نام های فارسی که با حرف س شروع می شوند



در این بخش بیش از 3600 نام از ریشه های فارسی ، عربی ، ترکی و عبری وجود دارد که میتوانید بر اساس حرف اول به آنها دسترسی پیدا کنید

 
نام معنی لاتین
سائب جاری، روان،شتابان saeb
سابور معرب شاپور sabur
سابین رود ارس، سرو کوهی sabin
ساتراپ نگهبان و محافظ شهر satrab
ساتگین پیاله و جام بزرگ شراب sategin
ساتی زن باوفا، الهه هندی، فرشته موکل بر ارواح در مصر قدیم sati
ساتینیک از اعلام زنان satinik
ساجد سجود کننده، سربخاک ساییده sajed
ساجده مونث ساجد sajede
ساچلی زنی دارای گیسوی پرپشت sacli
ساحره زن جادوگر و افسونگر، کنایه از زنی که چشمانی افسونگر و جذاب دارد sahere
ساحل کرانه، کناره دریا sahel
سادات سروران، به فرزندان پیامبر و ائمه اطلاق می شود sadat
سادرا رنج و اندوه و غم sadra
سارا زبده، خالص، بی غشش sara
سارا نام همسر ابراهیم، امیره من، بانوی من sara
سارابانو بانوی برگزیده و بی عیب sarabanu
سارادخت دختر صاف و بی آلایش saradoxt
ساران سرها saran
سارگن شاه عادل و مهربان sargon
سائب جاری، روان،شتابان saeb
سابور معرب شاپور sabur
سابین رود ارس، سرو کوهی sabin
ساتراپ نگهبان و محافظ شهر satrab
ساتگین پیاله و جام بزرگ شراب sategin
ساتی زن باوفا، الهه هندی، فرشته موکل بر ارواح در مصر قدیم sati
ساتینیک از اعلام زنان satinik
ساجد سجود کننده، سربخاک ساییده sajed
ساجده مونث ساجد sajede
ساچلی زنی دارای گیسوی پرپشت sacli
ساحره زن جادوگر و افسونگر، کنایه از زنی که چشمانی افسونگر و جذاب دارد sahere
ساحل کرانه، کناره دریا sahel
سادات سروران، به فرزندان پیامبر و ائمه اطلاق می شود sadat
سادرا رنج و اندوه و غم sadra
سارا زبده، خالص، بی غشش sara
سارا نام همسر ابراهیم، امیره من، بانوی من sara
سارابانو بانوی برگزیده و بی عیب sarabanu
سارادخت دختر صاف و بی آلایش saradoxt
ساران سرها saran
سارگن شاه عادل و مهربان sargon
سارنگ سار، نام سازی است شبیه کمانچه، گوشه ای در آواز ابوعطا sarang
ساره سارا، نام همسر ابراهیم، نوعی پارچه که به ساری معروف است sare
سارو سار، پرنده ای سیاه دارای نقطه های سفید و خوش اواز saru
ساروتقی نام یکی از رجال زمان صفویه sarutaqi
سارونه تاک انگور، شاخه رز sarune
ساری سار، پارچه لطیف مخصوص زنان هندی، سرایت کننده، رونده sari
ساریه جاری، رونده، ابر شبانگاهی، ستون sariye
ساسان فقیر، درویش، کسی که از مال و منال دنیا می گذرد sasan
ساساندخت دختر ساسان، روشن sasandoxt
ساعد ساق دست، بال مرغ، مددکار، قدرت saed
ساعده شیربیشه، مجرای آب به سوی دریا saede
ساعی کوشا، کوشنده، جدی sai
ساغر قدح، پیاله، جام شراب saqar
ساقی آنکه به دیگران آب یاشراب می نوشاند، فیض رساننده saqi
سالار سردار، مهتر، رئیس، پیر، سالخورده، خداوند salar
سالک رونده، مسافر، طالب راه حق salek
سالومه ملکه یهود، دختر هرود فیلیپ که با حیله سر یحیی پیامبر را از تن جدا کرد salume
سالویا سیلویا، گل مریم گلی salviya
سام سیاه، سیاه چرده، آتش، قوس و قزح، نام پدر زال sam
سام سبیکه زر، زهر، سم، نام پسر نوح sam
سامان اسباب معشیت، سرانجام، نظم، آرام و قرار، دولت، ثروت، نام جد خاندان سامانی saman
