کوچکترین واحد اجتماعی، خانواده؛ و آن متشکل از حداقل دو نفر «زن و مرد» است. از آنجا که هر اجتماعی محتاج رهبری واحد است تا بتواند در لحظات حساس تصمیم بگیرد، خانواده نیز از این امر مستثنی نیست.

وجود فردی به عنوان رئیس خانواده، موجب آرامش می شود و از هرج و مرج و اعمال نظریه های متضاد می کاهد.

قدری فکر کنید اگر «نعوذبالله» خداوند متعال شریکی می داشت، چه می شد؟ آن وقت هر کدام می خواستند بندگان را به سوی خود سوق دهند، در کم و کیف بندگان به رقابت بر می خواستند، در اعطاء نعمت و سلب آن همواره تضاد در عمل داشتند، در اماته و احیاء ناهنجارترین مشکلات را می آفریدند و...

و چه خوب فرموده است قرآن کریم:

لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا...[1]

اگر در آسمان و زمین جز الله، خدایان دیگری بود، نظام جهان به هم می خورد.

در اجتماعات کوچک و بزرگ انسانی نیز مسئله وحدت ریاست از لوازم حیات آن اجتماع است. هر جامعه ای می بایست، یک نفر را به مقام ریاست برگزیند و دیگران مطیع او شوند و الّا اجتماع متلاشی می شود.

حتی خوارج نهروان که می گفتند حکومت از آن خداست و بس، عاقبت الامر مجبور شدند برای خود در جنگ فرمانده و رئیسی برگزینند.

لزوم وجود حاکم در جامعه بدان حد جدّی است که اسلام می فرماید: حتی اگر حاکم عادل نیست بالاخره بایستی رئیسی بر جامعه حکم براند ولو اینکه ظالم باشد، زیرا بدون وجود حاکم، اجتماع منظمی برقرار نمی شود. و اگر نظم و انضبات اجتماعی نباشد، دینی باقی نمی ماند.

قال علی علیه السلام: لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ امیرٍ بِرٍّ او فاجِرٍ.[2]
مردم لامحاله می بایست امیری نیکوکار و حتی اگر نبود، حاکمی فاجر داشته باشند.

در کوچکترین واحد اجتماعی یعنی خانواده هر چند تعداد افراد نسبت به جوامع طبقات بالاتر کمتر است و به تبع نظریات مختلف، کمتر می باشد. ولی چون از طرفی ارتباط افراد بیشتر و قوی تر است و از سوی دیگر وظیفه مهم تربیت اولاد در آن محیط صورت می پذیرد، بایستی از ریزترین اعمال سلیقه های متضاد جلوگیری شود. برای تحقق این مهم می بایست از دو عضو اصلی خانواده یکی وظیفه ریاست را بر عهده گیرد.

حال این وظیفه به که سپرده شود؟ زن یا مرد.

وضعیت طبیعی زن و نیز کارهایی که به وی سپرده شده است، اقتضاء می کند او موجودی پرعاطفه و پراحساس باشد و همین طور نیز هست.

احساس و عاطفه ای قوی می خواهد که نه ماه جنین را در شکم خود تحمل کند و دو سال به او شیر دهد، تر و خشک نماید، شب ها تا سحر بیدار بماند و با آه فرزند، هزار جان را فدا کند و.. . کارهایی که مرد یک ساعت آن را نمی تواند تحمل کند.

اما مرد به واسطه اقتضای طبیعی او و دخالت بیشترش در اجتماع دارای قدرت فکری قوی تر در آن زمینه ها و بنیه جسمانی قدرتمندتری است. شک و تردید در تصمیمات او کمتر بوده و اصرار بر انجام خواسته ها بیشتر است و حاضر به عقب نشینی احساسی نیست. علاوه اینکه وی متعهد به پرداخت هزینه زندگی زن و اولاد می باشد.

بر این اساس، اسلام وظیفه مرد را سنگین نموده و او را به مقام ریاست برگزیده و می فرماید:
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ...[3]
مردان، سرپرست زنانند به واسطه برتری هایی که خداوند برای بعضی بر بعضی دیگر قرار داده و به خاطر انفاق اموالشان به زنان.

در آیه شریفه، قوام مرد بر زن در خانواده، به دوعلت

1- برتری های فکری و جسمی در ارتباط با مسایل اجتماعی،
2- پرداخت نفقه، معلل شده است که توضیح آن گذشت.

البته نباید از نظر دور داشت که قانون می بایست کلی گرا و محکم باشد، قانون نمی تواند بگوید بعضی چنین کنند، زیرا در این صورت هیچکس زیر بار قانون نخواهد رفت و همه شترمرغ می شوند که نه چون شتر باربر می دارد و نه همانند مرغ تخم می گذارد.
 

مرد در انجام این وظیفه‌ی مهم اموری چند را می‌باید مورد توجه قرار دهد:

1. ریاست و سرپرستی خانواده باری سنگین است که کوتاهی و بی‌توجهی در انجام آن پیامدهای ناگوار دنیوی و اخروی در بردارد. مرد باید با تمام توان خود بکوشد تا این مهم را به خوبی انجام دهد؛

2. مدیریت در خانواده باید همراه با دلسوزی، محبت و مدارا با اعضای خانواده باشد. مرد حق زورگویی، ظلم و بی‌عدالتی را ندارد و در انجام این مسئولیت باید به خواسته و نظر اعضای خانواده به خصوص همسرش توجه کند و از استبداد رأی بپرهیزد:

3. محدوده‌ی سرپرستی خانواده شامل مدیریت امور اساسی و کلان خانواده است .بر این اساس مرد نمی‌تواند در جزئی‌ترین مسایل همسر و فرزندان دخالت کند. اسلام هرچند از نظر اخلاقی، توصیه‌های فراوانی به اطاعت زن از مرد کرده است؛

