معرفت به امری تعلق می گیرد. گاهی این امور تأثراتی هستند که در اثر برخورد به اشیاء خارجی در ذهن ما حاصل می شوند و زمانی موضوع معرفت را مفاهیمی تشکیل می دهند که در صدد ایجاد ارتباط با کشف رابطه میان آنها هسیم برخورد به یک شیء خارجی یا شخص معین یا مطالعه درباره مفاهیم ریاضی و رابطه میان آنها موجب پیدایش معرفت میشوند. بحث در این است که آیا معرفت انعکاسی است از پدیده ای که در خارج رخ میدهد یا امری است که ذهن بوجود می آورد. دسته ای معرفت را درک مستقیم شیء خارجی یا انعکاسی از آن در ذهن تلقی می کنند. به عبارت دیگر معرفت از نظر این دسته امری عینی می باشد. امر خارجی به همان صورت که در خارج وجود دارد یا به صورت تأثر ذهنی درمی آید و موضوع معرفت را تشکیل می دهد. در این مورد ذهن هیچ گونه تأثیر یا دخالتی در بوجود آوردن معرفت ندارد. بیشتر رئالیستها معرفت را به این صورت توصیف می کنند.
 
گروهی معرفت را امری ذهنی تلقی می نمایند. به نظر این دسته برخورد به شیء خارجی و پیدایش تأثر ذهنی ممکن است مقدمه تشکیل معرفت باشد اما موضوع معرفت و تشکیل آن کار ذهن است. آنچه را درک می کنیم محصول ذهن ما می باشد. اید آلیستها که واقعیت مادی امور خارجی را از نظر دور میدارند موضوع معرفت را همان تصورات ذهنی تلقی می کنند. به نظر آنها معرفت امری ذهنی می باشد. گروهی دیگر از فلاسفه معرفت را محصول امور خارجی و فعالیتهای ذهنی میدانند. به نظر این دسته امور خارجی از طریق حواس تأثرات مبهم، نامربوط و بی معنی را در ذهن ما وارد می سازند. اما ذهن باید اینگونه امور را در قالبهای معین قرار دهد و آنها را با مفاهیم مخصوص مربوط سازد تا در نتیجه معرفت حاصل گردد. «ایمانوئل کانت» فیلسوف شهیر آلمانی را می توان نماینده این دسته دانست. به عبارت دیگر، طبق این نظر حواس امور خارجی را به ما معرفی می کنند، از این جهت معرفت جنبه عینی دارد اما ذهن نیز در کار تشکیل معرفت دخالت می کند و تأثرات ذهنی را که در اثر برخورد به اشیاء خارجی حاصل شده اند با مفاهیم ارتباط می دهد و ما را آشنا می سازد. دسته دیگر فعالیتهای ذهنی و امور خارجی را از یکدیگر تفکیک نمی کنند و معرفت را نتیجه ارتباط امر خارجی و مفهوم ذهنی تلقی می نمایند. به نظر این دسته برخورد فرد با اشیاء و پدیده ها در ایجاد مفاهیم ذهنی تأثیر دارد و ضمنا مفاهیم ذهنی فرد را به مشاهده پدیده ها وامیدارد. ذهن و حواس و مفاهیم ذهنی و امور خارجی در جریان پیدایش معرفت با هم فعالیت می کنند. مفاهیم ذهنی ما را به مشاهده وامی دارند و امور خارجی نیز در تشکیل و تغییر مفاهیم مؤثر می باشد . در جریان پیدایش معرفت، امر خارجی و مفهوم ذهنی عناصر یک موقعیت را تشکیل می دهند و در این موقعیت است که معرفت تحقق پیدا می کند و ما با اشیاء خارجی با مفاهیم ذهنی آشنا می شویم. از نقطه نظر تربیتی معلم باید اهمیت امور خارجی و مفاهیم ذهنی را درک کند و متوجه ارتباط این دو با هم باشد. ذهن آدمی چنانکه «لاک» تصور می کرد صفحه سفیدی نیست که امور خارجی از طریق حواس در آن منعکس شوند. ذهن فعال است و در انتخاب امر خارجی و تشکیل مفهوم آن دخالت تام دارد. از طرف دیگر بدون برخورد به امور خارجی ذهن نمی تواند به تشکیل مفاهیم اقدام کند. امور خارجی در تشکیل و تغییر مفاهیم ذهنی تأثیر دارند. بنابراین شاگردان را باید به مشاهده دقیق تشویق نمود و ضمنا به آنها کمک کرد تا در تشکیل مفاهیم اینگونه امور فعالیت کنند.