ساماندخت دختر پرجنب و جوش و شجاع samandoxt
سامانه منسوب به سامان، از اعلام زنان samane
سامدیس آتشگون، مانند سام samdis
سامر افسانه سرا، قصه گو samer
سامره مونث سامر samere
سامن آواز، ترانه saman
سامندر سمندر جانوری که در آتش زندگی می کند samandar
سامه عهد و پیمان، سوگند، وام، مامن same
سامیار مددکار سام، آنکه مانند آتش است samyar
سامیز سنگی که با ان کارد و شمشیر تیز کنند samiz
ساناز نام گلی است، مانند ناز، کمیاب، نادر sanaz
ساندخت دختر منظم و با قاعده و مرتب sandoxt
سانلی نامدار، مشهور sanli
سانوا کسیکه سخنان شیوا بگوید، ساونهاوا، نام خواهر جمشید sanva
ساهره زن عابد و شب زنده دار sahere
ساهویه نام زنی که در علم تعبیر خواب مشهور بوده sahuye
ساهی غافل، فراموشکار sahi
ساوه براده طلا، زر خالص شکسته save
ساویس گرانمایه، گرانبها، لباس پنبه ای که در هنگام جنگ می پوشند savis
ساینا سیمرغ، عنقا، یکی از خاندان موبدان زردشتی sayna
سایه منطقه تاریک، حمایت saye
سبا عب، انسان، نام سرزمینی باستانی در یمن saba
سبحان پاکیزه، منزه sobhan
سبزبهار بهارسبز، کنایه از جوان و دلشاد sabzebahar
سبکتکین خوش قدم، مبارک seboktakin
سبلان نام کوهی آتشفشانی در آذربایجان دارای چشمه آب گرم فراوان sabalan
سبیکه قطعه طلا و نقره گداخته شده، نام مادر گرامی امام محمد تقی sabike
سپاس حمد و ستایش و شکر spas
سپاسه شکر، رحم و مروت، شفقت کردن، منت نهادن spase
سپنتاداد داده و بخشیده مقدس. لقب اسفندیار sepantadad
سپند اسفند، اسپند، بوته ای خودرو و بیابانی که دانه های آن را بر آتش می ریزند و بوی خوش دارد sapand
سپندان بوته و گیاه اسفند sapandan
سپندیار اسفندیار، شمع sapandyar
سپهر آسمان، فلک، طبیعت، بخت و طالع sapehr
سپهرار اوج آسمان، جو، کره آتش با فلک نهم sepehrar
سپهران آسمان، فلک sepehran
سپهرداد داده و بخشیده آسمان، نام داماد داریوش هخامنشی sepehrdad
سپیتام نام جد زردشت sepitam
سپیدان جمع سپیده، نام قلعه ای در فارس از بناهای تخت جمشید sepidan
سپیده صبح صادق، سحرگاه، سفیدی چشم sepide
سپینود نام دختر پادشاه هند و زن بهرام گور sepinud
ست بانو، خادمه sett
ستار بسیار پوشاننده و مخفی کننده، از صفات باریتعالی sattar
ستاره اختر، کوکب، نوعی خیمه، پرده، سه تار، طنبور setare
ستوده ستایش شده، تمجید شده setude
ستی مخفف سیدتی، بانوی من، کلمه ای برای احترام به زنان setti
ستی دختر، سپتا، ساتی، زنی که خود را با شوهر مرده اش در آتش می اندازد setti
سجاد بسیار سجده کننده، لقب امام چهارم شیعیان sajjad
سجیه اخلاق خوب، خوی پسندیده sajiye
سحاب ابر sahab
سحابه یک تکه ابر sahabe
سحر هنگام سپیده، پیش از طلوع صبح sahar
سحرآفرین جادوگر، افسونگر، کنایه از زن زیبایی که با زیبایی اش انسان را جادو می کند sehrafarin
سحرناز عشوه و ناز، سپیده دم saharnaz
سحور سحری، آنچه هنگام سحر می خورند sahur
سخا جوانمردی، کرم، بخشش saqa
سدید محکم، استوار، درست sadid
سدید الدین استوار در دین و آیین sadidaddin
سراب زمین شوره که از دور مانند آب نموده شود sarab
سراج چراغ seraj
سراج الدین چراغ دین و آیین serajaddin
سرافراز سربلند، نامور، ممتاز sarafraz
