يكي، كه متعلق بود به نماينده دمكرات ها از كاليفرنيا به نام باربارالي، تقريبا بدون هيچگونه جر و بحثي تصويب شد.
متن اين قطعنامه به پرزيدنت بوش در مبارزه با سازمان هاي تروريستي غير دولتي اختيارات كامل مي دهد، اما «اختيارات فوق العاده» داده شده كاملا «اختيارات جنگي» نيستند. پرزيدنت جورج بوش ملزم است قبل از شروع هرگونه عمليات خصمانه اي بر عليه كشور ديگر كنگره را مطلع نمايد.
به منظور انجام اولين عمليات، پرزيدنت بوش از كنگره درخواست يك اعتبار بيست ميليارد دلاري نمود. در يك حركتي وطن پرستانه به كفايت اين مبلغ شك كرده و هر دو مجلس نمايندگان و پس از 5 ساعت بحث چهل ميليارد دلار تصويب نمودند. علاوه بر اين، پرزيدنت بوش دستور بسيج حداكثر پنجاه هزار نيروي ذخيره را نيز صادر كرد.
وزير دفاع، دونالد رامزفلد، 35500 نيرو را احضار نمود (10000 نفر از ارتش، 13000 نفر از نيروي هوايي، 3000 نفر نيروي دريايي Navy، 7500 نفر نيروي دريايي Marines و 2000 نفر از گارد ساحلي).
آخرين باري كه چنين بسيج نيرويي صورت گرفت به جنگ خليج مربوط مي شد. اين بار تعداد نيروهاي احضار شده پنج برابر بيشتر بود چون كه به ناوگان جنگي نيرومندتري نياز بود. جورج بوش در 20 سپتامبر در جلسه مشتركي خطاب به كنگره نطق مهمي ايراد نمود.
در اين نطق چهره هاي شناخته شده متعددي از جمله نخست وزير انگلستان، توني بلر او را همراهي مي نمود.
در اين هنگام او سرانجام به طور رسمي اسامه بن لادن و سازمانش را مسوول اين حملات اعلام نمود و به رژيم طالبان اولتيماتوم داد: تمامي رهبران القاعده را كه در سرزمين شما مخفي شده اند به ايالات متحده تحويل دهيد.
تمامي افراد از جمله شهروندان امريكايي را كه زنداني نموده ايد آزاد كنيد. از روزنامه نگاران خارجي، ديپلمات ها و مددكاران در كشورتان حمايت نماييد. فورا و براي هميشه هر نوع اردوگاه آموزش تروريست ها در افغانستان را تعطيل كنيد و هر شخصي در تشكيلات آنها را به مسوولان مربوطه تحويل نماييد. اجازه دهيد ايالات متحده دسترسي كامل به اردوگاه آموزش تروريست ها داشته باشد تا مطمئن شود ديگر در آنها فعاليتي صورت نمي گيرد. اين مطالبات قابل مذاكره نمي باشند طالبان بايد اين خواسته ها را اجابت نمايد و بايد اين كار را سريع انجام دهد. آنها بايد تروريست ها را تحويل دهند يا در سرنوشتشان شريك گردند.
علاوه بر آن او (پرزيدنت بوش) ايجاد يك «اداره امنيت ملي» به سرپرستي يك وزير و تحت نظارت مستقيم خود او را اعلام كرد. اين اداره جديد ايجاد و هماهنگي اجراي استراتژي ملي جهت در امان نگه داشتن ايالات متحده از تهديدات و حملات تروريست ها را بر عهده خواهد داشت.
رئيس جمهور اضافه نمود كه او دريادار (Marian) و استاندار اسبق پنسيلوانيا، تام ريج را جهت اداره اين مركز گمارده است. به منظور تكميل نمودن اين اقدامات، حكومت بوش تصميمات متعددي جهت تقويت حفظ اسرار نظامي اتخاذ نمود.
