در اوج باران تیر و ترکش بعضی از این نیروها سعی‌شان بر این بود تا بگویند قضیه اینقدرها هم سخت نیست و شب‌ها دور هم جمع می‌شدند و روی برانکاردها عبارت نویسی می‌کردند. یک‌بار که با یکی از امدادگرها برانکارد لوله شده‌ای را برای حمل مجروح باز کردیم. چشممان به عبارت «حمل بار بیش از 50 کیلو ممنوع» افتاد. از قضا مجروح نیز خوش هیکل بود.

یک نگاه به او می‌کردیم، یک نگاه به عبارت داخل برانکارد. نه می‌توانستیم بخندیم، نه می‌توانستیم او را از جایش حرکت بدهیم. بنده‌ی خدا هاج و واج مانده بود که چه بگوید. بالاخره حرکت کردیم و در راه مرتب می‌خندیدیم.

نویسنده: عبدالرحیم سعیدی راد