بررسی همگانی داور نهایی نیست
بررسی همگانی در تعلیم وتربیت
قابلیت بررسی همگانی از اعتبار آنچه فرد در درون خود احساس می کند نمی کاهد، بلکه ما را در تمیز احساسهای واقعی از احساسهای توهم آمیز و همچنین در توسعه تفاهم و ارتباط بیشتر با دیگران یاری مینماید.
به نظر موریس بررسی همگانی نمی تواند داور نهایی تلقی شود. این فرد است که میزانی را انتخاب می کند و آن را در قضاوتها مورد استفاده قرار می دهد. در واقع، فرد احساسهای مخصوص بخود دارد و از آنچه در درون او می۔ گذرد آگاه می باشد. این احساسها و آگاهیها برای خود فرد معتبر هستند و لازم نیست آنها را در معرض بررسی همگانی قرار دهد. در ارتباط معلم و شاگرد نیز آنچه فلسفه تحققی توصیه می کند قابل قبول نیست. این فلسفه می خواهد رابطه معلم و شاگرد را تحت تأثیر ارزشهای اجتماعی قرار دهد و به اصطلاح آن را همگانی سازد، در صورتی که این ارتباط جنبه عاطفی و فردی دارد.
باید توجه داشت که قابلیت بررسی همگانی از اعتبار آنچه فرد در درون خود احساس می کند نمی کاهد، بلکه ما را در تمیز احساسهای واقعی از احساسهای توهم آمیز و همچنین در توسعه تفاهم و ارتباط بیشتر با دیگران یاری مینماید. اجرای اصل قابلیت بررسی همگانی در بررسی احساسها دلیل بر تسلیم شدن در مقابل ارزشهایی که دیگران تعیین کرده اند تلقی نمی شود. خود فرد نیز در بعضی موارد ارزش و اعتبار این اصل را درک می کند. اشکال دیگر مربوط به فردی تلقی کردن تعلیم وتربیت است. تعلیم وتربیت اصولا جنبه اجتماعی دارد. هدفها، تعلیمات، روش تدریس، برنامه و سازمان مدرسه همه تحت تأثیر اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی یک جامعه قرار دارند. زندگی جمعی از جهتی اساس زندگی انسانی را تشکیل میدهد. روی این زمینه چگونه ممکن است تعلیم وتربیت را امری فردی تلقی کرد؟ جان دیوئی و بسیاری از مربیان بزرگ دیگر، ضمن توجه به جنبه اجتماعی تعلیم وتربیت، افراد را به عنوان مرجع نهایی در هرجنبه از زندگی تلقی می کنند و در انتخاب هدفها و رد یا قبول ارزشها مسؤولیت را به عهده افراد می گذارند. موریس، فلسفه آزمایشی یا پراگماتیسم را ازین جهت که جنبه اجتماعی تعلیم وتربیت را مهم تلقی می کند مورد انتقاد قرار میدهد. به نظر موریس اجتماعی تلقی کردن تعلیم وتربیت موجب تحمیل عقایدگروهی معین با عقاید جامعه برافراد می شود. دیکتاتوریهای فاشیستی و کمونیستی از یک طرف و تهیه یا تدوین یک هدف ملی یا ایدئولوژی ملی از طرف دیگر سبب محدودیت افراد و اجبار آنها به پذیرفتن عقایدی که از طرف جامعه یا گروه معین مطرح شده، می شود. به نظر موریس جامعه نباید ارزشها، هدفها و میزانهای خود را برافراد تحمیل نماید. فرد باید در اطاعت از قوانین، در تشکیل مجامع ودر تعیین ارزشها آزاد باشد و خود مسؤولیت اعمال خویشتن را بعهده بگیرد. اگر تعلیم وتربیت را امری اجتماعی تلقی کنیم در نتیجه آزادی فرد از میان می رود.
موریس جنبه اجتماعی انسان را به قسمت بدنی و مشابهتهایی که در این زمینه است محدود می سازد. به عقیده او، اگر جنبه اجتماعی ازین حد بگذرد جنبه روانی و ذهنی فرد را تحت الشعاع قرار می دهد. همانطور که در بالا گفته شد، جنبه اجتماعی تعلیم و تربیت را نمی توان مورد انکار قرار داد. از طرف دیگر توجه به جنبه اجتماعی تعلیم و تربیت، مانع آزادی و استقلال فرد در درک ارزشها و ارزیابی آنها نمی شود.
جان دیوئی و بسیاری از مربیان بزرگ دیگر، ضمن توجه به جنبه اجتماعی تعلیم وتربیت، افراد را به عنوان مرجع نهایی در هرجنبه از زندگی تلقی می کنند و در انتخاب هدفها و رد یا قبول ارزشها مسؤولیت را به عهده افراد می گذارند.
