از امام موسی بن جعفر علیه السلام  روایت شده است که فرمودند: إن الله تبارک و تعالی لم یزل بلازمان و لامکان و الآن کما کان لا یخلو منه مکان ولایشغل به مکان و لایخل فی مکان (ما یکون من جوى ثلاثة إلا هو رابعهم ولا خمسة إلا هو سادسهمولا أدنی من ذلک ولا أکثر إالا هو معهم أینما کانوا)(1) «لیس بینه سبحانه تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه، احتجب بغیر حجاب محجوب و استر بغیر ستر مستور لا اله اله هو الکبیر المتعال» (2)
 
خداوند تبارک و تعالی از ازل بی زمان و مکان بوده و اینک هم، چنان است؛ در حالی که هیچ مکانی از او خالی نیست و او مشغول به هیچ مکان و حال در آن نمی باشد. هیچ سه فردی به نجوی نمی نشینند جز آنکه او چهارم آن سه است و هیچ پنجمی نیست جز آنکه او ششم آنهاست و کم یا فزونی بر این مقدار نمی باشد مگر آنکه او در همان جا که آنها هستند با آنهاست. بین او و بین خلق او، جز خلق او حجابی نیست. پس او در حجاب است بی آنکه حجابی او را بپوشاند و پنهان است بی آنکه ستری او را مستور باشد و پروردگاری جز او که کبیر و متعال است، نیست».پروردگارا! در آنچه دارم فقیر و وابسته به تو هستم. پس چگونه در آنچه ندارم بی نیاز و مستقل باشم و بنده در حقایقش جز ادعا چیزی ندارد پس چگونه آنچه را که مدعی آن است، ادعایی باطل نباشد؟در این بیان که امام می فرماید: «ما یکون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم و الاخمسة الأهو سادسهم»، سخن از وحدت عددی حضرت حق نیست که به شماره آید؛ بلکه نظر به معیت آن وجود واحد جامع و شامل با همه موجودات امکانی است. چنانچه در ادامه نیز امام به این حقیقت بلند اشاره دارند که «الاهومعهم اینما کانوا».
 
خداوند فرد است، اما فردی صمد و واجب؛ بقیه موجودات نیز هر کدام فردند و لکن فردی ممکن و فقیر و از این رو، معنای این آیه قرآن که وما یکون من نجوى ثلاثة إلا هو رابمه چنین است که هر فرد ممکن با تکیه به معیت حضرت حق، توان ظهور و بروز را داراست. یعنی اگر «هو معکم اینما کنتم» نباشد، خبری و اثری از موجودات امکانی نیست. و از این رو، همان گونه که قبلا گذشت این بیان ناظر به بحث عدد و شماره نیست که شما یکی هستید و خداوند شماره دوم و عدد دوم است. چرا که وحدت حقه حقیقیه خداوند غیر عددی است و عرصه ظهور و بروز برای غیر نمی گذارد. بلکه اشاره به این حقیقت بلند است که هر کجا که باشید و در هر حال او با شماست. و به عبارتدیگر این آیه قرآن وما یکون من تجوی هماهنگ با آیه وهو معکم أین ما کنتم است و هم معنای با آن نکته دیگر این است که برای خداوند هیچ حجابی نیست. (لیس بینه سبحانه تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه). بلکه حجاب از ناحیه ممکنات است. دعای حضرت امام موسی بن جعفر علیه در ماه رجب: «و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الأعمال دونک»(3) «خدایا همانا که تو از آفریدگانت در حجاب نیستی جز این که اعمال خلایق آنها را محجوب ساخته است. به عبارت دیگر خداوند عین ظهور است و شدت ظهور باعث شده است که خلایق توان رؤیت کنه او را نداشته باشند. خورشید در اشراق بی حجاب است و عدم رؤیت قرص خورشید به خاطر ضعف باصره ماست، نه محدودیت نور خورشید
 
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست    ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست (4) 
 
