هایدگر خطرهای تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک را به ما خاطرنشان ساخت. با این وصف، بر اساس تفکر او، نمی توانیم نتیجه بگیریم که تکنولوژی و توسعه تکنولوژیک نوعی مصیبت است. بسیاری از روشنفکران و متفکران ایرانی، از جمله فردید و پیروانش، درک مناسبی از ضرورت توسعه تکنولوژیک نداشته و ندارند. فردید اساسا به مسئله توسعه جوامعی همچون جامعه ما نیندیشید. وی صرفا بر جنبه های منفی تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک دست گذاشت و هرگز درنیافت که دیری است تکنولوژی به عنصری اجتناب ناپذیر از وضعیت ما تبدیل شده است و اگر ملتی به قدرت تکنولوژیک دست نیابد، از صحنه تاریخ حذف خواهد شد و این خطری است که جامعه کهنسال ما را تهدید می کند. تا چند دهه قبل، ما یک قدرت آسیایی بودیم، اما امروز حتی یک قدرت منطقه ای نیز نیستیم. هنوز ذهن و احساس ما ایرانیان نسبت به مسئله توسعه تکنولوژیک گیج و گنگ، و اراده و عزم ملی ما در اتخاذ تصمیمی تاریخی برای نزدیک شدن به قدرت تکنولوژیک فلج است. روشنفکران سیاست زده و متفکران منقطع از وضعیت تاریخی ما در شکل گیری این شرایط بی تقصیر نبوده اند و گناه را نمی توان صرفا به گردن سیاستمداران و اصحاب قدرت سیاسی انداخت. اگر با هایدگر موافق باشیم که در دوران ما تکنولوژی نوعی گشتل یعنی چار چوبی است که به هر چیز نظم و انتظام میبخشد، باید اعتراف کنیم که فهم فردید و پیروانش از ماهیت تکنولوژی، بسیار سوبژه محور بوده است. فردید و پیروان او و همه کسانی که بصیرتهای اصیل هایدگری در باب تکنولوژی را نامتفکرانه در ایران بازگو کرده اند در شکل گیری ناهمزمانی تاریخی ما و بی تفاوتی مان نسبت به قدرت تکنولوژی یا عدم شکل گیری عزمیت تاریخی ایرانیان در نیل به این مهم ترین منبع قدرت مدرن و، در نتیجه، برعهده نگرفتن نقش خویش در تقدیر تاریخ کنونی مان سهیم هستند. فردید و پیروانش بر اساس بصیرتهای اساسی هایدگر صرفا به نقد مدرنیته، تکنولوژی جدید غربی و پدیده مدرنیزاسیون پرداخته اند. برای نمونه، توجه کنید که چگونه فردید در عبارات زیر از منظری یکسره منفی به تکنولوژی مینگرد:

نتیجه این متافیزیک علم و صنعت است. آنچه که در این علم و صنعت نیست خیر و برکت است. هر چه هست شر است. ... این تکنولوژی که نشانه قهر الهی است کره زمین را ویران می کند.... علم جدید پندار است. ... اساسش بر هوای نفس است.
 