ایجاد عکس العمل مشروط
معرفت ممکن است به صورت عکس العمل مشروط تشکیل شود. در این جریان مشابهت، تضاد یا مجاورت دو امر با هم و درک ارتباط بوسیله فرد باعث تشکیل معرفت می شود. تکرار یک کلمه در مجاورت با شیء معین (گفتن الف و نشان دادن شکل آن) یا خواندن یک شعر و تکرار آن، فرا گرفتن نامهای اشیاء، مطالعه مسائل معین و راه حلهای آنها با حفظ مطالب تاریخی درباره یک واقعه یا یک دوره خود بخود امری را به ذهن فرد منتقل می سازند. در این جریان فهم دخالت ندارد و یادگیری با کسب معرفت خود بخود صورت می گیرد تکرار و تمرین شرط اساسی یادگیری با کسب معرفت است. این نوع معرفت خواه ناخواه در جریان زندگی بوجود می آید، اما اثر تربیتی آن خیلی کم است. فرد در طی مراحل رشد بسیاری از امور مانند عادات، تمایلات، تعصبها ، مهارتها و اطلاعات را به این صورت کسب می کند . ولی اینگونه امور به طور سطحی در شخصیت فرد و رفتار او تأثیر دارند. متأسفانه تعلیمات مدرسی نیز به این صورت یعنی در سایه تمرین و تکرار در خواندن یا گوش دادن وارد ذهن شاگردان می شوند و غالبا اثر آنها در تغییر رفتار شاگردان ناچیز است. در مورد بسیاری از مطالب درسی همینکه تمرین و تکرار تر که شد به تدریج مطالب حفظ شده فراموش می شود و نتیجه ای از تحصیلات مدرسی حاصل نمی گردد.
  معرفت ممکن است از طریق فهم و بکار انداختن فکر یعنی توجه به ارتباط امور با هم حاصل گردد. در این جریان فرد آنچه را که می خواند یا گوش میدهد و مهارتهایی را که کسب می کند مورد بررسی قرار میدهد. در نتیجه بررسی رابطه اجزاء یک امر و ارتباط امور مختلف را می یابد و نسبت به آنها بصیرت حاصل می کند.این نوع تحصیل یا کسب معرفت ممکن است در دوره های عالی تحصیل نیز جریان داشته باشد. در اکثر موارد دیده میشود که افراد از تحصیلات دانشگاهی جز محفوظات چیزی دیگر نمی اندوزند و پس از فراغ از تحصیل آنچه را که با کار روزمره آنها ارتباط دارد در ذهن نگاه می دارند و باقی مطالب را فراموش می کنند. علاوه بر فراموش کردن مطالب درسی، مطالعات دانشگاهی نیز در تغییر فکر، عادات، تمایلات و فهم افراد چندان مؤثر نیست.
 
معرفت و تفکر
معرفت ممکن است از طریق فهم و بکار انداختن فکر یعنی توجه به ارتباط امور با هم حاصل گردد. در این جریان فرد آنچه را که می خواند یا گوش میدهد و مهارتهایی را که کسب می کند مورد بررسی قرار میدهد. در نتیجه بررسی رابطه اجزاء یک امر و ارتباط امور مختلف را می یابد و نسبت به آنها بصیرت حاصل می کند. این جریان در مورد تشکیل عادات، تمایلات، مهارتها ومفاهیم رخ میدهد.
 
به عبارت دیگر آنچه را که فرد می آموزد نسبت به آن بصیرت کامل دارد و دلیل قبول یا انجام آن را تشخیص می دهد. نتیجه این نوع معرفت تغییر افکار، تمایلات، عادات، مهارتها و قضاوت در افراد می باشد. فردی که در جریان کسب معرفت فهم و فکر را بکار اندازد به آسانی می تواند خود را در برابر امور تازه مجهز کند و عکس العملهای متناسب را بوجود آورد. در جریان برقراری عکس العمل مشروط، فرد خود را به امور محدود مثل عادات معین، عقاید مخصوص و مهارتهای خاص مقید میسازد. عکس العملهای او در برابر امور مختلف محدود است و در مقابل موقعیتهای تازه قادر به ابراز عکس العملهای متناسب نیست. پذیرفتن عادات یا افکار معین معمولا با تلقین همراه است. در صورتی که تشکیل معرفت از طریق فهم و بصیرت فرد را به قضاوت وامی دارد و او را از پذیرفتن افکار و عقاید بدون بررسی و تفکر منع می کند. قدرت تفکر در این جریان رشد می کند و تحصیلات در رفتار فرد و جنبه های مختلف آن تأثیر فراوان دارد.
 

منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391