معنای صحیح تساهل این است که افراد در مواردی، و از نظر قانونی، حق دارند کارهایی انجام دهند و ما نباید سخت بگیریم و با آن مقابله کنیم، بلکه باید بپذیریم که حق فرد این است و میتواند آن کار را انجام دهد. افراد جامعه، زمانی اهل مدارا هستند و تساهل می کنند که تفاوت ها را تحمل کنند، اما لزوما به این معنا نیست که باید فردی یا کار فردی را دوست داشته باشیم. شما وقتی می گویید: «من کار پدرم را تحمل می کنم»، معنایش این نیست که با کار او موافقید یا کار او را دوست دارید. در زمان ما، تساهل دارای معنای تأیید شده است و تصور می شود کسی اهل تساهل است که کار دیگران را تأیید کند. برای مثال، اگر مرد خانواده، سقط جنین همسرش را پذیرفت و آن را تأیید کرد فردی بردبار تلقی می شود، اما اگر مخالف سقط جنین بود، به او انگ نابردباری میزنند و افراد جامعه برای اینکه دوست ندارند به نابردباری متهم شوند، به جای اینکه از عقیده خود دفاع کنند و نسبت به آنچه پیرامونشان می گذرد، حساس باشند و احساس مسئولیت کنند، در پی این هستند که ثابت کنند نابردبار نیستند. لازمه این طرز فکر، این است که درباره بسیاری از مسائل، بیخیال شوند و در برابر هرچه روی می دهد، با تأیید خود، بی دردسر بگذرند. این مسئله به حدی شیوع یافته است که افراد جامعه، بسیاری از احساسات خود را بروز نمی دهند. برای مثال، اگر پدر و مادر سخنانی در تأیید فرزندان بگویند و بدان معتقد باشند، آن را بروز می دهند، اما اگر از آنها انتقادی داشته باشند آن را فرو میخورند تا نابردبار تلقی نشوند. این در حالی است که امام صادق می فرمایند: احب اخوانی من اهدى الى عیوبی؛ «بهترین برادران من کسی است که عیبهای مرا به من هدیه کند». تازه در همین معنای نادرست نیز سهم همه افراد از تساهل، یکسان نیست، بلکه در دوره‌ای، والدین از فرزندان انتظار داشتند تا از تساهل بیشتری برخوردار باشند، اما خودشان اهل تساهل نبودند. امروزه، فرزندان از والدین انتظار تساهل بیشتری دارند، ولی خودشان به رفتار والدین بسیار اعتراض می کنند.
 
افراد جامعه، برخوردار از حمایت های قانونی هستند که با ضوابط مشخصی، شامل حال همه آنها می شود. برای مثال، همه افراد حق دارند برای خود زندگی مستقل تشکیل دهند و از خانواده پدر و مادری مستقل شوند. کسی حق ندارد این حق را از دیگران سلب کند. ولی امروزه، این معنا دگرگون شده است و افراد مطالبات خود را تحت عنوان حقوق، مطرح می کنند و «حقوق» به مطالبه نیازهای افراد، تغییر معنا داده است. قوانین که حقوق را جهت برقراری عدالت مطرح کرده بودند، به ابزاری برای بی عدالتی تبدیل شده اند. اکنون چیزی از مطالبات و خواسته ها باقی نمانده است که کسی درباره آن، ادعای حق داشته باشد. گاه برخی فرزندان می گویند: من حق دارم از خانه فرار کنم، رفت وآمدم را به کسی اطلاع ندهم، با کسی که خودم می خواهم بیهیچ قیدوشرطی ازدواج کنم، هرچه می خواهم بپوشم، هرچه میخواهم بخورم و هر کاری که می خواهم انجام دهم. اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر، به ویژه مواد ۲۴ تا ۳۰ را بنگریم، در می یابیم که تقریبا به همه افراد، حق برخورداری از زیباترین مطمئن ترین و لذت بخش ترین زندگی وعده داده شده است. در این اعلامیه، هیچ چیز قابل تصوری وجود ندارد که افراد درباره آن حقی نداشته باشند.
 اکنون بی مسئولیتی، به ویژه در بخشی از نسل جوان گسترش یافته است و افراد برای توجیه وضعیت خود به سرزنش تاریخ، عوامل ژنتیک، خانواده، طبقات اجتماعی و رو آورده اند؛ تصور نادرستی که از واژه «جبر» پدید آمده استبه هر میزان مطالبات افراد از دیگران عمومیت یابد، مسئولیتهای فردی کاهش می یابد و کاهش مسئولیت، پایداری در زندگی را تحت الشعاع قرار میدهد. در چنین وضعی، هرچه قانونی است، حق تلقی می شود و حق و اخلاق به دلیل مغایرت با قانون، ناحق به حساب می آیند. اگر قانون بگوید: همجنس بازی طبیعی و درست است، حق شکل می گیرد و اگر بگوید: کودک به صورت جنین انسان نیست، حتما انسان نیست و سقط جنین مشکلی ندارد. در این صورته قانون جای اخلاق و حق را می گیرد. قاضی در دادگاه مطابق قانون درباره حق وباطل حکم می کند.
 
ما در پیدایش بخشی از سرنوشت خود، بیشک مجبوریم و اختیار و انتخابی نداریم. هرکسی در زمان و مکان مشخصی به دنیا می آید و در زمان و مکان مشخصی نیز می میرد، جنسیت مشخصی دارد که خود در تعیین آن نقشی نداشته است، از پدر و مادری معین به دنیا آمده است و همه اینها تأثیراتی در زندگی انسان دارد، اما اینها سرنوشت های عینی انسان هستند که بار ارزشی مثبت و منفی برای او ندارند. نه میتوان گفت دختر بودن ارزش مثبت است و نه پسر بودن. همچنین نمی توان گفت هرکس از پدر و مادر ایرانی به دنیا بیاید حتما خوشبخت است یا حتما بدبخت است، چراکه کمال انسان، فقط از طریق رفتارهای اختیاری رقم می خورد. هیچ جامعه ای نمی تواند اخلاقی زندگی کند مگر اینکه سرچشمه اعتقادات مینایی آن جامعه، اراده آزاد انسان باشد.
 
اکنون بی مسئولیتی، به ویژه در بخشی از نسل جوان گسترش یافته است و افراد برای توجیه وضعیت خود به سرزنش تاریخ، عوامل ژنتیک، خانواده، طبقات اجتماعی و رو آورده اند؛ تصور نادرستی که از واژه «جبر» پدید آمده است. بهانه یابی، راهی برای خروج از مسئولیت پذیری و افکندن مسئولیت به گردن دیگران است و این مهم را معنای نادرست جبر، توجیه می کند. این تصور، دل سردی، بی‌نشاطی و تأثیرگذار نبودن را به افراد جامعه القا می کند.
 
منبع: خانوادۀ موفق، علی حسین زاده، چاپ دوم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، کاشان 1391