سرافیم درخشندگان، فرشتگانی که همیشه ملازم عرش پروردگار هستند sarafim
سرخوش شاد، خرسند، مسرور sarxos
سرشک اشک، قطره اشک seresk
سرگیس رنگین کمان sergis
سرمد همیشه، دائم، جاوید sarmad
سرمست خوشحال، سرخوش sarmast
سرمه توتیا، گرد نرم شده سولفور آهن جهت سیاه کردن مژه های چشم sorme
سروانه چون سرو، بلندو خوش قدو قامت، سرو قامت sarvane
سروبانو بانوی بلند قامت مانند سرو sarvbanu
سرودخت دختر بلند قامت مانند سرو sarvdoxt
سرور سالار مهتر، رئیس sarvar
سرور شادمانی، نشاط sorur
سروژ از اعلام مردان seruz
سروش فرشته پیام آور وحی، شنیدن، روز هفدم از هر ماه شمسی sorus
سروشیار یار و یاور سروش sorusyar
سروناز سرو سهی، نوعی درخت سرو به شکل مخروطی که در باغها کاشته می شود sarvnaz
سروینه مانند سرو، معشوق خوش خرام sarvine
سریر تخت پادشاهی، اورنگ sarir
سریره زیبا sarire
سعاد خوشبخت، نام یکی از عرائس شعر عرب soad
سعادت خوشبختی، نیکبختی، اقبال saadat
سعد مبارک، خجسته sad
سعدالدین موجب سعادت دین sadaddin
سعدالله اقبال و نیکبختی خداوند sadollah
سعدان گیاهی از تیره گل سرخ دارای برگهای متناوب و گلهای محوری دارای اندامهای پرزآلود sadan
سعید سعادتمند، خجسته، نیکبخت said
سعیدا سعید، مبارک، دارای الف تعظیم و بزرگداشت saida
سعیدرضا خوشبخت، راضی و خشنود s-reza
سعیده زن مبارک و خوشبخت saide
سقراط نام حکیم و فیلسوف یونانی soqrat
سکینه آرامش، وقار، سنگینی، آنچه دل را قوی کند sakine
سکینه آرامش، وقار، سنگینی، آنچه دل را قوی کند sakine
سلامان نام درختی است، نام قهرمان مرد داستان سلامان و السال salaman
سلامه تندرستی، نام رودی در روستای سلامه شهرستان بهبهان salame
سلجوق جد خاندان سلجوقیان در قرن چهارم saljuq
سلطان پادشاه، امیر، حجت، فرمانده، از اعلام زنان soltan
سلطانه ملکه، شهبانو soltane
سلطنت فرمانروایی، حکومت، از اعلام زنان saltanat
سلم نام یکی از پسران فریدون، صلح و آشتی salm
سلما بزرگداشت، تعظیم salma
سلمان سنگ بزرگ، نام یکی از صحابه پیامبر salman
سلمک گوشه ای در دستگاه شور، یکی از آهنگهای قدیمی salmak
سلمه سرمه، گیاهی است از تیره اسفنجیان salame
سلمه زن نازک اندام salame
سلمی باد جنوب، نام قبیله ای عرب، از اعلام زنان salma
سلمی زن سالمتر و نیرومندتر solma
سلوان داروی بیغمی، مهره افسون، نام چشمه ای solvan
سلوی مایه تسلی، عسل، بلدرچین، گل مریم salva
سلیل فرزند، برکشیده، شمشیر برکشیده، شراب ناب salil
سلیله مونث سلیل، نام مادر حضرت امام حسن عسکری salile
سلیم سالم، بی عیب، درست salim
سلیمان پادشاه مقتدر یهود، پسرداود، پر از سلامتی soleyman
سلیمه زن سالم و تندرست salime
سماء آسمان، سقف خانه یا چادر sama
سمانه بلدرچین، زن چاق و فربه، نام مادر امام دهم samane
سمر افسانه، روزگار samar
سمن یاس، یاسمن، مجازا به معنی سفید، رخساره saman
سمن چهر دارای چهره زیبایی مانند یاس samancehr
سمنبر خوشبو، معطر، دارای بدنی لطیف و خوشبو samanbar
سمندخت دختر سمن، دختری که مانند سمن خوشبو و معطر است samandoxt
سمندر جانوری افسانه ای که‌در آتش زندگی می کند samandar
سمندیس مانند گل یاسمن samandis
سمیح باگذشت، بزرگوار samih
سمیحه زن باگذشت و فداکار samihe
