مرز مدارا و شدت عمل در حكومت علی (ع) (1)
مرز مدارا و شدت عمل در حكومت علی (ع) (1)
نگاهى به مساله تساهل و تسامح در اسلام
با مطالعه و تامل در احكام و دستورات اسلام به اين نتيجه مى رسيم كه نوعى تسهيل و آسان گيرى در دل احكام لايتغير و قوانين ثابت اسلام نهفته است. به طورى كه رفق و مدارا يكى از ملاكهاى مورد نظر شارع مقدس در مقام تشريع احكام و تكاليف بندگان بوده است. مثلا در مورد وضو، اگر كسى به خاطر عذرى چون زخم برداشتن يكى از اعضاى وضو، استعمال آب حتى به صورت جبيره اى برايش ضرر و زيان و يا مشقت داشت مى تواند به جاى وضو تيمم كند. و يا قرآن مجيد در مورد روزه ماه رمضان، مى فرمايد: «فمن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر» (2)
اگر كسى از شما بيمار و يا مسافر بود روزهاى ديگرى را به جاى آن روز، روزه بگيرد.
در حالى كه ما بالوجدان احساس مى كنيم بسيارى از مسافران و بيماران با اندكى تحمل مى توانند روزه بگيرند؛ ولى از آنجا كه خداوند متعال بنايش بر اين است كه در وضع تكاليف بر بندگان آسان بگيرد، و نه تنها تكاليف ما فوق طاقت، بلكه حتى در بسيارى از موارد تكاليف مادون طاقتشان را نيز بر آنان وضع ننمايد، تكليف روزه ماه رمضان را از مسافران و بيماران برداشته است. از اين جهت در ادامه آيه شريفه مذكور در بيان فلسفه برداشتن تكليف روزه ماه رمضان از مسافر و بيمار آمده است:
«يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر» (3)
خدا راحتى شما را مى خواهد نه سختيتان را.
يعنى بناى خداى متعال در وضع تكاليف آسان گيرى بوده است. از اين رو دين اسلام آيينى سختگير، مشقت زا و خشك نيست. دستورات اسلام بر پايه فشارهاى بى جا و لجوجانه شكل نگرفته است. عمل به احكام اسلام براى نفوس پاك، آسان و روان مى باشد. و هرگز چون آيينهاى بودايى و هندويى مكلفين را به رياضت كشى، گوشه گيرى و عزلت گزينى مبتلا نمى كند. روزى همسر عثمان بن مظعون، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و از شوهرش به دليل بى مبالاتى در امور زندگى شكايت كرد، گفت، عثمان روزها روزه مى گيرد و شبها به عبادت بر مى خيزد؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله به شدت ناراحت شدند از خانه بيرون آمدند و در پى عثمان رفتند، تا اين كه او را در حال نماز پيدا كردند و فرمودند:
«يا عثمان لم يرسلنى الله تعالى بالرهبانية و لكن بعثنى بالحنيفية السهلة السمحة...» (4) اى عثمان، خداوند مرا براى گوشه نشينى و رهبانيت نفرستاده، مرا بر شريعت مستقيمى كه سهل و آسان است، مبعوث نموده است.
يعنى دستورات دين من دستوراتى مطابق فطرت و ملايم با نفس سليم انسان مى باشد. آدمى را به تكلفهاى بى جا و نامعقول نمى افكند.
اما همين اسلام كه شريعتى سهل بوده و احكامش بر مبناى آسان گيرى بر بندگان وضع گرديده است، در برخى موارد به شدت سخت گرفته، نه تنها تساهل به خرج نداده بلكه با صلابت و شدت عمل، رفتار كرده است.
يكى از مسائلى كه اسلام در آن سخت گيرى نموده مساله حفظ اموال مسلمين و بيت المال مى باشد. اسلام در حفظ و حراست از اموال عمومى و بيت المال حساسيت ويژه اى به خرج داده و با متخلفين با خشم و تندى برخورد مى كند. به عنوان نمونه به يكى از برخوردهاى على عليه السلام در مورد متخلفين در نگهدارى بيت المال كه مورد تاييد رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار گرفته، اشاره مى كنيم.
