مقاومت فرزندان، گاه به صورت کلامی و گاه غیرکلامی نشان داده می شود. فرزندی که در برابر پیام شما فریاد می زند، بگومگو می کند، با لحنی تمسخرآمیز شوخی می کند، موضوع را عوض می کند، طفره می رود، مخالفت می کند یا سکوت معناداری می کند، رنجیده به نظر می آید، خنده های خاصی می کند، به دیگران نگاه می کند، اخم می کند، تلاش می کند در جمعی که والدین هستند کمتر حضور داشته باشد یا پس از شنیدن حرف، اتاق را ترک می کند، به شما می فهماند که من با پیامتان موافق نیستم و در برابر آن مقاومت می کنم.

پدر: من از مسافرت تابستان امسال بسیار بهره بردم. پسر: من که از این مسافرت، به هیچ وجه راضی نبودم. پدر: من از بحثهای فلسفی که خاصیت ریاضی دارد، خوشم می آید.
پسر: من از این نوع بحثها خسته میشوم. پدر: به عقیده من، هرجا دین پیامی داشته باشد، باید از آن پیروی کرد. پسر: این بردگی است و به نظر من قابل تحمل نیست.
پدر: به عقیده من، این بلندپروازی است که انسان بخواهد با دو سال کار کردن به همه خواسته هایش برسد.
پسر: به نظر من، این حرفها در زمان ما معنا ندارد و انسان، یکساله هم می تواند با کاری آبرومندانه بار خودش را ببندد.
پدر: من فکر میکنم بچه ها باید روی پای خودشان بایستند و در زمان ازدواج، از پدر و مادر توقع زیادی نداشته باشند.
پسر: به نظر من، پدر باید تمام امکانات را برای ازدواج مناسب فرزندش فراهم سازد.
پدر: والدین نمی توانند با دختری که فرزندشان برای ازدواج پیشنهاد میدهد، به طور حتم موافقت کنند.
پسر: به نظر من، هرکس میخواهد همسر انتخاب کند، فقط نظر خودش شرط است.
 
اینها نشانه مقاومت فرزندان است. والدین در چنین مواقعی، باید از سایر مهارتها بهره گیرند. وقتی مهارت «پیام من روشن کننده» چنین واکنشی در پی دارد، باید به فرزندتان اجازه دهید احساس خود را به راحتی بیان کند. در چنین جایی به جای ادامه دادن به «پیام من»، از مهارت گوش دادن فعال استفاده کنید؛ زیرا تکرار «پیام های من» اگر با مقاومت روبه رو باشد، به تهاجم تبدیل می شود. در نتیجه، مقاومت و واکنش های منفی افزایش می یابد.
 
برداشت فرزند شما از تکرار «پیام من»، چیزی جز خودخواهی پدر نیست. او فکر می کند برای پدر، مهم نیست که دیگران چه میخواهند یا چگونه فکر می کنند. در چنین مواقعی، پدر باید فعالانه گوش دهد و به او بفهماند که ناراحتی اش را حس کرده است. این واکنش، رفتار قاطعانه را از رفتار تهاجمی و مستبدانه جدا می سازد. شما اگر نتوانید احساس منفی دیگران را درک کنید و به آنها گوش کنید، معنایش این است که به تهاجم رو آورده اید و به هر قیمتی که شده، می خواهید حرف خودتان را بگویید، حتی اگر اثر منفی داشته باشد. گاه لازم است بگویید: درست است که من نظر خود را بیان کردم، اما دوست دارم سخن شما را هم بشنوم، چون برای نظر شما نیز ارزش قائل هستم و به احساسات شما احترام می گذارم. البته نباید احترام گذاشتن به سخنان فرزند، چنین تداعی کند که حرف او حتما پذیرفته می شود، بلکه باید فضای گفت وگو را آرام کند. این تغییر، جو مسالمت آمیزی را پدید می آورد و توجه و علاقه شما را به دیگران نشان می دهد. همچنین فرصتی در اختیار فرزندان می گذارد که مقصود خود را روشن تر بیان کنند. با این مهارت، شما توانسته اید میان خواست خود و اهمیت دادن به خواست فرزندان تعادل ایجاد کنید.
 

