انباشه شدن گناهان و سبب آن

انسان معمولاً در زندگی روزمره خود ممکن است مرتکب گناهان و لغزش هایی بشود که برخی را به یاد دارد و برخی را فراموش می کند و به برخی از آنها توجهی ندارد.

معمولا انسان فکر می کند که گناهانی که به نظر خودش بزرگ است فقط باید از آنها استغفار کند، درحالیکه باید از گناهان صغیره و کبیره استغفار کرد، علاوه بر این گناهانی در طول روز از انسان سر می زند که او آنها را نادیده می گیرد یا براساس طرز فکر خود برخی از خطاهایش را اصلاً گناه محسوب نمی کند، لذا باید خیلی استغفار کرد تا همه گناهان مورد آمرزش قرار گیرند.

چه بسیار گناهانی از انسان سر می زند و انسان در اثر غفلت آنها را مهم نمی داند درحالیکه غفلت از خدا تکبر می آورد و انسان هرچه متکبرتر می شود غافل تر می شود.
 

تمثیل

هنگامی که کشتی در آب دریا حرکت می کند، ممکن است موجی بیاید و مقداری آب در کشتی بریزد و این مقدار آب باعث شود که کشتی کمی در آب فرو برود، اگر این آب در کشتی بماند و دوباره موج بزرگتری بیاید، کشتی کمی بیشتر در آب فرو می رود و اگر همینطور ادامه پیدا کند، بالاخره کشتی با سرنشینان آن در دریا غرق خواهد شد.

گناهان نیز این گونه اند که هر چه گناه روی گناه انباشته شود و انسان بر ارتکاب گناه اصرار ورزد همان گناهان صغیره تبدیل به کبیره می شوند، نمی توان گفت که چون این گناه صغیره است هر دفعه همان صغیره خواهد ماند، خیر، بلکه اصرار و تکرار صغیره آن را تبدیل به کبیره می کند، چنانکه هیچ سرنشین کشتی نمی گوید: قبلا مقداری آب وارد کشتی شد، و دفعه دوم نیز آب به همان مقدار کم وارد کشتی شده است پس ضرری برای کشتی ندارد! بدیهی است که این مقادیر درحال انباشته شدن است که در صورت غفلت، کشتی همراه با سرنشینان غافلش در دریا غرق خواهد شد. به همین صورت انسان اگر از آغاز از توجه به اثر بد گناه غفلت ورزد در سراشیبی ضلالت و گمراهی قرار می گیرد و رفته رفته غرق در گناه می شود.
 

راه حل

راه حل این است که باید در همان موج اول، آب را از کشتی بیرون ریخت، اگر غفلت شد، در موج دوم باید سرنشینان از خواب غفلت بیدار شوند، چون به مرور هر چه زمان بگذرد و امواج شدیدتر شوند، کشتی مقدار بیشتری در آب فرو می رود و کار سرنشینان سخت تر خواهد شد و ممکن است موج بعدی آخرین موج باشد و زندگی آنان را پایان دهد، لذا نباید آب در کشتی انباشته شود و هرچه زود باید آب کشتی را تخلیه کرد. گناه نیز اینگونه است که شخص گناهکار باید استغفار کند و تصمیم جدی بگیرد که گناه را تکرار نکند.
 