على عليه السلام در سال دهم هجرى، براى جمع آورى ماليات مسيحيان نجران از سوى پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به منطقه نجران سفر كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله پس از سفر على عليه السلام به نجران، براى انجام مراسم حج، مدينه را به سوى مكه ترك گفت، على عليه السلام بعد از جمع آورى اموال نجران به جهت پيوستن به رسول خدا صلى الله عليه و آله مستقيما از نجران به سوى مكه حركت كرد، در ميان راه اموال را به نيروهايش سپرد. و به خاطر حاجتى زودتر خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله رساند، پس از گفتگو با آن حضرت به طرف نيروهايش رهسپار شد، اما وقتى به نيروهايش ملحق گرديد ديد، آنها پارچه هاى يمنى جمع آورى شده از نجرانيها را بين خود تقسيم نموده هر كدام يكى از آنها را به عنوان لباس احرام پوشيده اند، حضرت به شدت از اين موضوع خشمگين شد، جانشين خويش را كه هنگام رفتن به سرپرستى آنها گمارده بود توبيخ و سرزنش كرد و دستور داد تمام پارچه ها را از تن در آورند. اين برخورد على عليه السلام موجب خشم و غضب نيروهاى تحت امرش گرديد. از اين رو وقتى وارد مكه شدند زبان به شكوه و شكايت از آن حضرت گشودند، اندك اندك شكايت و عيبجويى از آن حضرت بالا گرفت و كار به جايى رسيد كه كاسه صبر نبى اكرم صلى الله عليه و آله كه معمولا به اقتضاى مقام رهبرى در درگيريهاى ميان اصحاب دخالت نمى كرد، لبريز شد و صريحا از على عليه السلام و اقدامش حمايت كرد. به مناديش دستور داد در ميان مردم بگويد:
«ارفعوا السنتكم عن على بن ابى طالب، فانه خشن فى ذات الله عز و جل، غير مداهن فى دينه.» (5)
يعنى: زبانهايتان را از ملامت كردن على بن ابى طالب نگاهداريد، او در اجراى حكم خداى عز و جل خشن است و در دين خويش اهل تساهل نيست.
دومين مورد از مواردى كه اسلام نرمش را كنار گذارده و با حساسيت و صلابت برخورد نموده به مساله اجراى حدود الهى باز مى گردد، اسلام در اثبات جرايم شروط سختى قرار داده است، به طورى كه به آسانى نمى توان شخصى را متهم به جنايتى كرد. ولى پس از اقامه بينه و مبرهن شدن تخلف، در اجراى حدود سختگير و بى گذشت است. مثلا براى زناى محصنه حد سنگسار را قرار داده و يا براى قتل نفس و برخى از جنايات جسمانى قصاص را وضع نموده و آن را مايه حيات جامعه شمرده، و در بحرانى ترين شرايط از اجراى حدود صرف نظر نمى كند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام فتح مكه براى پيشگيرى از فتنه گريهاى قريش و از بين بردن بغض و كينه آنان نسبت به اسلام، سياست رافت و تاليف قلوب را برگزيد. كسانى را كه به منزل برخى از سران قريش پناه مى بردند امان داد. و جز چند تن از مشركان بقيه را آزاد كرد. اما در همان شرايط حساس و بحرانى، از اجراى حد الهى بر يكى از زنان قريش صرف نظر نكرد؛ زنى از قبيله بنى مخزوم و از خانواده هاى بزرگ مكه را به جرم دزدى دستگير كردند؛ طبق موازين اسلام مى بايست انگشتانش قطع مى شد، قريش از اين موضوع سخت نگران شدند چرا كه او از اعضا خانواده اش محسوب مى شد، از اين رو، تلاش سختى را آغاز كردند تا پيامبر صلى الله عليه و آله را به چشم پوشى، عفو و اغماض وا دارند، پس از تحقيق و تفحص به اين نتيجه رسيدند، اسامة بن زيد را براى وساطت نزد آن حضرت بفرستند، چرا كه پيامبر علاقه خاصى به اسامه داشت؛ اما بر خلاف انتظار آنها، وقتى اسامه تقاضاى خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد، رنگ چهره آن حضرت دگرگون شد، فرمود:
«اتشفع فى حد من حدودالله؟» (6) آيا در مورد حدى از حدود خدا شفاعت مى كنى؟!