سمیر افسانه گونه، داستانگوی شب، دهر، روزگار samir
سمیرا سمیر، سمیره، زن داستانگو، زن گندمگون samira
سمیره زن گندمگون، داستانسرا، هر خطی که نوشته شده باشد samire
سمیع شنوا، شنونده، از صفات الهی sami
سمیعه زن شنوا samie
سمینه پارچه نازک، زن فربه و چاق و خوش اندام samine
سمیه همنام، همتا، بلند، رفیع somayye
سنا پرنده درنا sona
سناء روشنایی، فروغ، بلندی sana
سنباد سندباد، دریانورد مشهور افسانه ای sanbad
سنبل گل است از تیره سوسنها با گلهای زیبا و خوشرنگ، خوشه گندم sonbol
سنجر پرنده ای شکاری، مردمان صاحب حال و سماع sanjar
سها ستاره ای کم نور و مخفی که برای امتحان دید چشم مورد نظر بود soha
سهام تیرها، بهره، نصیب seham
سهام الدین بهره ها و نصیبهای دین sehamaddin
سهراب دارنده رنگ و روی سرخ، سرخاب، نام پسر رستم که بدست او کشته شد sohrab
سهره پرنده ای از تیره گنجشکان شبیه بلبل و خوش آواز sehre
سهل آسان، نرم، از اعلام مردان، زمین هموار sahl
سهند محکم، پابرجا، نام کوهی آتشفشانی در ارومیه sahand
سهندیس مانند سهند محکم و پابرجا sahandis
سهی راست و درست، تازه، نوجوان، صفت سرو sahi
سهی دخت دختر راست قامت و بلند قد sahidoxt
سهیل نام ستاره ای است درخشان که در اواخر فصل گرما طلوع می کند و میوه ها در آن وقت می رسند، چون در یمن کاملا مشهود است به سهیل یمانی مشهور شده است soheyl
سهیلا نرم و ملایم soheyla
سودابه دخترزا، بخشنده سود خوب، نام همسر کیکاووس که عاشق ساوش شد sudabe
سوده سرور، مهتر، سیاه، نام همسر پیامبر، در فارسی ساییده شده، فرسوده sude
سورا معادل ثریا، ستاره پروین sura
سورن نیرومند، توانا، سورنا suran
سورنا بسیاری و انبوه مردمان همبزم و همجماعت surana
سوری گل محمدی، هر گل سرخ، شادی، خوشحالی suri
سوزان مطمئن بودن، در فارسی سوزنده، ملتهب suzan
سوسن گیاهی است از طایفه زنبق، با رنگهای مختلف susan
سوشیانت نجات دهنده، هر یک از موعودهای زردشتی که در آخرالزمان ظهور خواهند کرد suseyant
سوفیا خردمند، عاقل، از اعلام زنان sufiya
سوگند قسم، عهد و پیمان sogsnd
سوید مصغر سید، آقای کوچک soveyd
سی گل دارای زیبایی گلها sigol
سیامک دارنده موی سیاه، نام پسر کیومرث که در زمان پدر کشته شد siyamak
سیاوش دارنده اسب نر سیاه، سیاوخش، نام پسر کیکاوس که مظلومانه کشته شد siyavash
سیده بانو بانوی بزرگ sayyedebanu
سیده بیگم بانوی بزرگ s-beygom
سیرانوش گردش، تماشا، سیران، نوش کردن siranus
سیرنگ سمیرغ، عنقا sirang
سیروان قشنگ، زیبا siravan
سیروس تلفظ فرانسوی کورش sirus
سیف شمشیر، ساحل، شمشیر ماهی sayf
سیف الله شمشیر خدا sayfollah
سیلویا مصغر سیلوانا، سیلوی، دخترک جنگل silviya
سیماء چهره، قیافه، رخسار، علامت sima
سیمبر دارنده بدن سفید و نقره ای، سیمین بدن simbar
سیمدخت دختر سفید و نقره ای simdoxt
سیموش مانند نقره سفید و زیبا simvas
سیمون مطیع، فرمانبردار simon
سیمین نقره فام، به رنگ نقره، نقره ای، خوب و ظریف simin
سیمین بانو بانوی سفید و ظریف siminbanu
سیمینه نقره گون، مانند نقره simine
سینا نام کوه و شبه جزیره ای در شمال شرقی مصر، سنگریزه sina
سینداد داده و بخشیده سیمرغ، از اعلام مردان sindad
سیندخت دختر سیمرغ، نام فرشته ای در دین زردشت sindoxt