زمانی که سخن از تعلیم و تربیت، و به‌ویژه تربیت اخلاقی، و نظام تربیتی به میان می آید، اولین سؤالی که مطرح می شود این است که این نظام تربیتی بر چه مبنایی شکل گرفته است. صلاحیت بررسی مبانی تعلیم و تربیت بر عهده فلسفه است که از آن با عنوان «فلسفه تعلیم و تربیت» یاد می شود.
 
در یک تقسیم بندی، مبانی به سه دسته اساسی تقسیم می شوند: مبانی هستی شناختی، مبانی معرفت شناختی و مبانی انسان شناختى. مبانی هستی شناختی به بیان مبدأ هستی می پردازد؛ مثلا به مسائلی از این قبیل که هستی چیست؛ ماهیت مادی دارد یا معنوی؛ آیا خدایی هست یا نه و نسبت هستی با او چگونه هست. مبانی معرفت شناختی، ویژگی های انسان، به ویژه مخلوق بودن او را بیان می کند، و مبانی انسان شناختی، مباحث مربوط به شخص، شخصیت، سرشت انسان و امکان ارتباط او با خدا را مطرح می کند. انسان مشتمل بر نفس و بدن است و هرکدام از این دو جزء، جدا از یکدیگرند و استقلال دارند. ایشان می فرمایند که قرآن کریم پس از ذکر مراحل آفرینش انسان از نطفه، علقه، مضغه، عظام و لحم، به نفخ روح اشاره می کنددر طراحی یک نظام تربیتی، توجه به هر سه مبنای مزبور، لازم و ضروری است؛ اما از آنجا که موضوع تعلیم و تربیت انسان است و نگرش های انسان شناخت هر فلسفه تربیتی، بنیادی ترین پینهاد آن فلسفه تربیتی به شمار می آید و اساسا یکی از راههای شناخت تعارضات تربیتی در هر نظام فلسفی، واکاوی موشکافانه مبانی انسان شناختی آن است، در کتاب حاضر، از بین سه مبنای گفته شده، درباره مبنای انسان شناختی بحث می شود و بررسی مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی به نوشته دیگری موکول می گردد.


مبانی انسان شناختی

برخی از دانشمندان چون الکسیس کارل، شناخت انسان را ناممکن دانسته اند. او در این زمینه، کتابی با عنوان انسان موجودی ناشناخته نوشته است. بعضی از فلاسفه معتقدند که انسان در ابتدا وجود دارد و بعد ماهیت خود را می سازد؛ بعضی دیگر می گویند انسان موجودی است که حد و ماهیتی ندارد و در یک حد معین متوقف نمی شود، بلکه پویاست و در این پویندگی، حق انتخاب دارد. در حقیقت، این پویندگی در جهت کمال، تا بی نهایت، و در جهت فساد و سقوط، تا بی نهایت پیش می رود؛ نظریه سوم که می گوید انسان موجودی است که حد و ماهیتی ندارد و در یک حد معین متوقف نمی شود، بلکه پویاست، از رهنمودهای قرآن کریم اخذ شده است.
 
بر اساس دیدگاه علامه مصباح یزدی، انسان مشتمل بر نفس و بدن است و هرکدام از این دو جزء، جدا از یکدیگرند و استقلال دارند. ایشان می فرمایند که قرآن کریم پس از ذکر مراحل آفرینش انسان از نطفه، علقه، مضغه، عظام و لحم، به نفخ روح اشاره می کند؛ یعنی، پس از آنکه ساختمان جسمی جنین کامل شد، عنصر دیگری به آن افزوده می شود و مرتبۀ وجودی تازه ای می یابد که قرآن کریم از آن مرحله، با عنوان نفخ روح یاد می کند. استاد مصباح اصالت انسان و هویت او را به روح دانسته اند. ایشان در اثبات این مدعا این گونه می فرمایند: «در آدمی، جز بدن، چیزی بسیار شریف نیز وجود دارد، ولی مخلوق خداست نه جزئی از خدا؛ و تا آن چیز شریف در انسان به وجود نیاید، آدمی، انسان نمی گردد و چون در حضرت آدم به وجود آمد، شأنی یافت که باید فرشتگان در برابر او خضوع کنند». (1)
 
شاید به ذهن کسی این سؤال خطور کند که چرا خدا به جای «روح ما» نفرمود «بدن ما»؛ مگر بدن نیز مثل روح، مخلوق خدا نیست؟ در خلق روح فرموده (من روحی)(2)، اما در خلق بدن چنین عبارتی را به کار نبرده است؟ استاد مصباح در جواب می فرماید در اضافه «روحی» چیزی بیش از رابطه خالق و مخلوق در بین است. اگرچه روح و بدن در مخلوقیت مساوی اند، روح از جهت شرافت، به خدا نزدیک تر است؛ همان طور که همه چیز مخلوق خداست، ولی درباره کعبه می فرماید: بیت الله.(3)
 
در باب اهمیت روح، همین نکته بس است که پذیرش ارزش های اخلاقی و باور کردن مباحث اعتقادی، در گرو آن است که بپذیریم روح، حقیقت و خمیر مایه وجودی انسان و شرافت اوست.
 
خلاصه اینکه آدمی موجودی مرکب از جسم و روح است. این ترکیب انسان از روح و بدن، مانند ترکیب چیزی از دو عنصر مادی نیست. روح و بدن، هریک، دارای گرایش های خاص خودند و کشش هایی را در انسان به وجود می آورند. جنس این کشش ها و تمایلات، برحسب جنس هریک از دو عنصر، تفاوت ماهوی دارد. در واقع، آدمی، همانند سایر حیوانات، گرایش به امور مادی دارد؛ از قبیل میل به خواب و استراحت، میل به آب و غذا، میل به ارضای نیاز جنسی و نیازهای دیگر از این جنس. همین طور، انسان به امور معنوی گرایش دارد؛ خواسته هایی چون خداجویی، کمال طلبی، زیبایی خواهی، حقیقت طلبی، شخصیت طلبی و استقلال خواهی، لذت طلبی، سعادت خواهی، کنجکاوی و علم دوستی گرایش هایی از این قبیل اند. بعد از مرگ، جزئی از وجود انسان باقی می ماند که از جهت دوام و بقا، از بدن مستقل است و قوام انسانیت همه، به همان است که روح انسان است و از سنخ مادیات نیست، بلکه موجودی مجرد است.
 

پی‌نوشت:
1. محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن ۳۱ (خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی)، ص۳۵۱.
۲. حجر (۱۰)، ۲۹.
٣. محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن ۳۱ (خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی)، ص۳۵۱.
 
منبع: برنامه درسی وتربیت اخلاقی، حمیدرضا کاظمی، چاپ اول، انتشارات مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)، قم 1393