اما در برخی از امور همچون خروج از منزل، انتخاب محل سکونت و برآوردن خواسته‌های زناشویی، بر زن لازم و واجب است مدیریت مرد را بپذیرد. بنابراین زن و مرد در امور جزئی وشخصی، سلیقه‌ها، علاقه‌ها، مسائل فرهنگی و فکری، کسب درآمد و مالکیت اموال و مصرف کردن اموال شخصی خود کاملاً آزادند؛ مشروط بر آن که با تکالیف الزامی آنان منافات نداشته باشد. مدیریت داخلی خانه و سامان‌دهی امور منزل را زن بر عهده دارد و مرد باید سلیقه و خواست همسرش را در نظر بگیرد؛

4. انجام امور خانواده همواره با همدلی و همراهی زن و شوهر و مشورت و تبادل نظر انجام می‌گیرد. مدیر خانواده باید بکوشد تصمیم‌گیری‌ها به دور از تعارض و تنش انجام گیرد. البته در جاهایی که اختلاف نظر پدید می‌آید تصمیم نهایی با مدیر خانواده است؛ هرچند در هر حال حق اعتراض برای اعضای خانواده محفوظ است؛

5. در سخنان پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و‌ آله) و پیشوایان معصوم توصیه‌های فراوانی درباره‌ی رعایت حریم و منزلت مدیر خانواده و اطاعت پذیری زن از شوهر آمده است.

پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و‌ آله) فرموده‌اند: هیچ زنی نیست که از شوهرش پیروی کند و حق او را به جا آورد و خوبی‌های شوهرش را یادآور باشد و در حفظ پاکدامنی خویش و حفظ اموال شوهرش خیانت نکند مگر آن که در بهشت بین او و شهدا تنها یک درجه فاصله است.(1)

زن با اطاعت از شوهر بر استحکام خانواده می‌افزاید داده و مسئولیت پذیری مرد را بالا می‌برد. فرزندان در سایه‌ی پدری مقتدر و با عظمت و مورد احترام، بهتر تربیت شده و از انحراف‌ها، کمتر آسیب می‌بینند و در یک جمله، خانواده‌ای که مدیر آن احساس مقبولیت و توانایی داشته باشد، از مدیریت بهتر و کارآمدتری برخوردار خواهد بود؛

6. در مواردی که مرد در انجام وظایف خود به عنوان سرپرست و مسئول خانواده کوتاهی کند یا از موقعیت خود سوء استفاده کند و به همسر یا فرزندان ظلم کند، حق شکایت قانونی برای زن و فرزندان محفوظ و پابرجاست.

سوء خلق، بدرفتاری، انحراف اخلاقی، اعتیاد و مانند آن‌ها از سوی مرد افزون بر آن که عقوبت و مجازات اخروی را به دنبال دارد از جنبه‌ی دنیوی نیز قابل تعقیب و پیگیری است چنان چه مردی صلاحیت مدیریت خانواده را از دست بدهد یا از انجام وظایف خودش سرباز زند، قانون و قوه‌ی قضائیه درباره‌ی او تصمیم لازم را خواهند گرفت که از جمله‌ی این تصمیم‌ها سلب حق مدیریت از اوست؛

با توجه به آن چه درباره‌ی مدیریت خانواده گفته شد، به خوبی دانسته می‌شود که سرپرستی خانواده مسئولیتی است سنگین و حساس که ابعاد و شرایط فراوانی دارد و رعایت این شرایط نیازمند دانش و تقوای کافی در مرد است.

آنچه در پایان درباره‌ی علت انتخاب مرد به عنوان سرپرست خانواده در اسلام می‌توان گفت، تفاوت‌های جسمی، روحی و روانی زن و مرد است. مرد از نظر توانایی و تحمّل جسمی و قدرت مدیریت و ساماندهی امور کلان خانواده و قدرت تدبیر و برنامه‌ریزی، شایستگی بیشتری دارد.

هم چنین تصمیم‌های مرد بیشتر عقلانی و با تأنّی و تأمل و با تأثیرپذیری کمتری از احساسات انجام می‌شود در حالی که زنان همراه با تصمیمات عقلانی، به طور معمول تأثیرپذیری بیشتری از احساسات خود دارند. به تعبیر مفسّر بزرگ قرآن، استاد علامه طباطبایی، در حیات مردان جنبه‌های عقلانی و در حیات زنان جنبه‌های احساسی نمود بیشتری دارد.




از سوی دیگر، قانون بایستی محکم باشد و با شاید و اگر، نمی توان قانونی را در جامعه پیاده نمود. به عنوان مثال اگر در قوانین «عبور و مرور» بگویند: اگر عجله نداشتید، پشت چراغ قرمز بایستید، در این صورت کسی حاضر به توقف نخواهد شد و همه توجیه می کنند که عجله داشته اند.

بر این اساس، هر چند در برخی خانواده ها، زن هم از نظر فکری و جسمی و هم از جهت تهیه مخارج، قوی تر از مرد می باشد، اما آوردن چنین استثنائاتی در متن قانون، در واقع موجب هدم قانون است. لذا قانون قوام مردان بر زنان در محیط خانه، یک قانون کلی بوده و استثناء بردار نیست، و حتی در خانواده ای که زن از هر نظر با تدبیرتر و یا قوی تر بوده و روزی رسان خانه نیز باشد، باز هم می بایست همین قانون حاکم باشد.


پی نوشت ها:
[1] سوره انبیاء، آیه 22.
[2] نهج ‏البلاغه، خطبه 40.
[3] سوره نساء، آیه 34.


منبع: حوزه نت