البته ناگفته نماند که «هوای نفس»ی که فردید در این جا بدان اشاره دارد معنا و مفهومی اخلاقی یا روان شناختی ندارد، بلکه به همان معنای بشر انگاری و سوبژکتیویسمی است که در اندیشه متفکرانی چون هگل و هایدگر به منزله جوهرة اصلی مدرنیته و دوران جدید تلقی شده است. از نظر فردید، تاریخ جدید نه جاهدوا فینا بلکه جاهدوا عنا است، جهاد از خداوند، تاریخ چهارصد سال غرب است. در آخرین مرتبه آن جا که غضب الهی مسبوق به رحمت اوست غفلت آمد و علم و صنعتی آمد و کشفیات کرد ولی چون مبنایش باطل بوده وزر و وبال بشر شده. تکنولوژی به دست کیست؟ شهوت آخرالزمان زمام آن را دارد، تا آنجا که علم امروز به دست نفس اماره است که تمام علم بشر را وارد در مسابقه تسلیحاتی کند. وقت غرب، وقت آخرالزمان شیطانی بی معنی است..... بشر سروصدای ماشین را به جای ندای حق می گیرد. . انسان امروز می اندیشد، اما اندیشه او شیطانی است. ... منطق اروپای غربی، منطق پیشرفت علم همان منطق علم بمب ساز، و نفس علم در خدمت اندیشه شیطانی است.... این چهارصد سال تاریخ انسان مظهر اسم شیطان شده است.... تمام چهارصد سال تاریخ جامعه غرب طاغوت زده و نفس اماره زده است. ... غرب شتاب شیطانی است. و عصر حاضر عصر مساوعت در شرور و شتاب اهریمنی است.
 هنوز ذهن و احساس ما ایرانیان نسبت به مسئله توسعه تکنولوژیک گیج و گنگ، و اراده و عزم ملی ما در اتخاذ تصمیمی تاریخی برای نزدیک شدن به قدرت تکنولوژیک فلج است. روشنفکران سیاست زده و متفکران منقطع از وضعیت تاریخی ما در شکل گیری این شرایط بی تقصیر نبوده اند و گناه را نمی توان صرفا به گردن سیاستمداران و اصحاب قدرت سیاسی انداخت.  این نحوه بیان بیشتر به لحن و زبان نحوه نگرش سنت گرایایی چون رنه گنون نزدیک است تا هایدگر. همچنین، باید توجه داشت که نقدهای هایدگر از تکنولوژی بیشتر بر مبنای موقعیت تاریخی جوامع غربی صورت گرفته است. جوامعی که به توسعه، تکنولوژی و قدرت تکنولوژیک دست یافته اند، حق دارند نگران آسیب ها و خطرهای آن باشند. لیکن متفکران جامعه ای که هنوز به توسعه، تکنولوژی و قدرت تکنولوژیک دست نیافته اند حق ندارند صرفا بر آسیب ها و آفات تکنولوژی تأکید ورزند. بحث توسعه و تکنولوژی در جوامع غیر توسعه یافته ای مثل ایران، از جمله همان معرفتها و آگاهی های تجربی و موجودشناختی است که در جامعه ما در پرتو تفکر وجودشناختی هایدگر در باب تکنولوژی مدرن، مغفول و نااندیشیده مانده است. ما ایرانیان منابع اصیل قدرت بخش در دوره اخیر، به خصوص اهمیت و قدرت تکنولوژی در جهان معاصر را هنوز نشناخته ایم؛ و درک نادرست نقدهای رادیکال هایدگر از تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک در این زمینه بی تأثیر نبوده است. فردید و پیروانش هرگز درنیافتند که فهم تکنولوژی به منزله گشتل در تفکر هایدگر، یعنی به منزله نیرویی تاریخی که به همه چیز و همه کس در روزگار جدید چارچوب و انتظام می بخشد، علاوه بر وجه سلبی و انتقادی حاوی وجهی مثبت و ایجابی نیز هست، به این معنا که ما به هیچ وجه نمی توانیم نسبت به حصول این نیروی تاریخی بی تفاوت باشیم. به تعبیر دیگر، در روزگار ما اگر قوم یا ملتی به این نیروی تاریخی، یعنی قدرت تکنولوژیک، دست نیابد، از صحنه نقش آفرینی به منزله قوم یا ملتی بزرگ و صاحب اقتدار محو خواهد شد.
 
