تلاش برای وحدت(قسمت دوم)
رضیه برجیان


مقدمه

در مقاله قبلی گفتیم که گالیله با استفاده از تلسکوپ و رصدهایی که با آن انجام داد مدعی وحدت قوانین فیزیکی در آسمان و زمین شد. گالیله با استفاده از تلسکوپش سایه‌های کوه‌های ماه را مشاهده کرد و با تطابق مسیر سایه‌ها با مسیر نور خورشید توانست وحدت قانونی را که سایه‌ها بر طبق آن عمل می‌کنند، در ماه و زمین بیان کند. این نخستین نمایش اصلی بنیادی است که به‌تازگی به‌عنوان «تقارن گالیله‌ای» شناخته‌شده و جهانی بودن قوانین فیزیکی را بیان می‌کند. در قرون وسطی. به طور واضح این جا هیچ علم جهانی‌ای وجود نداشت و قانون‌های اساسی بر جایی که ما در جهان قرار داشتیم یا موقعیتی که آزمایش‌ها در آن انجام می شدند مبتنی بودند.[2] کار مهم دیگر گالیله تفکیک مفهوم جرم از مفهوم وزن بود. او روی این نکته که اجسام در برابر حرکت مقاومت می کنند، تاکید کرد. او همچنین مفاهیم سرعت و شتاب را پیشنهاد کرد.[3]

در نگاه گالیله طبیعت خطۀ ریاضیات بود؛ لذا قائل بود گشایش رازهای طبیعت، کار براهین ریاضی است نه منطق مدرسی.او می گفت« ما روش برهان آوردن را از کتاب های راهنمای منطق یاد نمی گیریم بلکه از کتاب هایی می آموزیم که آکنده از براهین باشند؛ و اینها هم کتابهای ریاضی اند نه منطق»[4].گالیله برای اولین بار تجربه گرایی را قرین روش ریاضی ساخت. از نظر وی «تجربه معشوقۀ واقعی علم نجوم است» و «غرضِ عمدة اختر شناس فقط این است که علل پدیدارهای مشهود اجرام سماوی را بدست دهد»[5]

برخی معتقدند نظامی که کپلر و کپرنیک از عالم طبیعت ترسیم کردند، به کمک گالیله و نیوتن، ما را مستقیم به فلسفۀ مکانیکی اصحاب دائره المعارف قرن هیجده و مادی گرایان آلمانی قرن نوزدهم می رساند.[6]

یکی از اعتراضات جدی که به نظریه گالیله و کوپرنیک می شد درباره فرض حرکت کردن زمین بود. جدای از اینکه انجیل از نظر ارباب کلیسا مدعی سکون زمین بود، حرکت زمین یکی از مثالهای محبوب تجربه گراهای خام بود. این دانشمندان مشاجره می کردند که شواهد تجربی اثبات می کند، زمین ساکن است. در حالی که ما این حرکت مفروض زمین را احساس یا ادراک نمی کنیم؛ اما کوپرنیک به ما می گوید: زمین حرکت می کند؛ ال یا زمین حرکت نمی کند و کوپرنیک اشتباه می کند یا کوپرنیک راست می گوید و حواس ما ما را فریب می دهند. البته این افراد به این نکته توجه نمی کردند که در مفهوم حرکت چیزی وجود ندارد که حاکی از این باشد که ما باید حرکت را احساس کنیم. مردم در گذشته و حال آنقدر به حرف زدن درباره طلوع و غروب خورشید خو کرده اند که واقعا باور کرده اند که تجربه شان را توصیف می کنند، نه تاویل.[7](البته اگر بپذیریم نظریه گالیله در این باره درست است) این تجربه تاریخی قطعا به ما خواهد آموخت که فراموش نکنیم آزمایشها و تجارب جدای از نظریه ها روایت نمی شوند و هر تجربه را فرد آزمایشگر با ادبیات رایج زمانه خود روایت می کند یا با ادبیات انتخابی خویش. گرچه می توان قدرت پیش بینی و تعداد تجاربی را که یک نظریه تحلیل می کند معیاری برای پذیرش بیشتر آن نظریه در نظر گرفت.

