همیشه با دیدن بچه‌ها از خودم می پرسم آیا این بچه‌ها نابغه هستند؟ آیا نمی توان از آنان ادیسونها، اینشتاینها"، ماری کوریها و حسابیهاه ساخت؟ آیا برای خلاق شدن به یک استعداد خاص و ویژه نیاز است؟ من فکر می کنم هیچ چیز در نظام هستی مبتنی بر نتوانستن» پدید نیامده است. وقتی ژان پل سارتر می گوید: «اگر فردی که روی ویلچر می نشیند، قهرمان دو میدانی نشود خودش مقصر است» نشان میدهد که انسان براساس توانایی ها و انجام دادن ها» آفریده شده است. انسان موجودی پیچیده و چند بعدی است که اگر خود را بشناسد و در راستای تقویت استعدادهایش قدم بردارد، می تواند به هر آنچه که می خواهد دست یابد. در واقع شاید غول چراغ جادو که روزگاری در داستان ها شنیده میشد و هر کس را به خواسته ها و آرزوهایش می رساند، به شرط آنکه هر کس یک چراغ جادو و یک غول داشته باشد، نیاز امروز همه باشد.
 
خیلی وقتها شاید ما آرزوی داشتن این چراغ را داشته باشیم. اما اگر بشنوید که این چراغ در دستان شماست و فقط کافی است به آن توجه کنید، چه می گویید؟! بسیاری از مردم باور ندارند که موجودات بی نظیری هستند که اگر خود را دریابند، می توانند حرکت های عظیمی انجام دهند. در مدرسه ها نیز عموما همه چیز تحت شعاع برنامه های درسی و قوانین از پیش تعیین شده قرار دارد. در نظام های آموزشی سنتی، نظم و قانون و تبعیت از آن برای همه اعم از بچه ها، معلم ها، مدیران، پدر و مادرها و ضروری است اما برای ایجاد یک مدرسه خلاق نیاز است از سطح هنجارها، عرفها و قوانین دست و پاگیر فراتر رفت.مدارسی که بچه‌ها با شور و شوق وارد آن شوند و بعدازظهر با سختی و ناراحتی از آن دل بکنند. ما می خواهیم مدرسه ای بسازیم که وقتی در آن هستیم احساس زندگی، طراوت و عشق کرده و وقتی از آن دوریم، احساس دلتنگی و کمبود کنیم.اگر بچه‌ها را خوب ببینیم، بشناسیم و روابط مبتنی بر تفاهم با آنان داشته باشیم، همه آنان نابغه هستند. دانش آموزان هرگز به مدرسه ها نمی آیند تا سختی و عذاب بکشند و در نهایت همه توانایی هایشان را از دست بدهند. آنان آمده اند، تا به کنجکاوی های ذهنی و احساسی خود پاسخ های مناسبی بدهند. در واقع هدف اصلی از تأسیس مدارس ایجاد محیطی برای شکوفایی و باروری کودکان است. محیطی که کودکان به دور از استرس، ترس و رها از هر گونه دغدغه ای حرف بزنند، یاد بگیرند، ببینند و بشنوند. خوب دیدن، خوب شنیدن و خوب احساس کردن هنری متعالی و اساسی است. مدرسه ها به وجود آمده اند تا هنر انسان بودن خوب زیستن و عاشقانه زندگی کردن را یاد بدهند. در مدرسه ای که به شکوفایی نبوغ کودکان توجهی نشود، نمی توان انتظار کارهای اساسی داشت. هر مدرسه باید بتواند هم به نیازهای دانش آموزان و هم به نیازهای عصر خویش پاسخ گوید.
 
حال اگر نتوان به سؤال ها، ذهنیات و کنجکاویهای کودکان پاسخ داد، چگونه می توان انتظار تولد نابغه ها را داشت؟ شاید بگویید این امکان وجود ندارد که ما بتوانیم از همه دانش آموزان یک کلاس، موسیقیدان های متبحر بسازیم و یا انتظار تولد صدها ادیسون در کلاس ها را داشته باشیم؛ چون در دنیای واقعی تعداد کمی از مردم موسیقیدان، نویسنده یا شاعر بلند آوازه می شوند. اما دو نکته را نباید فراموش کرد: اول آنکه اگر در خانواده ها و مدارس مسئله خلاقیت جدی گرفته شود و والدین و معلم ها خود افرادی خلاق باشند و بدانند که اهمیت این مقوله تا چه حد است و تلاشی در راستای شکوفایی آن در نسل جوان کنند مسئله فرق خواهد کرد. لذا اولین مشکل این است که بسیاری به معجزه خلاقیت آگاهی یا ایمان ندارند و برای احیای آن تلاش هم نمی کنند. نکته دوم اینکه خلاق بودن الزاما به معنای ادیسون شدن یا بتهوون شدن نیست، مهم این است که هر فرد در زندگی در هر سطحی که کار می کند، از تأثیر خلاقیت بر زندگی اش بهره ببرد. در واقع یک لوله کش، تجار، حتی یک واکسی هم می تواند در کار خود نابغه و منحصر به فرد باشد. لوله کشی که بر اثر تجربه و فکر به راه جدیدی برای جلوگیری از پوسیدگی لوله ها می رسد، نجاری که کاربرد متفاوتی از چسب و سیریش برای چسباندن چوب ها پیدا می کند و واکسیای که راه های جدیدی برای جلب مشتری پیدا می کند همه و همه از نبوغ و خلاقیت خود استفاده کرده اند. تفاوت اساسی انسان خلاق با انسان های غیر خلاق این است که فرد خلاق به دنبال پیدا کردن راه حل های جدید و تجربه نشده می رود، اما فرد غیر خلاق اگر نتواند برای حل مسائل راهکاری بیاید، ناامید یا خسته شده و تن به شکست می دهد. در این کتاب به بررسی مفهوم خلاقیت و تأثیر آن در دانش آموزان پرداخته می شود و راهبردها و روش هایی برای تدریس آن در کلاسهای درس ارائه می شود. این کتاب یک سفر خلاق است برای رسیدن به شگفتی و معجزه ای که همه به دنبال آن هستند و نقصان آن را احساس می کنند. مطالب محتوای این کتاب صرفا مربوط به جامعه ایران نمی شود و قابلیت استفادهای فراتر را نیز دارد. پیشنهاد نویسنده کتاب تأسیس مدارس نابغه ها است، مدارسی که بچه‌ها با شور و شوق وارد آن شوند و بعدازظهر با سختی و ناراحتی از آن دل بکنند. ما می خواهیم مدرسه ای بسازیم که وقتی در آن هستیم احساس زندگی، طراوت و عشق کرده و وقتی از آن دوریم، احساس دلتنگی و کمبود کنیم. در مدرسه نابغه ها دانش آموزان همه بی نظیر و خلاقند و اصلا دانش آموز تنبل با تن پرور نداریم.
 
منبع: جامعه‌شناسی نخبه‌پروری، مهرداد ناظری، چاپ دوم، نشر علم، تهران 1396