 ذات اقدس حق گرچه بسیط محض بوده و تبعیض بردار نیست و لیکن علم ممکن به واجب، به وسعت معلوم نمی باشد؛ بلکه به اندازه عالم است. عالم به خدمت معلوم و شاهد به محضر مشهود می رود و در حوزه وجود و شهود خود از آن نصیب می برد. بنابراین هیچ مخلوقی به کنه ذات واجب پی نمی برد؛ بلکه همه مخلوقها حتى معلول اول، از طریق حجاب وجود خود و مشاهده نفس ذات خویش به شهود حق نائل می گردند.
 
از باب تشبیه معقول به محسوس، تشبیه به غواص است که گرچه بی واسطه با اقیانوس بی کران در تماس است، لیکن آن را در دایره غواصی خود می یابد. از این رو در باب شناخت ذات واجب، مسلما به کنه ذات حضرتش نه به علم حصولی می توان راه یافت و نه با علم حضوری و شهودی و وجه آن این است که علم در جمیع اقسام حصولی و حضوری و در همه مراتب آن اعم از آن که علم حصولی، حسی، خیالی یا عقلی بوده و یا علم حضوری، خیالی، عقلی و یا قلبی باشد، از سنخ وجود است. یعنی علم همانند وجود، یک مفهوم است و ماهیت نمی باشد و بلکه دو مفهوم علم و هستی از جهت مصداق واحد هستند. مدرک و معلوم بالذات، نه ماهیت و مفهوم محقق به وجود خارجی و نه حتی ماهیت و مفهوم محقق به وجود ذهنی است؛ بلکه در همه موارد حصولی و حضوری، نفس وجود است که ماهیت و مفهوم مختص به خود را بالعرض در ظرف ذهن آشکار می سازد. نفس عالم در حرکت جوهری خود با مصداق و وجود خارجی علم که همان معلوم بالذات است متحد شده و از این طریق به امور دیگری که به تبع آن وجود محقق می گردند و معلوم بالعرض هستند آشنا می گردد.
 
حال آن گونه که متألهین از حکماء فرموده اند: وجودات اشیاء مختلفه حقایقی هستند که عین ربط و اضافه به واجب تعالی می باشند؛ به این معنا که ربط و اضافه نظیر زوجیت برای عدد چهار، لازمه آنها نیست؛ زیرا در این صورت بدان دلیل که ذات لازم متأخر از ذات ملزوم و در رتبه بعد در ذات می باشد، عدم ربط و نیاز در محدوده ذات آنها صادق خواهد بود و این چون به معنای صدق استقلال و غنی و در نتیجه وجوب از ذات آنها می باشد، بدیهی البطلان است. بنابراین موجودات امکانی در تمام هستی خود، وابسته و ربط به ذات واجب هستند.
 
امام حسین علت در دعای عرفه می فرماید: «الهی انا الفقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیرا فی فقری و من کانت حقائقه دعاوی، فکیف لاتکون دعاویه دعاوی». (5)
 
پروردگارا! در آنچه دارم فقیر و وابسته به تو هستم. پس چگونه در آنچه ندارم بی نیاز و مستقل باشم و بنده در حقایقش جز ادعا چیزی ندارد پس چگونه آنچه را که مدعی آن است، ادعایی باطل نباشد؟
 
براساس این تحلیل، لحاظ وجودات امکانی بدون توجه و نظر به مبدأ آنها لحاظی باطل و خطاست. نسبت واجب تعالی به موجودات از باب تشبیه نظیر نسبت جنس و فصل به حقایق ماهوی است و از این رو بدون شناخت واجب شناخت انیت و حقیقت وجودات محال است. (6)
 
پی‌نوشت:
1. مجادله، آیه ۷.
2. التوحید، ص ۱۷۹.
3. مفاتیح الجنان، دعای ماه رجب،
4. دیوان حافظ شیرازی.
5. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
6. رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، ص۱۹۲.
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393