فردید علی رغم نداشتن آثار مکتوب بسیار، معادل های بسیاری ابداع کرده و به فرهنگ فلسفی ما افزوده است. تعابیری چون «نمودشناسی» و سپس «پدیدارشناسی» در ترجمه phenomenology «حیث التفاتی» در ترجمه intentionality «حیث تاریخی» در ترجمه historicity «کون فی العالم» در ترجمه being - in- the world«قیام حضوری» یا «قیام ظهوری» در ترجمه existence و «موضوعیت نفسانی» در برابر subjectivity و subjectivism صرفأ نمونه هایی از دستاوردهای زبانی فردید در حوزه زبان و فرهنگ فلسفی ما ایرانیان است.
 
یحیی مهدوی، مدیر گروه فلسفه دانشگاه تهران از زمان تأسیس این گروه تا سال ۱۳۵۴) و مترجم برجسته آثار فلسفیای چون فلسفه عمومی تألیف فولکیه و بحث در مابعدالطبیعه اثر ژان وال، که هر دو در حال حاضر از منابع معتبر دانشگاهی کشور ما در حوزه فلسفه هستند، نقش فردید را در غنای فلسفی بخشیدن به زبان فارسی تأیید می کند :
اغلب اصطلاحاتی که در آن جا [در کتاب فلسفه عمومی فولکیه [و در این ترجمه یعنی بحث در مابعدالطبیعه هم به کار رفته و غیر از اصطلاحات متداول در کتاب سیر حکمت است از آقای دکتر فردید است، مانند: استعلایی، ایستمندی، ترس آگاهی، توانمندی، حیث التفاتی، دیرند، سیر جدالی عقلی، شاکله شاکله سازی، قیام ظهوری و بسیاری دیگر. معلوم است که در دسترس داشتن معادل های فارسی عده ای از اصطلاحات خارجی مورد نیاز تا چه اندازه موجب تسهیل کار ترجمه و باعث امتنان قلبی مترجم است.
 
 احسان نراقی نیز در مقدمه کتاب خود با عنوان علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن، دین خود را به معادل سازی های زبانی فردید چنین بیان می کند:
در خاتمه، مؤلف بر خویش فرض و واجب میداند که از استادان محترم دانشگاه ... مخصوصا از مساعدت و همکاری گرانبهای دوست دانشمند و گرانمایه آقای دکتر احمد فردید، استاد دانشگاه تهران، که در زمینه حکمت قدیم و جدید دارای مطالعات مفصل و عمیقی می باشند و در مورد تعیین و انتخاب معادل فارسی اصطلاحات علمی این کتاب نگارنده را یاری فرموده اند، سپاسگزاری نماید.
 
همچنین، هر چند استفاده فردید از تعابیر عرفانی و اشعار حافظ و جامی و ... به جای واژگان و اصطلاحات غیرتئولوژیک و حتی المقدور غیرارزشی و پدیدارشناسانه، در شرح و بیان اندیشه های هایدگر انتقادات بسیاری را برانگیخته است، لیکن این امر دارای آثار و نتایج خاصی نیز در جامعه ما بوده است و در بومی سازی تفکر هایدگر در ایران بسیار مؤثر واقع شده است. اساسا تا زمانی که تفکری صرفا با زبان نامأنوس ترجمه های تحت اللفظی و به واسطه لغت نامه ها وارد جامعه ای گردد، نمی تواند بومی شود و به صورت بخشی از افق تفکر و فرهنگ آن جامعه در آید. لذا ما بومی شدن تفکر هایدگر در ایران را تا حدود زیادی مدیون همین مطابقت دادن های این نحوه تفکر با ادبیات و فرهنگ عرفانی خودمان هستیم.
 فهم زبان هایدگر و درک تفکر او امری دشوار است، زیرا این تفکر و زبان آن، رسالت بی نهایت سترگ و دشواری را برعهده گرفته است. این تفکر خواهان اندیشیدن به حقیقتی است که تحت هیچ مقوله ای قرار نمی گیرد و خواستار به تصویر کشیدن و پیش چشم آوردن امر بی صورتی است که هیچ صورتی به خویش نمی پذیرد.از سوی دیگر، استفاده از ادبیات و اشعار عرفانی در شرح اندیشه های هایدگر این نتیجه را نیز به همراه داشته است که مآثر ادبی و عرفانی خود را نه صرفا از حیث ادبی، اخلاقی، زیبایی شناختی و عاطفی، بلکه از حیث وجودشناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی خاصی هم که در تقابل با تفکر متافیزیکی است درک کنیم. کاملا آشکار است که فهم عمیق وجودشناسانه و معرفت شناسانه از آثار ادبی و عرفانی ما امری نیست که با ورود اندیشه های هایدگر به ایران و به دست فردید و شاگردانش آغاز شده باشد و این سطح از فهم در سنت فلسفی و عرفانی ما رایج بوده است؛ لیکن باید اذعان داشت که در دوره معاصر با افول تفکر عمیق فلسفی و وجودشناسانه در دیار ما و حاکمیت یافتن گفتمان های سیاسی و ایدئولوژیک، فهم فلسفی، یعنی درک وجودشناختی و معرفت شناختی، از آثار ادبی و مأثر فرهنگی مان نیز تا حد زیادی از یادها رفته و پرداختن به این آثار صرفا تا سطح تتبعات ادبی تنزل یافته است آن چنان که آثار این فراموشی و از یادرفتگی متأسفانه کماکان در فرهنگ امروز ما محسوس است. با تلاش فردید در جهت احیای گفتمانی وجودشناختی بود که فهم عمیق فلسفی و وجودشناختی از آثار ادبی و عرفانی ما دوباره، البته صرفا در میان حلقه محدود شاگردان و علاقه مندانش، و صدالبته در پرتو تفکر هایدگر، نضج گرفت .
 

