جنگ قدرت فرزندان، به ویژه در نوجوانی و جوانی، بسیار خواهان بحث و جدل با والدین هستند و همه توان خود را به کار می گیرند تا ثابت کنند حرفی که میزنند حق است، دیگران اشتباه می کنند و باید دیدگاه های آنها را بپذیرند. آنها با توجه به آموزه های دینی و قوانین اجتماعی که قدرت را برای والدین ایجاد کرده است، دوست دارند قدرت را از والدین بگیرند و آنها را زیر سلطه خود ببرند. بچه ها فکر می کنند پدر و مادر امنیت خاطر خود را از دارا بودن قدرت پیدا کرده اند و برای اینکه به امنیت خاطر، آن هم در سطحی وسیع تر و عمیق تر از والدین دست یابند، باید قدرتمند باشند. البته این نیاز و تأمین آن دراصل، چیز بدی نیست، اما وقتی فرزندان تلاش می کنند قدرت طلب شوند، هر کاری که میخواهند انجام دهند، مقابل پدر و مادر مقاومت کنند، قدرت اول در نهاد خانواده باشند و قواعد زندگی را خودشان وضع کنند، مشکل ساز می شوند.
 
بسیاری از والدین تلاش می کنند برای کنترل فرزند قدرت طلب، اقتدار خود را حفظ کنند و در برابر او ضعیف نباشند. این فکر، به جنگ قدرت تبدیل میشود. حال، چه قدرت پدر و مادر بیشتر باشد و چه قدرت فرزند، سرانجام، این پیام به فرزندان مخابره میشود که همچنان قدرت، مهم است و نتیجه می گیرند که اگر ما بچه ها قدرت برتریم، باید بیش از پیش از آن استفاده کنیم؛ و اگر قدرت برتر نیستیم باید برای پیدا کردن آن بیشتر بکوشیم. پس عامل آسیب رسان این است که والدین وارد جنگ قدرت شوند و به بحث و جدل بپردازند؛ مهم نیست که بازنده و برنده این جنگ چه کسی باشد.
 
برای پیشگیری از این آسیب، باید به این نکات توجه کنیم:
- توقع و خواسته خویش را آشکارا بیان کنیم و خود را به بحث و جدل عادت ندهیم؛

- مطمئن باشیم که رفتاری بدتر از رفتار فعلی فرزندمان غیرممکن نیست؛ بنابراین با تدبیر بکوشیم رفتار منفی را حذف کنیم یا از تبدیل شدن آن به رفتار بدتر جلوگیری کنیم. جنگ قدرت، به طورقطع، به رفتار بدتر منجر می شود؛

- تلاش کنیم با اقتدار خود زمینه بروز رفتار منفی را از بین ببریم و فرزندمان هیبت و موقعیت ما را مانعی برای انجام رفتار منفی حس کند، نه اینکه پس از انجام رفتار منفی، بخواهیم او را با قدرت خود از رفتار زشت باز داریم؛

- زمانی که فکر میکنیم بهترین زمان اظهار قدرت است، باید همان موقع از ابراز آن خودداری کنیم. فرزند ما میفهمد که می توانستیم از قدرت استفاده کنیم و نکردیم. درنتیجه او نیز از ابراز قدرت خودداری می کند؛

- برای فرزند خود شخصیتی مستقل از خودمان در نظر بگیریم. درست است که والدین باید رفتارهای خود را ارزیابی کنند و کاری نکنند که در فرزندان تأثیر منفی داشته باشد، اما این بدان معنا نیست که با خود بگویند: اگر ما پدر و مادر خوبی بودیم، چرا فرزندمان تا این اندازه رفتار منفی دارد؟ رفتار منفی فرزند به معنای بی کفایتی والدین نیست. فرزندان ما آدمهای مستقلی هستند که بخشی از رفتارهای منفی آنان نتیجه بی کفایتی خود آنهاست. آقازادگی بخشی از رفتارهای آنان را شکل می دهد، اما در پایان دوره نوجوانی و به ویژه در دوره جوانی، آنها خود، آقا هستند و رفتارهایشان مستقل ارزیابی می شود.
 

خشم و غضب

 هنگامی که متوجه شدید خواسته فرزندتان جلب توجه شما نیست، بلکه میخواهد قلدری کند و این حالت را به شکل توجه طلبی نشان می دهد، به خواسته او عمل نکنید، اما مواظب باشید بازنده صحنه نباشید. اگر او بتواند شما را عصبانی کند، بازنده هستید. باید آن قدر مدیریت رفتار داشته باشید که اگر گاه به عصبانیت و خشم نیاز بود، خشم شما به انتخاب خودتان بروز کند، نه اینکه فرزندتان دور از اراده شما، عصبانیتان کند.