به قدرى واكنش پيامبر صلى الله عليه و آله تند بود كه اسامه فورا حرف خود را پس گرفت و از رسول خدا صلى الله عليه و آله تقاضا كرد نزد خدا برايش استغفار كند. آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را گرد آورد و فرمود: «اقوام پيش از شما هلاك شده اند چرا كه وقتى شريفى در ميانشان سرقت مى كرد رهايش مى كردند، ولى وقتى ضعيفى دست به دزدى مى زد، بر او حد جارى مى كردند. اما قسم به آن كه جانم در يد قدرت اوست اگر فاطمه دختر محمد دزدى كند دستش را قطع مى كنم.
سومين موقفى كه خداوند متعال در آن با خشم و غضب بر خورد نموده و از پيامبرش خواسته است تا در آنجا تساهل و تعارف را كنار بگذارد، موقف برخورد با دشمنان و منكران دين بوده است. خداوند متعال در سوره قلم خطاب به نبى اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«فلا تطع المكذبين ودوا لو تدهن فيدهنون» (7) از منكران و كذابين اطاعت نكن آنها دوست دارند اگر تو تساهل به خرج داده و به آنان نزديك شوى با شما مداهنه كنند.
كفار دوست داشتند با پيامبر صلى الله عليه و آله پشت ميز مذاكره و صلح بنشينند و بر سر دين خدا با آن بزرگوار مصالحه و معامله كنند. بى ترديد اگر پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر مى شد دست از نفى شرك و بت پرستى مى كشيد و تنها به خداپرستى دعوت مى كرد مشركان مكه با ايشان كنار مى آمدند چنانچه سران قريش به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند:
«تدعنا و الهتنا و ندعك و الهك»؛ يعنى: ما و خدايان ما را رها كن تا ما تو و خدايت را رها كنيم.
ولى آن حضرت هرگز تن به چنين سازشى نداد و فرمود:
«قولوا لا اله الا الله» (8)؛ يعنى: بگوييد خدايى جز خداى يكتا نيست.
و يا قرآن مجيد در وصف اصحاب واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم...» (9)
محمد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند...
يعنى مسلمان راستين و اصحاب صادق پيامبر صلى الله عليه و آله بايد در برابر كفار مقاوم و با صلابت باشند نه نرم خو و با تسامح.
بنابر اين در يك جمع بندى بايد گفت اسلام هم دين با گذشت است و هم دين با صلابت، هم تساهل و تسامح دارد و هم خشم و برائت. اساسا دين اسلام، دينى سهل و آسان است؛ يعنى احكام آن بر اساس تسهيل بر بندگان و رعايت طاقت آنان وضع گرديده است و هرگز آدمى را به مشقتهاى بى جا، رياضتهاى بى مورد، گوشه گيرى و عزلت گزينى مبتلا نمى كند؛ ولى در عين گذشت و مدارا در برخى موارد، چون حفظ بيت المال و اجراى حدود الهى و برخورد با دشمنان دين به شدت سرسختى و صلابت نشان مى دهد. على بن ابيطالب عليه السلام نيز در دوران حكومت خويش با حوادث و پيشامدهاى متعددى روبرو شد كه در برابر برخى از آنها به طور شگفت انگيزى سكوت و مدارا كرد و در مقابل برخى ديگر با خشم و غضب رفتار نمود. ما در اين نوشتار برخى از مصاديق آن را مورد بررسى قرار مى دهيم.