روز بعد از حملات، يعني 12 سپتامبر، رامزفلد در مصاحبه مطبوعاتي اش در پنتاگون اظهار نموده بود كه: ذكر اين نكته حائز اهميت است كه هنگامي كه افراد با اسرار نظامي سر و كار دارند و اين اسرار طبقه بندي شده را در اختيار افراد غير قرار مي دهند، شانس دولت ايالات متحده در تعقيب كساني كه به آن كشور حمله و بسياري از امريكاييان را كشته اند بشدت كاهش مي دهد.
ثانيا1، هنگامي كه اطلاعات طبقه بندي شده مربوط به عمليات نظامي در اختيار و دسترس كساني قرار مي گيرد كه نبايد به آن اطلاعات دسترسي داشته باشند، تاثير اجتناب ناپذير اين عمل آن است كه زندگي مردان و زنان نظامي به خطر مي افتد چون كه آنها بايد آن عمليات را به انجام برسانند.
هنگامي كه خبرنگاران در روز 25 سپتامبر از او سوال كردند كه آيا او براي حفظ اسرار دروغ هم گفته است يا نه، رامزفلد پاسخ داد كه او شخصا به اندازه كافي باهوش هست تا راههاي ديگري براي حفظ اسرار بيابد، اما بايد همكاران او نهايت سعي خود را به عمل آورند.
وزير دفاع رامزفلد: البته بايد به عبارت معروف وينستون چرچيل اشاره نمود هنگامي كه گفت از من نقل قول نكنيد.
من نمي خواهم كه اين را از طرف من نقل قول كنيد، بنابراين از طرف من نقل قول نكنيد.
او گفت كه بعضي وقتها واقعيت چنان گرانبهاست كه بايد با لشگري از دروغ از آن محافظت نمود صحبت كردن درباره تاريخ حمله و زمان حمله و در حقيقت، آنها نه تنها درباره تاريخ حمله نرماندي يا محل آن سخن نگفتند، اصلا آيا مي خواستند به ساحل نرماندي يا شمال بلژيك حمله كنند يا نه، در واقع طوري طراحي كردند كه آلماني ها را در مورد مكان حمله گمراه كنند. يك ارتش ساختگي تحت فرمان ژنرال پتن به وجود آورده بودند.
اين بخشي از تاريخ است و خواستم شما آن را در نظر داشته باشيد.
هرگز به خاطر نمي آورم به مطبوعات دروغ گفته باشم، قصد انجام اين كار را هم ندارم و دليلي هم براي دروغ گفتن وجود ندارد. راههاي زيادي وجود دارد كه بتوان از دروغ گفتن اجتناب كرد و من اين كار را نمي كنم.
خبرنگار: اين شامل همه افراد در وزارت دفاع مي شود؟
رامسفلد: حتما شوخي مي كنيد (خنده حضار) در روز دوم اكتبر معاون وزير دفاع پيت آلدريج پسر، نامه اي خطاب به كليه فروشندگان اسلحه نوشت.
او در نامه اش خاطرنشان نمود كه اطلاعات نظامي كه در دسترس آنها قرار داده مي شود، حتي كم اهميت ترين اطلاعات مي تواند مقادير قابل توجهي از اسرار وزارت دفاع را فاش نمايد بنابراين احتياط از طرف غيرنظاميان بسيار ضروري بود.
در تاريخ 4 اكتبر يك نامه الكترونيكي توسط مدير خريد نيروي هوايي ارتش ايالات متحده به نام دارلين درويون به تمامي توليدكنندگان اسلحه ارسال و پيامدهاي نامه آلدريج در آن به وضوح بيان گرديد. تمامي سازندگان اسلحه از بحث و صحبت با روزنامه نگاران درباره قراردادهاي تحت مذاكره و قراردادهايي كه قبلا امضا شده و به افكار عمومي اعلام شده بودند منع شده بودند. منع گفتگو در اين موارد تنها به ايالات متحده محدود نبوده بلكه تمامي كشورهاي خارجي كه فروشندگان در آنجا حضور مي يافتند را نيز شامل مي شد.