میان سرنوشت اندیشه های مارکس و هایدگر در ایران به اعتبار نحوه مواجهه ما ایرانیان با اندیشه های این دو نقاد بزرگ عالم مدرن- وجه اشتراکی وجود دارد. مارکس و هایدگر، علی رغم تفاوتهای عظیمی که میانشان وجود دارد، هر دو از نقادان جدی و رادیکال مدرنیته هستند. اما وجه اشتراک دیگری نیز میان مارکس و هایدگر وجود دارد و آن این که هر دو به ساختارهای عینی اجتماعی و نیروهای تاریخی توجه دارند. مارکس از مناسبات تولید و پیوندهای پیچیده سطح رشد ابزارها و نیروهای تولیدی با مناسبات اقتصادی، اجتماعی و طبقاتی سخن می گوید و هایدگر از مفهوم گشتل به منزله تقدیر و نیرویی تاریخی سخن می راند، تقدیر و نیرویی که خارج از میل و اراده ماست. اما هم در چپ مارکسیستی ما و هم در میان هایدگریهای ایرانی، وجوه گوناگون تفکر نقدی نسبت به مدرنیته با استقبال تمام پذیرفته شد، لیکن توجه به ساختارهای عینی اجتماعی و نیروهای تاریخی، از جمله فهم قدرت تکنولوژی، مغفول ماند و این نکته درک نشد که در دوران ما، منابع قدرت بخش به ملتها دگرگون شده است و ایدئولوژی، فلسفه و مذهب نمیتوانند جانشین این منابع جدید قدرت قرار گیرند. هنوز هم این درک تاریخی در میان ما به نحو قاطعی شکل نگرفته است.
جنبش چپ و مارکسیستی در ایران، تحت تأثیر اندیشه های مارکس، صرفا به نحو یکسویه بر مبارزه طبقاتی و بر آرمانهای نفی مالکیت، نفی دولت بورژوایی و نفی طبقات اجتماعی دست گذاشت، غافل از این که ساختارهای عینی مبارزه طبقاتی، از جمله وجود خود طبقات اجتماعی، از اساس در ایران وجود ندارد. به همین قیاس، فردید و پیروانش، با تأکید یک سویه بر نقد مدرنیته و تفکر تکنولوژیک، بر مسأله فقدان تکنولوژی و عدم ظهور قدرت تکنولوژیک در جامعه ما به اندازه کافی و به نحو ایجابی امعان نظر نکردند.
 
نقد مارکس از تکنولوژی بر نقد هایدگر تقدم دارد. فهم و نقد هایدگر از تکنولوژی، از بعضی جهات شبیه اندیشه های مارکس است. مارکس نیز، همچون هایدگر و مقدم بر او، قانون حاکم بر رشد تکنولوژی را در چارچوب مفهوم ارزش افزایی نسبی یعنی در چارچوبی اقتصادی و نه همچون هایدگر در ساحتی وجودشناختی- چنان تعیین می کند که رشد افسارگسیخته تکنولوژی امری اجتناب ناپذیر تلقی می گردد. لیکن نتیجه این رشد افسارگسیخته از نظر مارکس، چیزی جز برخی اشکال از خود بیگانگی نخواهد بود. اما در همان حال، مارکس تکنولوژی را شرط لازم رهایی و آزادی انسان و تحقق سوسیالیسم برمی شمارد. از نظر وی، جامعه صنعتی شرایط پیشین برای تحقق بخشیدن به عقل و آزادی را فراهم آورده است؛ و رشد و تکامل نیروهای تولیدی، همراه با تسلط انسان بر طبیعت و کسب ثروت مادی سرشار، به اندازه ای هست که بتواند لااقل نیازهای بنیادی و ضروری همه افراد جامعه را در سطحی مناسب و شایسته برای برخورداری از نوعی زندگی فرهنگی و انسانی برآورده سازد. به عقیده مارکس، با انقلاب صنعتی و رشد ابزارهای تولید شرط اولیه برای تحقق آرمان عدالت و سوسیالیسم، و لذا تحقق عقل و آزادی فراهم شده است؛ تنها کافی است ابزار تولید از انحصار نیروهای استثمارگر خارج شده، در اختیار همه آحاد جامعه قرار گیرد. در تفکر هایدگر در باب تکنولوژی نیز، همچون مارکس، دو وصف انکاری و انتقادی از یک سو و ایجابی و مثبت از سوی دیگر به نحو توامان دیده می شود. از یکسو علم و تکنولوژی به دلیل غفلت از وجود ما را با خطرهای سهمگینی مواجه می سازد، اما از سوی دیگر، راه نجات و رهایی، در خود تفکر در باب تکنولوژی و فهم آن به منزله تقدیری تعین بخش نهفته است.
ادامه دارد..

منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394