باید توجه داشت که قابلیت بررسی همگانی از اعتبار آنچه فرد در درون خود احساس می کند نمی کاهد، بلکه ما را در تمیز احساسهای واقعی از احساسهای توهم آمیز و همچنین در توسعه تفاهم و ارتباط بیشتر با دیگران یاری مینماید. اجرای اصل قابلیت بررسی همگانی در بررسی احساسها دلیل بر تسلیم شدن در مقابل ارزشهایی که دیگران تعیین کرده اند تلقی نمی شود. خود فرد نیز در بعضی موارد ارزش و اعتبار این اصل را درک می کند. اشکال دیگر مربوط به فردی تلقی کردن تعلیم وتربیت است. تعلیم وتربیت اصولا جنبه اجتماعی دارد. هدفها، تعلیمات، روش تدریس، برنامه و سازمان مدرسه همه تحت تأثیر اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی یک جامعه قرار دارند. زندگی جمعی از جهتی اساس زندگی انسانی را تشکیل میدهد. روی این زمینه چگونه ممکن است تعلیم وتربیت را امری فردی تلقی کرد؟ جان دیوئی و بسیاری از مربیان بزرگ دیگر، ضمن توجه به جنبه اجتماعی تعلیم وتربیت، افراد را به عنوان مرجع نهایی در هرجنبه از زندگی تلقی می کنند و در انتخاب هدفها و رد یا قبول ارزشها مسؤولیت را به عهده افراد می گذارند. موریس، فلسفه آزمایشی یا پراگماتیسم را ازین جهت که جنبه اجتماعی تعلیم وتربیت را مهم تلقی می کند مورد انتقاد قرار میدهد. به نظر موریس اجتماعی تلقی کردن تعلیم وتربیت موجب تحمیل عقایدگروهی معین با عقاید جامعه برافراد می شود. دیکتاتوریهای فاشیستی و کمونیستی از یک طرف و تهیه یا تدوین یک هدف ملی یا ایدئولوژی ملی از طرف دیگر سبب محدودیت افراد و اجبار آنها به پذیرفتن عقایدی که از طرف جامعه یا گروه معین مطرح شده، می شود. به نظر موریس جامعه نباید ارزشها، هدفها و میزانهای خود را برافراد تحمیل نماید. فرد باید در اطاعت از قوانین، در تشکیل مجامع ودر تعیین ارزشها آزاد باشد و خود مسؤولیت اعمال خویشتن را بعهده بگیرد. اگر تعلیم وتربیت را امری اجتماعی تلقی کنیم در نتیجه آزادی فرد از میان می رود.
موریس جنبه اجتماعی انسان را به قسمت بدنی و مشابهتهایی که در این زمینه است محدود می سازد. به عقیده او، اگر جنبه اجتماعی ازین حد بگذرد جنبه روانی و ذهنی فرد را تحت الشعاع قرار می دهد. همانطور که در بالا گفته شد، جنبه اجتماعی تعلیم و تربیت را نمی توان مورد انکار قرار داد. از طرف دیگر توجه به جنبه اجتماعی تعلیم و تربیت، مانع آزادی و استقلال فرد در درک ارزشها و ارزیابی آنها نمی شود.
جان دیوئی و بسیاری از مربیان بزرگ دیگر، ضمن توجه به جنبه اجتماعی تعلیم وتربیت، افراد را به عنوان مرجع نهایی در هرجنبه از زندگی تلقی می کنند و در انتخاب هدفها و رد یا قبول ارزشها مسؤولیت را به عهده افراد می گذارند.
مفهوم تعلیم وتربیت
موریس چهار مفهوم را از تعلیم وتربیت ذکر می کند و همه را مردود می۔ شمارد. دستهای تعلیم و تربیت را عبارت از آشکار ساختن استعداد های معین که در تمام افراد وجود دارند تلقی می کنند. از نظر این دسته ماهیت انسان از پیش معلوم است و خصوصیات وی معین هستند و باید از طریق تربیت آشکار شوند. به نظر موریس تعیین ماهیتی مشترک و خصوصیاتی معین برای انسان با آنچه درمورد انسان مشاهده میگردد توافق ندارد. این مفهوم را دیوئی بتفصیل مورد انتقاد قرار داده است. به نظر او خصوصیات مورد بحث این دسته مبهم و بوسیله بزرگسالان تعیین می شوند. بنابراین مربی باید آنچه را که بزرگسالان معین کرده اند برخردسالان تحمیل کند. دسته دیگر تعلیم وتربیت را با کسب معلومات مترادف قرار می دهند. این امر نیز همانطوری که در پیش گفته شده صحیح به نظر نمی رسد.