پرزيدنت بوش در روز 5 اكتبر در اقدامي كه قانون اساسي ايالات متحده را نقض مي نمود به چندين عضو كابينه اش دستور داد تا از انتقال اطلاعات به اعضاي كنگره خودداري نمايند (به اسناد و ضمايم مراجعه شود.)
معاون وزير دفاع، پائول ولفوويتز، در روز 18 اكتبر يادداشتي براي روساي ادارات فرستاد تا در بين كارمندان و پرسنل دپارتمان ها توزيع گردد.
او خطاب به افراد چنين نوشت: بنابراين حياتي است كه كارمندان وزارت دفاع همچنين افراد در ساير سازمانها كه از وزارت دفاع حمايت مي كنند، هنگام گفتگو درباره اطلاعات مربوط به فعاليت هاي وزارت دفاع احتياط قابل ملاحظه اي نمايند، صرف نظر از اين كه چه وظايفي بر عهده دارند.
در اماكن عمومي هيچگونه گفتگوي مربوط به كارهايتان انجام ندهيد، همچنين هنگام رفت و آمد بين منزل و محل كار يا هنگام مكالمه بر روي وسايل الكترونيكي فاقد ايمني. درباره اطلاعات طبقه بندي شده فقط در اماكن مجاز و با افرادي كه نياز خاصي به دانستن آن اطلاعات دارند و در شرايطي كه وسايل امنيتي مناسب وجود داشته باشند گفتگو كنيد. همچنين از اطلاعات طبقه بندي نشده بايد مراقبت نمود چون كه با افشا شدن آنها مي توان نتيجه گيري هاي حساسي از آنها نمود.
اغلب اطلاعات كه ما براي انجام عمليات وزارت دفاع استفاده مي كنيم بايد از اطلاع عموم مخفي نگه داشته شوند چون اين اطلاعات داراي حساسيت خاصي مي باشند.
اگر شكي داشتيد، از گفتگو درباره اطلاعات رسمي وزارت دفاع با ديگر پرسنل وزارت دفاع خودداري نماييد.
در همان زمان مقامات فدرال اقداماتي نمودند تا تحقيقات درباره حملات سري بماند.
در روز 11 سپتامبر اف بي آي (FBI) از شركتهاي هوايي درخواست نمود تا با مطبوعات گفتگو ننمايند.
با اين وجود شهادت آنها هر دو موضوع كه چرا هواپيماها پر از مسافر نشدند و چرا هواپيماربايان در ليست مسافران نبودند را مشخص مي نمايد. عصر همان روز ماموران اف بي آي در خانه برادران ژولز و جيدئون نادت منتظر آنها بودند كه در زمان برخورد هواپيماها به ساختمان ها در منهتن بودند. ماموران اف بي آي پنج ساعت فيلمبرداري ويدئويي كه توسط دو روزنامه نگار از داخل برجهاي مركز تجارت جهاني و از خارج ساختمان تهيه شده بود را مصادره نمودند. فقط 6 دقيقه از فيلمبرداري كه برخورد اولين هواپيما به ساختمان را نشان مي داد به آنها برگردانده شد.
اين سند كه به كمك آن مي شد سقوط مركز تجارت جهاني را بهتر فهميد مهر و موم شد. اف بي آي همچنين از شركت اديگو (Odigo) خواست تا با مطبوعات گفتگو ننمايند.
جالب توجه است تا بدانيم دقيقا چگونه به آنها اخطار شد و چه اقداماتي براي محدود كردن تعداد افراد در برج ها در آن روز صورت گرفت. عينا، مقامات نظامي هر نوع گفتگويي بين كارمندانشان و مطبوعات را منع نمودند.