الف) دو محور مدارا و تساهل در سيره حكومتى على عليه السلام
نخستين موردى كه حضرت در آن مدارا مى كرد در برخورد با خواص منحرف بود، اميرالمؤمنين عليه السلام براى هدايت كسانى كه روزى در صف مجاهدين اسلام رزميده و دين خدا را يارى نموده ولى پس از مدتى فريب زر و زيور و شياطين را خورده و از مسير اسلام ناب خارج شده بودند با گذشت و بردبارى رفتار مى نمود و سعى مى كرد از خطاهاى گذشته شان چشم پوشى نموده آنان را از هلاكت و شقاوت نجات دهد. حتى المقدور لغزشها و نيات آلوده شان را ناديده مى گرفت و با رفق و سماحت با آنان رفتار مى كرد. مادامى كه آنان علنا روبروى مسلمانان صف نمى كشيدند و دست به شمشير نمى بردند با آنها برخورد نمى كرد، اين حقيقت در برخورد آن حضرت با ناكثين كاملا هويداست. وقتى كه طلحه و زبير از آن حضرت اجازه خروج از مدينه را خواستند حضرت مى دانست آنها مناسك عمره را بهانه قرار داده و قصد فتنه انگيزى دارند، اما مانع خروجشان نشده و آنها را حبس نكرد. حتى پس از اشغال بصره توسط طلحه، زبير و عايشه، و آمادگى براى جنگ، در ميدان جمل نيز بارها به طور مستقيم و غيرمستقيم با آنها مذاكره نمود تا آنها را از مسير باطلى كه برگزيده اند بازگرداند، سرانجام قرآنى را به دست جوانى داده تا آنها را به تن دادن به حكم قرآن دعوت كند، ولى نتيجه اى نداشت؛ آنها آن جوان را به شهادت رساندند و حضرت را مجبور به جنگ كردند. (10) در راز مداراى حضرت با افرادى چون طلحه، زبير و عايشه دو چيز به نظر مى رسد كه دومى مهمتر از اولى مى باشد.
اول آن كه: خواص، انسانهاى برگزيده و با سابقه اى بودند كه ساليان متمادى در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله و زير بيرق اسلام شمشير زده و رنجها و مرارتهاى فراوانى را در عرصه جهاد فى سبيل الله متحمل شده بودند و اساسا اسلام محصول محنت هايى بود كه آنها در دوران بعثت و هجرت كشيده بودند. از اين رو على عليه السلام كه امام رحمت و پدر امت پس از پيامبر صلى الله عليه و آله به حساب مى آمد نهايت تلاش خويش را به كار مى بست تا با صبر، حوصله و مدارا آنان را از كام دنيا بيرون بياورد و از بر باد رفتن رنجهايشان جلوگيرى كند. على عليه السلام مى دانست آنها فريب زر و زيور و مقام دنيا را خورده اند و آلت دست بنى اميه قرار گرفته اند و خمير مايه آنان خمير مايه افرادى چون معاويه و مروان بن حكم نيست، از همين رو وقتى شمشير زبير را پس از كشته شدن نزدش آوردند اشك از ديدگانش جارى شد و فرمود:
«سيف طالما انكشف الكرب عن وجه رسول الله.»
دوم آن كه: على عليه السلام مى دانست درگيرى با خواص، قشر عوام نو مسلمان را به حيرت وا مى دارد، برخى گمراه شده به خواص منحرف مى پيوندند و جاهلانه حيات طيب دنيوى و اخروى خويش را تباه مى كنند و برخى ديگر در بهت فرو مانده از شركت در جنگ كناره گيرى مى كنند، كما اين كه عده زيادى از مردم به بهانه اين كه جنگ على عليه السلام با طلحه و زبير جنگ با اهل قبله است از شركت در سپاه حضرت كناره گرفتند.
در نتيجه در اين ميان سپاه اسلام در اثر تفرقه و اختلاف از درون متلاشى مى شود و دشمنان اسلام؛ يعنى معاويه به قدرت مى رسد. از اين رو تا حد امكان سعى مى كرد با مدارا خطر انحراف خواص را از سر امت اسلامى برطرف كند.