انحراف به طرف کجراهه

اگر شخص گناهکار از گناه اول پشیمان نشود و استغفار نکند، زندگی او سخت تر خواهد شد، زیرا هر چه گناهان زیاد شوند، قلب او تاریک تر می شود و تاریکی و ظلمت پس از چندین گناه که بعد از آنها استغفاری نکرده است مانند تاریکی گناه اول نیست. اولین گناه تاثیر خودش را بر قلب انسان گذاشت، او فرصت استغفار کردن داشت اما از استغفار کردن غفلت کرد، خود این غفلت تکبری آورد و باز این تکبر یک غفلت دیگری را ایجاد می کند و دوباره این غفلت تکبر دیگری را بوجود می آورد. هنگامی که اولین گناه را مرتکب شده بود، قلبش خیلی تاریک نشده بود و استغفار کردن یعنی واقعاً از صمیم قلب تصمیم بر ترک گناه برای او آسان تر بود، اما چون این استغفار را نکرد یعنی تصمیم جدی بر ترک گناه نگرفت اکنون در مواجهه مجدد با گناه دوباره مرتکب گناه خواهد شد و آن سیاهی قبلی بخاطر عدم استغفار از قلب او پاک نشده بود لذا این سیاهی دوم قلب او را سیاه تر و تاریک تر می کند، حالا ترک گناه برای او سخت تر خواهد شد، چون از قبل نیز غفلت و تکبری در قلب او جاگرفته است، اگر همین غفلت ها و تکبرها روی هم انباشته شوند، به مرور زمان این غفلت و تکبر تمام قلب او را فرا می گیرد. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرمایند: "إذا أذنَبَ الرجُلُ خَرَجَ فی قَلبِهِ نُکْتَةٌ سَوْداءُ ، فإن تابَ انمَحَتْ ، و إن زادَ زادَتْ حتّى تَغلِبَ على قَلبِهِ فلا یُفلِحُ بَعدَها أبداً"، "هر گاه آدمى گناهى کند نقطه سیاهى در دلش پدید مى آید . اگر توبه کرد آن نقطه پاک مى شود و اگر باز هم گناه کرد آن نقطه بزرگتر مى شود ، تا جایى که همه دلش را فرا مى گیرد و زان پس هرگز روى رستگارى را نمى بیند". (۱)
 

از یکی دو گناه تا جابجا دیدن ارزش و ضد ارزش

در این صورت دیگر برای استغفار و توبه انگیزه ای در خود احساس نمی کند، بلکه نسبت به اصرار بر گناه جدی تر نیز می شود تا حدی که ممکن است قلبش وارونه شود یعنی خوبی را بدی و بدی را خوبی ببیند.

اوایل که دروغ می گفت این را احساس می کرد که دروغ گفتن کار بدی است، اما در عین حال چون دروغ گفتن را گناه کوچکی می پنداشت درحالیکه طبق حدیث حضرت امام علی (علیه السلام) "لا سُوءَ أسوَأُ مِن الکذبِ"، "هیچ بدى اى بدتر از دروغ نیست" (۲)، اما این شخص نه استغفاری کرد و نه تصمیم جدی بر ترک آن گرفت، لذا این گناه در اثر تکرار، نظر او را درباره گناه بودن دروغ وارونه کرد که دیگر دروغ گفتن را ارزش می داند و برای راستگویی ارزشی قائل نیست. این نتیجه سخن اوست که می گفت: "یکی دو گناه ما به جایی برنمی خورد".

تبهکاران و مفسدانی را که پیرامون خود می بینیم فساد و تبهکاری آنها از همین یکی دو گناه شروع شده بود، اما به همان یکی دو گناه بسنده نشد و ادامه یافت بلکه روز بروز سرعت بیشتری به سوی انحراف از حق و غوطه ور شدن در انواع هوا و هوس ها گرفت تا جایی که فساد را عین اصلاح و خوبی می پندارند، هر دروغی را مصلحت آمیز، بدحجابی را آزادی و خوردن مال مردم را حاصل تلاش خود می دانند، درحالی که همه این ها فریب های شیطان است، و این وارونه دیدن حقیقت هاست که امور بدیهی، مسلم و روشن را انکار می کنند، و کارهایی را ارزش می دانند که شرع، فطرت، عقل و اجتماع آن را گناه، کار زشت و منفور می دانند.

این افراد چون دیگر معیار خوبی و بدی را تشخیص نمی دهند، دیگران را نیز از راه حق منحرف می کنند. این است عاقبت کوچک شمردن گناه و سرانجام استغفار و توبه نکردن پس از ارتکاب و اصرار و تکرار گناه.
 
____________________
منابع:
(۱) میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج۴، ص۲۸۴۔
(۲) میزان الحکمه، ج۱۰، ص۶۲۔