بنابراين روزنامه نگاران نمي توانند از خلبانان جنگنده ها يا پرسنل پايگاه هاي نيروي هوايي در «باركز ديل» يا «آفوت» تحقيق نمايند.
كانون وكلاي امريكا، به نوبه خود، با آگاهي از اين كه محاكمات براي غرامات ناشي از حملات مي تواند منجر به برملا شدن اسرار رسمي بينجامد، اعلام كرد كه هر قاضي كه سعي نمايد به نام خانواده قربانيان دست به اقدامات قانوني بزند را از ليست قضايي خود خارج خواهد نمود.
اين ممنوعيت فقط 6 ماه به طول كشيد كه پس از آن بعضي آزمايشات و بررسي ها مقدور نمي باشند. پرزيدنت بوش شخصا با رهبران كنگره تماس گرفته و از آنان خواست با ايجاد كميته تحقيقات درباره حوادث 11 سپتامبر امنيت ملي را به خطر نيندازند. به خاطر حفظ ظاهر و همچنين ورق زدن صفحه (turning the page) رهبران كنگره تصميم گرفتند تحقيقات مشترك از هر دو مجلس.
.. در مورد اقدامات صورت گرفته از زمان 11 سپتامبر به عمل آورند تا از حملات تروريستي جديد جلوگيري شود.
در روز 10 اكتبر، مشاور امنيت ملي، كاندوليزا رايس، مديران شبكه هاي تلويزيوني مهم را به كاخ سفيد فرا خواند (ابي سي، سي بي اس، سي ان ان، فاكس، فاكس نيوز، ام اس ان و ان بي سي) تا از آنها بخواهد تا با اين موضوع با مسووليت برخورد نمايند.
اگر آزادي مطبوعات يك اصل است ، از روزنامه نگاران دعوت به عمل آمد در مورد اطلاعات قضاوت نموده و از پخش هر چيزي كه براي امنيت مردم امريكا مضر باشد خودداري نمايند. مطبوعات نيز اين پيام را به وضوح و روشني دريافت نمودند. بلافاصله «ران گاتينگ» (سردبير سيتي سان) و «دن گوتري» (سردبير ديلي كورير) كه جرات كرده بودند از بوش انتقاد كنند اخراج شدند.
پراودا و ايزوستيا در دوران اتحاد شوروي سابق سخت در فشار بودند تا از مطبوعات امريكايي در خدمت به برنامه هاي رسمي پيشي بجويند. آنها مساله پرداختن به وقايع را به كناري نهاده و يا حتي فراهم نمودن محلي كه بتوان در آنجا مشكلات را بحث نمود را فراموش كرده اند.
اين افتضاحي است كه وجود يك سيستم تبليغات و نه يك مطبوعات جدي و واقعي در يك جامعه دمكراتيك را برملا مي سازد. ادوارد هرمان، استاد علوم سياسي در دانشگاه پنسيلوانيا اظهار نمود.
سرانجام، پس از سه هفته مباحثه ، كنگره قانون متحد كردن و نيرومند ساختن امريكا را با فراهم نمودن ابزارهاي مناسب مورد نياز براي پيشگيري از تروريسم را تصويب نمود (كه نام اختصاري قانون USA PATRIOT را به ما مي دهد).
اين قانونگذاري استثنايي انواع آزادي هاي مدني را به مدت 4 سال به حالت تعليق درمي آورد تا به دولت ايالات متحده ابزار لازم جهت مبارزه موثر با تروريسم را بدهد. براي هيچ كس پوشيده نيست كه 4 سال تمام دوره زمامداري جورج دبليو بوش به انضمام دوره انتخابات قبل از دور دوم انتخابات رياست جمهوري را در برمي گيرد.
اين قانون بنا به يك تعريف خيلي كلي و عام «تروريست ها و حاميان آنها را تحت فشار قرار مي دهد».