 

آیزاک نیوتن و اتحاد جاذبه زمینی و آسمانی

آیزاک نیوتن در حدود سال 1680 اظهار کرد که نیروهای جاذبه در زمین (که سیب به‌واسطه آن به پایین می‌افتد و نظریه نهایی نیوتن است) به نظر می‌رسد که مانند جاذبه در آسمان است (نیرویی که سیارات را در مدارشان به دور خورشید نگه می‌دارد) و مانند یک نیروی دوربرد عمل می‌کند و می‌تواند از هر فاصله‌ای تأثیر بگذارد. این نیرو با عکس مجذور فاصله بین دو جسم رابطه دارد. نیوتن یک ثابت اساسی طبیعت را معرفی کرد که اندازه قدرت نیروی گرانش را بیان می‌کند. اندازه این ثابت خیلی کوچک است. نیروی گرانش همیشه جذب می‌کند؛ برخلاف دیگر نیروهای طبیعت که هم دافعه‌اند و هم جاذبه.[8]

البته نیوتن برای رسیدن به این نتایج از فلسفه بهره بسیار برد. نیوتن خود می گوید« اگرمن توانسته ام که بیش از دیگران بینم به علت آن است که بر شانه غولها ایستاده ام»[9] نیوتن توانست در عصری که صفت بارزش عصیان مطلق علیه هرگونه ولایت فکری بود، ولایتی هم پایه ارسطو بیابد. با مراجعه به کتابهای وی جز یک مشت بیانات مبهم درباره روش علمی او نمی توان به دست آورد. در واقع نیوتن از این جهت تفاوت چندانی با بهترین پیشروان خود از قبیل دکارت ندارد. یکی از وجوه نهضت علمی رنسانس این است که هیچ یک از نمایندگانش به روشنی نمی دانستندکه چه می کنند و در کدام مسیر حرکت می کنند[10]؛ البته دور از ذهن نیست که این گزاره  درباره دیگر انقلابهای علمی نیز صادق باشد.در واقع نمی توان از پیشگامان یک راه جدید انتظار احاطه کلی بر مسیر را داشت.

این تجربه تاریخی قطعا به ما خواهد آموخت که فراموش نکنیم آزمایشها و تجارب جدای از نظریه ها روایت نمی شوند و هر تجربه را فرد آزمایشگر با ادبیات رایج زمانه خود روایت می کند یا با ادبیات انتخابی خویش. گرچه می توان قدرت پیش بینی و تعداد تجاربی را که یک نظریه تحلیل می کند معیاری برای پذیرش بیشتر آن نظریه در نظر گرفت.
نیوتن آن دسته از آراء فلسفی که بر فتوحات و اکتشافات علمی نوین مترتب بود را نیوتن به نحو سامان یافته و آراسته از پیشینیان خود تحویل گرفت و تنها در موارد اختلاف با اکتشافات علمی خود در آنها تعدیل به  عمل آوردتا آنها را روزآمد کند یا با اصلاح و صورت بندی تازه تری آنها را با آراء خودش سازگار کرد.[11]

یکی از فیلسوفانی که نیوتن از آنها متثر است ابوالبرکات بغدادی است. تعریف نیوتن از فضا و زمان در کتاب اصول ریاضی فلسفه طبیعی اش متاثر از تعریف مکان و زمان در کتاب المعتبر فی الحکمه ابوالبرکات بغدادی است. لازم به ذکر است که نیوتن نیاز داشت مکان و زمان را بی نهایت قسمت پذیر بداند و همین طور میان مفهوم موقعیت مکانی یک جسم و فضا تفاوت بگذارد که هر دو در اندیشه های ابوالبرکات وجود دارند.

[1] . یک نتیجه این تقارن بقای اندازه حرکت است؛ یعنی اندازه حرکت کلی یک سیستم در حالت اولیه مساوی با اندازه حرکت کلی آن در حالت نهایی است، با صرف نظر از تمام برهمکنش‌هایی که بین مراحل اولیه و نهایی میان ذرات اتفاق می‌افتد. اصول تقارن تقریبا همیشه قانون‌های بقا را به وجود می‌آورند. آنچه در بالا آمده است مثالی است از آن.
[2] عبدالسلام ،ص10.
[3] کاپالدی،ص150.
[4]  ادوین آرتور برت، مبادی مابعد الطبیعی علوم نوین، ترجمۀ عبدالکریم سروش، ص67.
[5] دان کیوبیت، دریای ایمان، ترجمۀ حسن کامشاد،ص68.
[6] دمپی یر، تاریخ علم، ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ، ص 203
[7] کاپالدی،ص179.
[8] عبدالسلام ،ص10-11.
[9] برت،ص203
[10] برت،ص204
[11] همان.
منابع
ادوین آرتور برت، مبادی مابعد الطبیعی علوم نوین، ترجمۀ عبدالکریم سروش، چاپ سوم،. شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران 1367.
.دان کیوبیت، دریای ایمان، ترجمۀ حسن کامشاد،، ویراستار هومن پناهنده، چاپ چهارم،. انتشارات طرح نو، تهران 13.
دمپی یر، تاریخ علم، ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ، ویراست 3، ویراستار حسین. معصومی همدانی، چاپ هشتم، انتشارات سمت، تهران 13
کاپالدی، نیکلاس(1377)، فلسفه علم، علی حقی،چاپ اول، تهران: سروش.
عبدالسلام،تلاش برای رسیدن به وحدت در فیزیک،مترجم:رضیه برجیان،دارالنشر اسلام،چاپ اول،1397.