اگر فرمانروا می شدم!
«اگر فرمانروا می شدم!» درباره آرزوی مردی است که دوست دارد فرمانروا شود.
یک روز مردی با دوستانش دور هم نشسته بودند و از آرزوهای خود صحبت می کردند: از اینکه اگر فلان شغل را داشتند، فلان کار را انجام می دادند.
نوبت مرد شد و همه با اشتیاق منتظر بودند تا او آرزویش را بگوید. گفت: «من آرزو داشتم، فرمانروا می شدم!»
یک نفر پرسید: «اگر فرمانروا می شدی، چه می کردی؟»
بلافاصله گفت: «خب دستور می دادم روزی هزاردینار به خودم بدهند، تا مجبور نباشم دیگر کار کنم و خسته بشوم!»
نوبت مرد شد و همه با اشتیاق منتظر بودند تا او آرزویش را بگوید. گفت: «من آرزو داشتم، فرمانروا می شدم!»
یک نفر پرسید: «اگر فرمانروا می شدی، چه می کردی؟»
بلافاصله گفت: «خب دستور می دادم روزی هزاردینار به خودم بدهند، تا مجبور نباشم دیگر کار کنم و خسته بشوم!»
نویسنده: احمد عربلو
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}