بنابراين، جمع آوري پول براي خانواده هاي اعضاي IRA كه درانگلستان زنداني شده اند يك جرم فدرال است. طول مدت بازداشت بدون اتهام براي خارجيان مظنون به تروريسم به يك هفته افزايش يافته است. در صورت وارد نمودن اتهام (به هر دليلي، بدون هر گونه ارتباط لازم به مظنون بودن از تروريسم)، مظنونين ممكن است به صورت مخفي تا 6 ماه در بازداشت بمانند، در صورتي كه دادستان كل بر اين باور باشد كه آزادي آنها «امنيت ملي يا اجتماع را به خطر مي اندازد» بدون محدوديت قابل تمديد است. بلافاصله، 1200 مهاجر به مدت نامعلومي با اتهامات افشا نشده بازداشت شدند. كنسولگري هاي خارجي از نقض حقوق اساسي شهروندان كشورهاي متبوعشان شكايت كرده اند، همان گونه كه سركنسول پاكستان در نيويورك اظهار داشت: در اغلب موارد ما نه از هويت و نه از مكان بازداشت افراد كشورمان مطلعيم. در بهترين شرايط، به ما تعداد افراد بازداشت شده را اطلاع مي دهند.
مقامات امريكايي هم آنها را تحت فشار قرار مي دهند تا با نمايندگان كنسولگري و وكلايشان تماس نگيرند اين كاملا غيرقابل قبول است.
قانون USA PATRIOT در نهايت به اف.بي.آي (F.B.I) اجازه مي دهد مانع گفتگوي افراد بدون حضور يك قاضي شوند. در روز 31 اكتبر وزارت دادگستري حق افراد زنداني را از گفتگو به تنهايي با وكلايشان را به حالت تعليق درآورد. بنابراين، امكان نظارت و ضبط اين ملاقات ها وجود داشت و اظهارات مظنونين ممكن بود برعليه آنها استفاده شود ، كه از امكان مشاركت وكيل با موكلش براي طرح استراتژي دفاعي جلوگيري بعمل مي آورد. در روز 13 نوامبر پرزيدنت بوش دستور داد كه خارجيان «مظنون به تروريسم» به انضمام اعضا و اعضا سابق القاعده و افرادي كه كمك كردند (حتي بطور ندانسته) براي ارتكاب اعمال تروريستي توطئه كردند (حتي آنهايي كه انجام نشد) توسط دادگاه هاي فدرال محاكمه نخواهند شد و نه حتي توسط دادگاه هاي نظامي، بلكه توسط كميسيون هاي نظامي.
اين كميسيون ها توسط وزير دفاع منصوب شده و رويه خود را راسا تعيين خواهند نمود. اين محاكمات مي توانند پشت درهاي بسته برگزار شوند. «محاكمه كنندگان نظامي» ملزم به ارائه مدرك كه ممكن است در اختيار داشته باشند به متهمين و مدافعان آنها نيستند. تصميمات كميسيون ها با آراي دوسوم اكثريت اخذ خواهد شد (و نه با كل آرا كه نرم بين الملل در موارد جنايي مي باشد). در همان روز، وزارت دادگستري 5000 مظنون خاورميانه اي را براي بازجويي بازداشت كرد، مخصوصا تمامي آنها اوراق مهاجرتشان كامل بوده و هيچ سابقه اي نزد پليس نداشتند.
با استفاده از كميته ضد تروريسم تصويب شده توسط قطعنامه 1373 (28 سپتامبر 2001) در شوراي امنيت سازمان ملل، وزارت كشور از طريق سازمان ملل به متحدانش فشار آورد تا قوانيني مشابه به تصويب برسانند.
تا به امروز، 55 كشور (به انضمام فرانسه كه قانون امنيت روز به روز را تصويب نمود) بخش هايي از قانون USA PATRIOT را به قوانين داخلي شان اضافه نموده اند.
