چه قدر زود دیر شد
هاجر زمانی متن زیر را درباره اهمیت دادن به زمان و قدردانی از لحظات و زمان حال برای شما نوجوانان عزیز نگاشته است.
- مثل برق و باد می گذره...
مادربزرگ هر وقت این جمله را می گفت، ناخودآگاه اشک در چشمانش جمع می شد و به نقطه ای که هیچ وقت نفهمیدم کجاست خیره می ماند.
حالا که فکر می کنم، می بینم چه قدر درست می گفت. زمان به سرعت برق می گذرد و اصلا نمی فهمی لحظه هایت را سر کدام کوچه جا گذاشتی.
انگار همین دیروز بود که از شادی تمام شدن امتحانات و شروع تابستان دل نشین جشن گرفته بودیم.
انگار همین دیروز بود که برای روزهای نیامده و گرم و طولانی تابستان برنامه ریزی می کردیم.
انگار همین دیروز بود که...
اما الان که به دیروز نگاه می کنم، انگار اصلا نیامده رفته.
انگار آن قدر برای رفتن عجله داشت که یادش رفت وقت رفتن دستی هم برای ما تکان بدهد.
گذشت درست به سرعت همان برق و باد.
الان که فکر می کنم شاید خیلی هم از لحظه لحظه هایش استفاده نکردم.
شاید می شد فقط کمی بهتر و بیش تر دوستش داشته باشم.
به قول مادربزرگ، آب ریخته خرج خاک شده و دیگر برنمی گردد.
می خواهم از همین لحظه به بعد، حداقل از روزهای پاییزی پیش رو بهتر استفاده کنم.
شاید هیچ وقت برای من دیر نباشد، اما دوست ندارم مدام زیر لب تکرار کنم: «چه قدر زود دیر شد!»
می خواهم این بار بهتر از قبل لحظه هایم را قدر بدانم.
می خواهم با روزهایم زندگی کنم.
مادربزرگ هر وقت این جمله را می گفت، ناخودآگاه اشک در چشمانش جمع می شد و به نقطه ای که هیچ وقت نفهمیدم کجاست خیره می ماند.
حالا که فکر می کنم، می بینم چه قدر درست می گفت. زمان به سرعت برق می گذرد و اصلا نمی فهمی لحظه هایت را سر کدام کوچه جا گذاشتی.
انگار همین دیروز بود که از شادی تمام شدن امتحانات و شروع تابستان دل نشین جشن گرفته بودیم.
انگار همین دیروز بود که برای روزهای نیامده و گرم و طولانی تابستان برنامه ریزی می کردیم.
انگار همین دیروز بود که...
اما الان که به دیروز نگاه می کنم، انگار اصلا نیامده رفته.
انگار آن قدر برای رفتن عجله داشت که یادش رفت وقت رفتن دستی هم برای ما تکان بدهد.
گذشت درست به سرعت همان برق و باد.
الان که فکر می کنم شاید خیلی هم از لحظه لحظه هایش استفاده نکردم.
شاید می شد فقط کمی بهتر و بیش تر دوستش داشته باشم.
به قول مادربزرگ، آب ریخته خرج خاک شده و دیگر برنمی گردد.
می خواهم از همین لحظه به بعد، حداقل از روزهای پاییزی پیش رو بهتر استفاده کنم.
شاید هیچ وقت برای من دیر نباشد، اما دوست ندارم مدام زیر لب تکرار کنم: «چه قدر زود دیر شد!»
می خواهم این بار بهتر از قبل لحظه هایم را قدر بدانم.
می خواهم با روزهایم زندگی کنم.
نویسنده: نوشین نوری
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}