فهم صحیح از جهت گیری کلی تفکر هایدگر

 فهم تفسیرهای بسیار متنوعی از تفکر هایدگر وجود دارد: فهم تفسیرهای پراگماتیستی، اگزیستانسیالیستی، مارکسی، سکولار و غیر خداباورانه، عرفانی و غیره. لیکن فردید نخستین ایرانی ای است که نه تنها به تفکر هایدگر التفات پیدا کرد، بلکه به فهم تفسیر صحیحی نیز از جهت گیری کلی تفکر او نایل آمد، و نیل به این فهم تفسیر امری خطیر است که به هیچ وجه نباید آن را ساده و پیش پا افتاده گرفت. فهم زبان هایدگر و درک تفکر او امری دشوار است، زیرا این تفکر و زبان آن، رسالت بی نهایت سترگ و دشواری را برعهده گرفته است. این تفکر خواهان اندیشیدن به حقیقتی است که تحت هیچ مقوله ای قرار نمی گیرد و خواستار به تصویر کشیدن و پیش چشم آوردن امر بی صورتی است که هیچ صورتی به خویش نمی پذیرد. هایدگر خواهان آن است که حقیقتی را موضوع تفکر قرار دهد که متعلقیت هر متعلقی (عینیت هر عینی) را ممکن می سازد بی آن که خود متعلق (ابژه) ادراک واقع شود. او در صدد بر زبان آوردن امری بر زبان ناآمدنی است. تفکر و زبان هایدگر ما را به اندیشیدن به امری بسیار خطیر دعوت می کنند، امر خطیری که اندیشیدن بدان به همان اندازه که دشوار است برای ما بنیادین است، چرا که معنای جهان و حیاتمان در گرو آن است. بر این اساس، هیچ کس حق ندارد کوششهای فردید را در جهت فهم این تفکر و معرفی آن به جامعه ما امری سخیف یا کم اهمیت جلوه دهد.
 
همچنین، حتی اگر با پارهای از تفسیرهای فردید از مفاهیم و اندیشه های هایدگر در حوزه هایدگرشناسی موافق نباشیم، نمی توانیم فهم تفسیر صحیح وی از جهت گیری کلی تفکر هایدگر، یعنی درک یگانگی و این همانی وجود فی نفسه، حقیقت، تاریخ و امر قدسی در تفکر او، را نادیده بگیریم. هرگونه تفسیر دیگری از وجود فی نفسه در چارچوب تفکر هایدگر، بنیادی ترین مضمون این تفکر، یعنی تلاش به منظور گذر از نیست انگاری را مسخ می سازد.
 