پیام من پاسخ دهنده

بسیاری اوقات، پدر و مادر به این نتیجه می رسند که بیشتر فعالیتهایشان به نیازها و خواسته های واقعی خودشان ارتباطی ندارد، بلکه برآوردن آرزوها و خواسته های دیگران است. خیلی وقتها، پدر به دلیل اینکه آمادگی تغییر وضعیت یا پذیرفتن مسئولیت جدید را ندارد، در برابر درخواست آن از سوی فرزند، باید پاسخ منفی بدهد، اما پاسخ مثبت میدهد؛ دلیلش این است که شنیدن پاسخ مثبت برای فرزندان خوشایندتر و گفتن آن برای پدر آسان تر است، برخلاف پاسخ منفی که برای پدر دشوار است! حال چه کنیم و کدام یک از پاسخها را انتخاب کنیم؟
 گاه وسواس گونه می اندیشیم و می خواهیم همه انتظارات فرزندان را برآورده کنیم و می گوییم: باید با دیگران همکاری کنیم. اگر همکاری نکنیم، فرزندان ما و حتی مردم درباره ما چه فکری می کنند؟ گاهی خودمان را جای فرزندانمان می گذاریم و فکر می کنیم به اندازه خود آنها مسئولیم و به شدت، احساس وظیفه می کنیم.واقعیت این است که ما دو دسته تقاضا و خواسته داریم: دسته اول، خواسته های اولیه شخصی و دسته دوم، نیازهای اجتماعی است؛ یعنی زندگی شخصی و درونی و زندگی با دیگران، به ویژه افراد خانواده که با آنها هماهنگ هستیم، و به کل آن نهاد خانواده می گوییم. ما به این خانواده مدیونیم، اما همواره در تشخیص نوع تعادل میان این دو مردد می مانیم. خیلی وقت ها از خودمان سؤال می کنیم که چقدر مدیون هستیم و چگونه می توانیم تداخل میان خواسته های شخصی را با خواسته های خانواده برطرف کنیم؟ مهم ترین چیزی که باید به آن توجه شود، این است که ابتدا بتوانیم کار خواسته شده را درست ارزشیابی کنیم و آن را با توجه به مبانی ارزشی که بدان معتقدیم، بسنجیم؛ سپس بتوانیم بهایی را که برای به دست آوردن آن می پردازیم، محاسبه کنیم تا تصمیم درست بگیریم و این کار سادهای نیست.
 
در موارد فراوانی، خواسته فرزندان خود را انجام می دهیم، درحالی که دلیل معقول و صحیحی برای آن وجود ندارد. گاه مایلیم همه را از خودمان راضی کنیم و پیش همه مطلوب باشیم و به صراحت می گوییم: دوست دارم همه را خوشحال کنم و میخواهم همه مرا دوست بدارند. گاه میترسیم فرزندان از ما رنجیده شوند، ما را به حساب نیاورند یا به جایی دعوتمان نکنند. گاه اگر پاسخ ما بیانگر خواسته دل ما باشد، احساس گناه می کنیم و می خواهیم به دلخواه فرزندان پاسخ مثبت دهیم تا ما را خودخواه تلقی نکنند و حتی از خواسته های حق خود صرف نظر می کنیم. نه تنها صرف نظر میکنیم، بلکه به دلیل تحصیلات دانشگاهی فرزندان، می گوییم: «آنها بیش از ما می دانند و بهتر می فهمند؛ پس باید این کار را انجام دهم». گاه، جایگاه والدین بودن خود را فراموش می کنیم، با آنها معامله می کنیم و می گوییم: شاید روزی من نیز به آنها احتیاج داشته باشم؛ از قدیم گفته اند: از هر دستی بدهی از همان دست میگیری. گاه وسواس گونه می اندیشیم و می خواهیم همه انتظارات فرزندان را برآورده کنیم و می گوییم: باید با دیگران همکاری کنیم. اگر همکاری نکنیم، فرزندان ما و حتی مردم درباره ما چه فکری می کنند؟ گاهی خودمان را جای فرزندانمان می گذاریم و فکر می کنیم به اندازه خود آنها مسئولیم و به شدت، احساس وظیفه می کنیم. گاه چون میخواهیم سوءتفاهم پیش نیاید و فرزندان در پدر و مادر بودن ما شک نکنند، می گوییم: اگر هر کاری که از دستمان برمی آید برای فرزندانمان انجام ندهیم، آنها فکر می کنند لیاقت نداریم یا خیلی بی حیا هستیم.

این چه تعادلی است که همه وجود پدر و مادر را هم بستگی، همراهی، همدلی و پر کرده است و به استقلال آنها کمترین توجهی نشده است؟ باید میان استقلال و همبستگی تعادل ایجاد کنیم.
 
منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391