هدف آنها حمايت از شهروندانشان در برابر تروريسم نيست، بلكه به پليس ايالات متحده اجازه دهند دامنه فعاليت خود را به بقيه دنيا گسترش دهند. اين قوانين اساسا طول مدت بازداشت مظنونين در موارد تروريستي را افزايش مي دهد، آزادي مطبوعات را محدود مي سازد و جلوگيري از گفتگو بدون كنترل قضايي را مجاز مي سازد.
در انگلستان، قانون ضدتروريست بازداشت مظنون خارجي را بدون رويه قضايي ممكن مي سازد، كه اين اعلاميه حقوق بشر اروپا را نقض مي كند.
در كانادا، قانون ضدتروريست روزنامه نگاران را ملزم مي سازد در صورت دستور قاضي منابع خود را افشا كند يا خطر زنداني شدن را به جان بخرد. در آلمان، به سرويس هاي جاسوسي اختيارات قضايي داده شده كه آنها را به پليس سياسي مبدل نموده است. به سرويس هاي مخفي ايتاليا اجازه داده شده در كشور همه نوع اعمال جنايتكارانه مرتكب شوند، به نفع دفاع ملي ، بدون اين كه به مقامات قضايي پاسخگو باشند و غيره.
سرانجام، وزير كشور كالين پاول به اروپا آمد تا اطمينان حاصل كند نيروهاي پليس ملي اطلاعاتشان را بدون تشريفات اداري به اف.بي.آي (F.B.I) منتقل كنند و به اف.بي.آي اجازه دهند تيم هايي در دفاتر يورو پول (پليس اروپا) بگمارد.
از 11 سپتامبر به بعد، دولت قوانيني تصويب نموده، روش هايي اتخاذ كرده، و تهديد به استفاده از خط مشي هايي نموده است كه با قوانين و ارزش هاي ما سازگار نبوده و قبل از اين تصور آنها نيز ممكن نبود، نيويورك ريويوآ و بوكز نوشت. غرق در شكوه وطن پرستي موهوم، سرزمين آزادي بيان و شفافيت سياسي در دامن دليل سياسي و نظامي افتاده بود كه به تمام سطوح جامعه بسط مي يافت. تغيير رسمي وقايع 11 سپتامبر چنين تغيير ناگهاني را توجيه نمي نمود.
اگر دشمن افراد درمانده اي بودند كه در غارهاي افغانستان مخفي شده بودند، چرا بايد همگان از گفتگو در چهار ديواري پنتاگون بايد بهراسند؟ چگونه قابل درك است كه يك مشت تروريست بتوانند با جمع آوري اطلاعات پراكنده در مورد فروش تسليحات به نقشه هاي ارتش ايالات متحده دست يابند؟ چرا بايد عملكرد عادي موسسات را بايد به حالت تعليق درآورده و از دسترسي اعضا كنگره، حتي پشت درهاي بسته، از اطلاعاتي كه لازمه حكومت دمكراتيك است بايد جلوگيري كرد؟ اگر داستان مقامات، كه حملات به تروريست هاي خارجي نسبت داده مي شد، صحيح باشد، چرا بايد مانع تحقيقات كنگره و مطبوعات شد؟ آيا ما شاهد يك تغيير سياسي نيستيم كه خيلي قبل از 11 سپتامبر طراحي شده بود؟ چندين مرتبه در نيم قرن اخير سيا سعي نموده است قوانيني به تصويب برساند كه از برملا نمودن اعمال دولت جلوگيري به عمل آورد و خدمتكاران جامعه و روزنامه نگاران را به خاطر اين برملاسازي تحت تعقيب قرار دهد.
در نوامبر 2000، سناتور بي نهايت مرتجع ريچارد شلبي، كه در آن زمان رياست كميته جاسوسي سنا را برعهده داشت، درخواست تصويب قانون سري بودن اعمال دولت را داشت كه توسط پرزيدنت بيل كلينتون وتو شد.
ريچارد شلبي دوباره در اوت 2001 به اين اقدام مبادرت ورزيد و اميدوار بود با عكس العمل مساعدي از طرف پرزيدنت بوش مواجه شود.