فردید علاوه بر فهم صحیح از جهت گیری کلی تفکر هایدگر، درکی عمیق درباره بسیاری از بصیرتهای اصیل تفکر دیریاب و دشوارفهم این متفکر بزرگ آلمانی دارد، درکی که خود را در پاره عبارت هایی در آثار پراکنده و نامنسجم وی نمایان می سازد:

تفکر و تعقل را هایدگر از یکدیگر جدا می کند. در حالی که در زبان ما گاهی این دو را مساوی دانند»؛ «آن فکری که هایدگر می گوید حضوری است و نه حصولی.»' این گونه دریافتها از تفکر هایدگر امری ساده نیست، و به هیچ وجه نیز در حوزه هایدگرشناسی به سهولت قابل مناقشه نیست. به احتمال زیاد، اگر فردید نبود، دیرزمانی طول می کشید تا ما ایرانیان با مضامین اصلی تفکر متفکری چون هایدگر آشنا شویم
 

بومی کردن تفکر هایدگر در ایران

 بی تردید بومی شدن تفکر هایدگر در ایران بیش از همه به سبب تلاشهای نظری فردید بوده است. هر چند او به طور خاص و ما ایرانیان به طور عام در نحوه فهم و  تفسیر هایدگر در افق تفکر ایرانی-اسلامی به هانری کربن بسیار مدیونیم، اما نباید فراموش کرد که ورود این تفکر در گفتمان نظری و روشنفکری ایرانیان مدیون تلاش های فردید است.
 
زبان و ادبیات فردید خاص خودش بود. درست است که به زبان تئولوژیک ایدئولوژیک او که در فصل بعد بدان خواهیم پرداخت انتقادات بسیاری وارد است، لیکن نباید از نظر دور داشت که همین زبان و کاربرد تعابیر عرفانی و تئولوژیک مأنوس موجود در سنت تاریخی ما بود که سبب بومی شدن اندیشه هایدگر در ایران شد. طبیعی است که بومی سازی هر تفکری در هر زبان و فرهنگی، خود به خود تا حدودی سبب فاصله گیری از زبان و تفکر مبدأ میشود.
 

فهم وجودشناختی از غرب

 نزد فردید، همان گونه که قبلا نیز اشاره شد، «غرب» مفهومی جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی یا حتی فرهنگی نیست. او، به تبعیت از هایدگر، ماهیت غرب را متافیزیک میداند، و متافیزیک تلقی و تفسیر خاصی از وجود فی نفسه و نحوه رویارویی خاصی با هستی، یعنی نوع خاصی از وجودشناسی، است. به همین دلیل از منظر فردید، به تبعیت از هایدگر، غرب و به همان سان شرق، مفاهیمی وجودشناختی اند. غرب و شرق عبارتند از دو گونه اونتولوژی و دوگونه فهم از وجود فی نفسه که خودشان را در دو سنت و تاریخ گوناگون، در فرهنگ و تمدن مختلف و دو گونه نظام اجتماعی متفاوت آشکار می سازند. فردید فهم وجودشناختی خود از غرب را چنین بازگو می کند: «تفکر غربزده متافیزیک است». «مراد استاد فردید] از غرب زدگی چیزی نبود جز نیست انگاری حق زنیهیلیسم) و غفلت از حقیقت وجود» «نیست انگاری از ابتدای تاریخ غرب، خود را به صور گوناگون جلوه گر مینمود، ولی تجلی اصلی و نهایی آن، با ظهور متافیزیک تنها یک امر فلسفی نیست، بلکه نسبتی جدید با وجود است که اساس این نسبت را غفلت از وجود و اشتغال به موجود، متحقق میسازد». «لازمه غربزدگی، اومانیسم است». «از سقراط تا هگل و تا اینها که امروز با مارکس و هگل مخالفت می کنند در متن اومانیسم غربی افتاده اند». در نگاه وجودشناسانه فردید، تمام ظواهر دنیای جدید ریشه در متافیزیک دارد: «امپریالیسم هم متافیزیک است. تمام تاریخ جدید متافیزیک، خودبنیاد است».
 
مطابق این تلقی، فردید به این نتیجه بسیار درست، و در همان حال نامتعارف و خلاف آمد زمانه، می رسد که جوامعی چون جوامع ما، على رغم همه جبهه گیریهای تئولوژیک، ایدئولوژیک و سیاسی در برابر غرب، کاملا غربزده، یعنی تحت سیطرة تفکر متافیزیکی، هستند، و این امری است که قبل از فردید کسی بدان اشاره نکرده بود. به اعتقاد فردید، «بر ممالک اسلامی، دانسته و ندانسته، آنچه غلبه دارد ... همان صورت نوعی تاریخی غرب و حوالت تاریخی غرب است ... آنچه اصالت دارد احساس نفسانی و عقل و اراده خودبنیاد، با قطع نظر از ایمان حقیقی و غیرخودبنیاد .... است». این تلقی از نسبت ما با غرب، بعد از گذشت چند دهه، نسبت به جامعه ماء و حتی در قیاس با فهم بسیاری از روشنفکران جوامع به اصطلاح جهان سوم در سراسر جهان، هنوز بسیار پیشتر است.
 
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394