البته اين نرمخويى بى حد و مرز نبود، تا زمانى ادامه مى يافت كه مصالح جامعه اسلامى را تهديد نمى كرد، ولى اگر نفس مدارا موجب فروپاشى حكومت دينى مى شد با تمام قوا وارد ميدان مبارزه مى شد و با شدت با آنها برخورد مى كرد. گرچه طلحه و زبير هيچ يك توسط ياران على عليه السلام به قتل نرسيدند ولى كشته شدنشان در خلال جنگ، توسط ياران حضرت امرى طبيعى بود چرا كه هيچ دستور خاصى از طرف حضرت مبنى بر ممنوعيت كشتن طلحه و زبير صادر نشده بود.
2 - مدارا با متحجران
دومين مصداق از مصاديق مداراى حضرت در مواجهه با متحجران و انسانهاى كوته فكر تجلى يافت. آن بزرگوار در برخورد با خوارج كه به خاطر كج فهمى و حماقتشان فريب نيرنگهاى معاويه را خورده، بازيچه دست منافقان قرار گرفته بودند و تفسيرهاى التقاطى از دين ارائه مى دادند نيز مانند ناكثين بلكه حتى بيش از آنها رفق و مدارا به خرج داد. جنگ صفين را در رنوشت سازترين لحظات پيروزى با اصرار آنها متوقف نمود، به پيشنهاد آنها سند تحكيم و آتش بس موقت را با معاويه امضا كرد. به خاطر پافشارى خوارج ابوموسى اشعرى را به جاى ابن عباس و مالك اشتر، به نمايندگى از خويش براى مذاكره با عمرو بن عاص به دومة الجندل فرستاد، پس از ماجراى تحكيم و امضاى سند تحكيم در همان ميدان جنگ صفين برخى از خوارج فورا از نظر خود برگشتند و شعار لا حكم الا لله سر دادند. (11) اما حضرت خويشتن دارى به خرج داده آنها را قلع و قمع نكرد. پس از اين كه مذاكرات عمرو بن عاص و ابوموسى اشعرى به نفع عمرو بن عاص پايان يافت، و خوارج به نيرنگ معاويه و عمر و بن عاص پى بردند به جاى توبه و عذرخواهى از اميرالمؤمنين عليه السلام، از آن حضرت خواستند توبه كند؛ چرا كه غير خدا را حكم قرار داده است. اما امام عليه السلام با همه جفاكاريهاى آنان، با آنها درگير نشد. ولى زمانى كه عبدالله بن خباب، همسر و زنان همراهش را به جرم حمايت از اميرالمؤمنين عليه السلام به قتل رساندند آنها را قلع و قمع كرد. چرا كه آنان از آن تاريخ به گروه خطرناكى تبديل شده بودند كه امنيت جانى و مالى جامعه را به خطر مى افكندند. رمز مداراى حضرت با متحجران نيز روشن است؛ چرا كه رفتار آنان برخاسته از فكر شيطانى و الحادى نيست. از اين رو بايد با صبر و سلوك آنها را هدايت نمود.
ب) مصاديق شدت عمل در سيره حكومتى على عليه السلام
پى نوشت ها :
1) كارشناس ارشد تاريخ، محقق و نويسنده.
2) بقره/158.
3) بقره/158.
4) محمد بن يعقوب كلينى، الاصول من الكافى، دار الكتب الاسلامية، تهران، ج 5، ص 494، ح 1.
5) محمد بن محمد شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، تحقيق مؤسسة آل البيت، قم، 1413 ق، ح 1، ص 173.
6) مسلم بن حجاج نيشابورى، صحيح مسلم، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1375 ق، ج 3، ص 1315. (كتاب الحدود، ج 1688)
7) قلم/9 - 8.
8) محمد ابن سعد، الطبقات الكبرى، دار بيروت، 1405 ق، ج 1، ص 202.
9) فتح/29.
10) ابن اعثم، الفتوح، تحقيق على شيرى، دار الاضواء، بيروت، 1411 ق، ج 2، ص 473.
11) ر. ك: نصر بن مزاحم منقرى، وقعة صفين، مكتبة المرعشى النجفى، قم، ص 513.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}