لايحه تحت مذاكره بود كه ناگهان حملات 11 سپتامبر روي داد و بخش هايي از آن در قانون جاسوسي 13 دسامبر 2001 الحاق گرديد. بلافاصله، دادستان كل جان اشكرافت واحد جديدي به وجود آورد كه وظيفه آن بررسي راه هاي جلوگيري از درز اطلاعات سري بود.
قرار بود در مدت 6 ماه گزارشي ارائه گردد اما قبلا وب سايت هاي (Web sites) رسمي متعددي حذف شده بودند: اطلاعات مربوط به افراد حذف شده بودند به دليل اين كه محتويات آنها مي توانست منجر به اين شود كه تروريست ها از آنها اطلاعات سري استنتاج نمايند.
قوه قضاييه، تحقيقات كنگره و مطبوعات، يعني همه نيروهاي مفيد خنثي و عقيم شده اند، در حالي كه قوه مجريه اختياراتي براي خودش قايل شده است كه وارد سياست هاي داخلي شده كه قبلا توسط سيا و ارتش در خارج آزمايش شده اند. تاسيس اداره امنيت داخلي (OHS) كه توسط پرزيدنت بوش در تاريخ 20 سپتامبر به كنگره اعلام گرديد فقط در تاريخ 8 اكتبر مشروعيت يافت. اين يك اقدام موقت كه حاصل شرايط باشد نبود، بلكه حكايت از يك تغيير اساسي سيستم حكومت امريكا بود.
بنابراين، دولت بين امنيت داخلي و خارجي تفاوت قايل مي شد. مدير اداره امنيت داخلي همطراز مشاور امنيت ملي (كوندوليزا رايس) خواهد بود. هر كدام رياست شورايي را برعهده خواهند داشت: شوراي امنيت داخلي و شوراي امنيت ملي. وظايف آنها در موارد متعددي تداخل پيدا مي كرد.
همچنين پرزيدنت بوش يك نفر را به عنوان معاون مشاورامنيت ملي جهت نظارت بر فعاليت هاي ضدتروريستي گمارده است، اگر چه اين شخص گزارش هايش را براي كاندوليزا رايس مي فرستد، اما اين گزارشات بايد دردسترس تام ريج هم قرار بگيرند.
اين پست كليدي به ژنرال وين.آ. دانينگ واگذار شد كه مخصوصا سابقه قلدرمآبي دارد. در ميان ساير مسائل، دانينگ مسوول نيروي عمليات مخصوص براي شبكه عقب مانده بود او همچنين بر همكاري بين دو شورا در اداره نفوذ استراتژيك نظارت خواهد كرد، كه مسووليت آن تاثير گذاشتن بر افكار و دولت هاي خارجي خواهد بود.
اداره امنيت داخلي اختيارات گسترده اي دارد كه با گذشت زمان تكامل خواهد يافت.
مشكل بتوان گفت: نقشي قابل مقايسه با «اداره بسيج جنگ» (OWN) در دوران جنگ دوم جهاني يا اداره سياست ملي كنترل مواد مخدر (ONDCP) داشته باشد كه بر عمليات نظامي در امريكاي لاتين نظارت دارد.
در هر حال، ما شاهد تسلط ارتش و سرويس هاي جاسوسي بر زندگي مردم هستيم.
تاريخ نويسان چنين ضبط خواهند كرد كه بين نوامبر 2000 و فوريه 2002، دمكراسي، آنگونه كه توسط آفرينندگان و «اعلاميه استقلال» و قانون اساسي ايالات متحده تجسم گرديده بود، عملا به پايان رسيد. با مرگ دمكراسي، دولت خداسالاري فاشيستي امريكا متولد شد. دو روزنامه برجسته بنام هاي جان استنتون و وين مدسين اظهار نمودند.
منبع: www.sharifnews.ir