یک کوله ­پشتی می­ خرم
اندازه­ ی صدها سفر
با آن به راهی می ­روم
دور و دراز و پُرخطر
 
در راه، من رد می ­شوم
از کوه­ ها و درّه ­ها
از نهرها و برکه ­ها
از سنگ­ ها و صخره­ ها
 
در راه جادو می­ شوم
از سِحر شفاف صدف
در راه خود پا می نهم
بر بستری از موج و کَف
 
در راه خود گُم می ­شوم
در شهرهای بی ­سلام
آن­گاه پیدا می­ شوم
در قریه­ های هم­ کلام
 
یک روز راهی می­ شوم
با جاده ­های مهربان
یک کوله ­پشتی می­ خرم
امروز و فردا بی­ گمان
 
مهدی مرادی