دسته سوم با توجه به آنچه در علوم انسانی مورد بحث واقع شده است، تعلیم و تربیت را عبارت از شکل دادن به شخصیت افراد، فهم آنها، گرایشهای آنها، ارزشها و آرزوهای آنها می دانند. به نظر این دسته شکل شخصیت افراد در جنبه های مختلف نیز تحت تأثیر فرهنگی که این افراد در آن بسر می برند قرار می گیرد. این دسته جنبه شخصی افراد و نقش آنها را در درک امور و انتخاب ارزشها از نظر دور میدارند. موریس مفهوم چهارم را از دیوئی نقل می کند. دیوئی در ارتباط فلسفه تعلیم وتربیت همانطور که در فصل سوم گفته شد، نظری تازه ابراز می دارد. به عقیده او درک انسان از طبیعت و همنوعان خود باید با گرایشها و احساسهای عاطفی و عقلانی همراه باشد. از نظر دیوئی اگر تعلیم و تربیت را تشکیل گرایشهای عقلانی و عاطفی نسبت به طبیعت و انسان تلقی کنیم ممکن است بگوییم فلسفه اساس نظری تعلیم و تربیت را تشکیل میدهد. و به نظر موریس این تعریف مستلزم در نظر گرفتن گرایشهای خاص و تحمیل آنها بر افراد می باشد. از طرف دیگر گرایشهای عاطفی و عقلانی نسبت به همنوعان مستلزم تبادل افکار و اشتراک مساعی میان آنها می باشد. در این قسمت نیز موریس تصور می کند، تشکیل گرایشها یا تبادل افکار موجب تحمیل ارزشهای جمعی بر افراد می شود، در صورتی که بررسی نظری جهان و انسان که کار فلسفه تلقی میشود و تشکیل گرایشهای خاصی که از طریق تعلیم وتربیت صورت میگیرد جنبه فردی دارد، یعنی فرد آدمی در بررسی جهان و مطالعه همنوعان به تشکیل این گرایشها اقدام می کند.
علاوه براین تعریفهای دیگری که دیوئی از تعلیم وتربیت می کند، مثل تجدید نظر در تجربیات و همچنین تاکید او درباره تفکر انتقادی همه جنبه فردی دارند. در مسأله ارتباط فرد با جمع نیز دیوئی میان تسلیم شدن در مقابل جمع و پذیرفتن آنچه جمع می گوید با تطبیق دادن وضع خود با جمع و تغییر شرایط اجتماعی فرق میگذارد و همه جا نقش فرد را مهم تلقی می کند. در آخر این قسمت موریس، تعلیم و تربیت را به صورت زیر تعریف می کند:اگر تعلیم و تربیت بنا باشد واقعا جنبه انسانی داشته باشد باید آگاهی را در فرد بیدار کند. این آگاهی مربوط به آگاهی از هستی خود به عنوان فردی که در دنیا حضور دارد می باشد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
دسته سوم با توجه به آنچه در علوم انسانی مورد بحث واقع شده است، تعلیم و تربیت را عبارت از شکل دادن به شخصیت افراد، فهم آنها، گرایشهای آنها، ارزشها و آرزوهای آنها می دانند. به نظر این دسته شکل شخصیت افراد در جنبه های مختلف نیز تحت تأثیر فرهنگی که این افراد در آن بسر می برند قرار می گیرد. این دسته جنبه شخصی افراد و نقش آنها را در درک امور و انتخاب ارزشها از نظر دور میدارند. موریس مفهوم چهارم را از دیوئی نقل می کند. دیوئی در ارتباط فلسفه تعلیم وتربیت همانطور که در فصل سوم گفته شد، نظری تازه ابراز می دارد. به عقیده او درک انسان از طبیعت و همنوعان خود باید با گرایشها و احساسهای عاطفی و عقلانی همراه باشد. از نظر دیوئی اگر تعلیم و تربیت را تشکیل گرایشهای عقلانی و عاطفی نسبت به طبیعت و انسان تلقی کنیم ممکن است بگوییم فلسفه اساس نظری تعلیم و تربیت را تشکیل میدهد. و به نظر موریس این تعریف مستلزم در نظر گرفتن گرایشهای خاص و تحمیل آنها بر افراد می باشد. از طرف دیگر گرایشهای عاطفی و عقلانی نسبت به همنوعان مستلزم تبادل افکار و اشتراک مساعی میان آنها می باشد. در این قسمت نیز موریس تصور می کند، تشکیل گرایشها یا تبادل افکار موجب تحمیل ارزشهای جمعی بر افراد می شود، در صورتی که بررسی نظری جهان و انسان که کار فلسفه تلقی میشود و تشکیل گرایشهای خاصی که از طریق تعلیم وتربیت صورت میگیرد جنبه فردی دارد، یعنی فرد آدمی در بررسی جهان و مطالعه همنوعان به تشکیل این گرایشها اقدام می کند.
علاوه براین تعریفهای دیگری که دیوئی از تعلیم وتربیت می کند، مثل تجدید نظر در تجربیات و همچنین تاکید او درباره تفکر انتقادی همه جنبه فردی دارند. در مسأله ارتباط فرد با جمع نیز دیوئی میان تسلیم شدن در مقابل جمع و پذیرفتن آنچه جمع می گوید با تطبیق دادن وضع خود با جمع و تغییر شرایط اجتماعی فرق میگذارد و همه جا نقش فرد را مهم تلقی می کند. در آخر این قسمت موریس، تعلیم و تربیت را به صورت زیر تعریف می کند:اگر تعلیم و تربیت بنا باشد واقعا جنبه انسانی داشته باشد باید آگاهی را در فرد بیدار کند. این آگاهی مربوط به آگاهی از هستی خود به عنوان فردی که در دنیا حضور دارد می باشد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}