مواظب باشید به آنچه فرزندان امروز ما بدان مبتلا هستند، مبتلا نشوید. تفاوت چشمگیری میان جوانان و نوجوانان امروز با جوانان چهل سال پیش مشاهده میشود. این تفاوت، آشکارا در میزان خشم آنهاست. گاه نوجوان همیشه عصبانی است. از زمانی که بیدار میشود تازمانی که به خواب می رود، عصبانی و خشمگین است. طبیعی است با این خشمی که در وجود اوست، کنار آمدنش با خواهر و برادر، پدر و مادر، معلم و مدیر، دوست، هم کلاس و بسیار مشکل است؛ زیرا پیامد این خشم، برخورد، انتقام، مقابله و خشونت است. خشم، عامل اصلی رفتار خشونت آمیز است.
 وقتی بدانیم آنچه باعث دشوار شدن زندگی می شود خشم است و تکرار آن موجب می شود انسان به خشم عادت کند، از خشم کاسته می شود. خشم باعث میشود نتوانیم به فرزندمان توجه لازم را داشته باشیم.خشم گرچه نوعی موهبت الهی، و گاه بسیار مفید است، باید بدانیم اگر فراگیر شود و همه سطوح زندگی انسان را دربرگیرد، زندگی را نابود می کند. پس ابتدا باید بدانیم خشم در برابر چه کسی، کجا، چقدر و تا کی ضروری است، و دوم اینکه، مواظب باشیم به خشم مزمن دچار نشویم. خشم در برابر دشمن قسم خورده تازمانی که دشمنی وجود دارد، در همان حدی که دشمنی شکل می گیرد و در هر کجای عالم که باشد، خوب است. سینه باید پر از بغض به چنین افرادی باشد. اما در زندگی خانوادگی و رابطه والدین و فرزندان، اصل، دوستی و همدلی است و از خشم باید در حد ضرورت، استفاده شود. از طرفی نباید خشم در زندگی خانوادگی به صورت مزمن درآید؛ زیرا خشم مزمن، بچه ها را افسرده می کند.
 

راه های کاهش خشم

توجه به آثار خشم، ممکن است به ما در دوری از خشم کمک کند. وقتی بدانیم آنچه باعث دشوار شدن زندگی می شود خشم است و تکرار آن موجب می شود انسان به خشم عادت کند، از خشم کاسته می شود. خشم باعث میشود نتوانیم به فرزندمان توجه لازم را داشته باشیم. در روایتی، حضرت علی می فرمایند: «خشم، آتش افروخته ای است که هرکس آن را فرو برد، آتش را خاموش ساخته است و هرکس آن را بروز دهد، خودش اولین کسی است که آتش می گیرد». وقتی خودمان در آتشی که افروخته ایم، بسوزیم، چگونه میتوانیم به دیگران توجه کنیم. در مقابل، کسی که خشم خود را فرو نشاند فرجام خوبی دارد.
 
از آنجا که عامل بروز خشم، شیطان است، کسی که خشم خود را فرو برد بر شیطان پیروز شده است. چنین کسی نه فقط در دنیا از شر شیطان محفوظ است، در آخرت نیز از غضب خدا در امان است. این ثمره فرو خوردن خشم در دنیا و آخرت است.

مردی خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا، به من چیزی بیاموز». حضرت فرمودند: «برو و غضب نکن». آن مرد به همین توصیه پیامبر اکتفا کرد و نزد قوم خود رفت. میان آنها و گروهی دیگر جنگی رخ داد، او سلاح برداشت و در جمع قوم خود قرار گرفت. در این هنگام به یاد سخن پیامبر افتاد و سلاح خود را کنار گذاشت و میان گروه دشمن رفت و گفت: «من متعهد میشوم هر خسارتی که به شما رسیده است، جبران کنم». آنها وقتی چنین مردانگی ای دیدند، گفتند: «ما به این جوانمردی سزاوارتریم» و خشم آنها فروکش کرد. این رویداد نشان میدهد که خشم در برابر فرزندان نیز ممکن است چنین حسی را در آنان پدید آورد که به آنها بی توجهی شده است و والدین، خودخواهانه به فکر تأمین خواسته های خویش هستند. پس باید به راهکارهای مقابله با خشم بیندیشیم و آنها را به کار بریم عادت کردن به رفتارهای سالم، انسان را از فکر کردن به رفتارهای ناسالم و ارزش قایل شدن برای آنها باز می دارد. حضرت علی می فرمایند: «با بردباری بر خشم غلبه کنید و با جرعه جرعه نوشیدن اندوه بردباری، آتش خشم را خاموش سازید؛ زیرا اولین ثمره بردباری برای انسان بردبار، جلب حمایت مردم و یاوری آنهاست». اگر فردی بردبار نباشد، باید مدتی کمابیش طولانی، مانند انسان های بردبار رفتار کند تا به صبر و بردباری برسد. علی علیه السلام می فرمایند: «اگر بردبار نیستی خود را به بردباری بنمای؛ زیرا اندک اند کسانی که خود را همانند گروهی قرار دهند و از آنان به حساب نیایند. کسی که بردباری را بر خود تحمیل نکند بردبار نخواهد شد». به همین دلیل، سفارش شده است که با افراد بردبار نشست و برخاست کنید و از کسانی که پرخاشگرند اجتناب کنید. زیرا رفتارهای ظاهری آنها در روحیه انسان اثر می گذارد.
ادامه دارد..


منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391