بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(2)

نویسنده : محمد امامى




رابطه هدايت با آزادى

اكنون شايسته است رابطه بين هدايت و آزادى را بررسى كنيم و ببينيم آيا انسان در انتخاب راه آزاد است و در رسيدن به هدايت يا ضلالت نقش دارد، يا اين كه خداوند برخى را هدايت مى‏كند و برخى ديگر را گمراه مى‏نمايد؟
بعضى از نويسندگان اهل سنت با استناد به ظاهر شمارى از آيات قرآن مانند «فمنهم من هدى اللّه‏ و منهم من حقّت عليه الضلالة»(نحل/ 36) مى‏گويند خداوند انسان را هدايت يا گمراه مى‏كند و انسان در اين زمينه نقشى ندارد؛ چنان كه در آيه هدايت به خدا نسبت داده شده است. فخررازى مى‏گويد خداوند ابتدا همه مردم را به وسيله پيامبران دعوت مى‏نمايد و سپس ايمان يا كفر را خودش در وجود افراد مى‏آفريند.(1)
اما به نظر نگارنده اين معنى را نمى‏توان از آيه مذكور برداشت نمود. در اين آيه هدايت به خداوند نسبت داده شده است «فمنهم من هدى اللّه‏»، چه اين كه او است كه فطرت و عقل را آفريده، پيامبران را فرستاده و زمينه هدايت را فراهم مى‏كند؛ اما ضلالت به او نسبت داده نشده «و منهم من حقّت عليه الضلالة»، زيرا خود شخص است كه با استفاده نكردن از فرصتهاى فراهم شده به گمراهى كشيده مى‏شود.
علاوه بر اين در صدر و ذيل آيه كلماتى وجود دارند كه مى‏توانند قرينه‏هايى بر خلاف برداشت فخررازى باشند. آيه به طور كامل چنين است: «و لقد بعثنا فى كلّ امّةٍ رسولاً ان اعبدوا اللّه‏ و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى اللّه‏ و منهم من حقّت عليه الضلالة فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين»(نحل/ 36) در اين آيه به ارسال پيامبران براى هر جامعه و ملتى اشاره شده است و هيچ انسانى به طور تكوينى ملتزم به پذيرش دعوت پيامبران نيست؛ چنان كه هيچ كس هم از پذيرش آن منع نشده است و هيچ گونه الزامى در اين مورد وجود ندارد و اين كه بگوييم گر چه پيامبران آمده‏اند و دعوت كرده‏اند، اما ايجاد ايمان و كفر در وجود انسانها توسط خداوند و بدون اراده انسان است به لغو بودن ارسال رسل خواهد انجاميد؛ زيرا خداوند مى‏توانست بدون فرستادن رسولان اين كار را انجام دهد و لذا هيچ اثرى بر آمدن پيامبران مترتب نمى‏شود و لغو خواهد بود. بلى، مرحله دوم هدايت كه همان توفيق است در دست انسان نبوده، بلكه فعل خداوند است كه البته آن هم به دنبال انتخاب خود انسان در مرحله اول و مترتب بر آن است.
قرينه ديگر بخش پايانى آيه است كه مى‏فرمايد: «فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين» اگر ضلالت انسان اجبارى باشد و انسان در تغيير سرنوشت خود هيچ گونه نقشى نداشته باشد، قرآن نبايد انسان را به «سير در زمين و مطالعه احوال گذشتگان» دعوت نمايد؛ چه اين كه اين مطالعه بى‏اثر و لغو خواهد بود، در حالى كه خداوند حكيم است و همان‏طور كه لغو از او صادر نمى‏شود، به كار لغو نيز دستور نمى‏دهد.
پس بايد گفت هدايت فعل خداوند است به معناى اعطاى نعمت فطرت و عقل و فرستادن انبياء براى راهنمايى نوع بشر؛ اما انسان در انتخاب راه خود حق تعيين دارد و مجبور نمى‏باشد. «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و امّا كفورا» (انسان/ 3)؛ اما ضلالت كه براى انسان محقق مى‏شود به خاطر گزينش نادرست خود مكلف مى‏باشد.

رابطه هدايت با حق

اگر هدايت را به معناى راهنمايى و نشان دادن طريق بدانيم آن طريق بناچار بايد به مقصد خاصى بينجامد و آن مقصد خاص حقيقت مى‏باشد و طريق منتهى به آن در قرآن «صراط مستقيم» ناميده شده است: «اهدنا الصراط المستقيم» (فاتحه/ 6)
صراط در عرف مردم به جاده و راه عمومى گفته مى‏شود و صراط مستقيم راهى است كه همواره رهروان خود را به مقصد برساند و ما در اين آيه شريفه از خداوند مى‏خواهيم ما را به راهى راهنمايى كند كه ما را به مقصد نهايى برساند و مقصد نهايى، حق و حقيقت است. پس هدايت مستلزم حقّ و ضلالت مستلزم باطل است. از آن جا كه حق مطلق خداوند است «ان اللّه‏ هو الحق» (نور/ 25)، پس انسانِ هدايت شده كسى است كه حركت او به سوى خداست و تمام گفتار و كردار او رنگ الهى دارد و كسى كه به اين مرحله برسد هدفى جز بيان حق و تحقّق و حاكميت حق ندارد.

راهنمايان و گمراه‏كنندگان از ديدگاه قرآن كريم

يكى از مسائل مهم اعتقادى فاعليت خداوند و تأثير او در وجود مى‏باشد كه اين مسأله از مراتب توحيد به شمار مى‏آيد. در اين زمينه عده‏اى تا آن جا پيش رفته‏اند كه معتقد شده‏اند هر آنچه از انسان صادر مى‏شود فاعل واقعى آن خداوند است و انسان هيچ‏گونه قدرت و اراده‏اى از خود ندارد. البته اگر اين ديدگاه را بپذيريم، ارتكاب جرائم و جنايات و صدور افعال ناپسند را نبايد به انسان نسبت داد و نبايد او را بر انجام چنين كارهايى مؤاخذه كرد؛ زيرا او در ارتكاب چنين اعمالى هيچ نقش و اراده‏اى نداشته است؛ در نتيجه اعتقاد به جزا و كيفر روز قيامت و محاسبه اعمال انسان در آن روز غيرقابل قبول خواهد بود، چه اين كه مجازات انسانى كه در انجام كارى هيچ نقشى نداشته و تحت اراده الهى و بالاجبار آن كار را انجام داده است، به دور از عدالت الهى بلكه قبيح مى‏باشد.
اين مسأله در مورد بحث ما نيز جايگاه ويژه‏اى دارد و مى‏بينيم در قرآن گاهى هدايت به خداوند نسبت داده مى‏شود و گاهى به عواملى ديگر و همچنين ضلالت. حال اگر قائل به عدم نقشى براى انسان شويم و هدايت و ضلالت را معلول اراده الهى بدانيم، در واقع اختيار را از كف انسان گرفته‏ايم و همان اشكالى كه در بحث توحيد مطرح است در اين جا نيز خودنمايى مى‏كند. ما براى روشن شدن اين مسأله به آيات قرآن مراجعه مى‏كنيم تا ببينيم قرآن چه چيزهايى را عوامل هدايت يا ضلالت مى‏داند. از ديدگاه قرآن، خداوند، قرآن و انبياء راهنمايان بشر مى‏باشند و در عين حال خدا، قرآن، انسان و شيطان به عنوان گمراه كنندگان مطرح هستند كه خدا و قرآن در هر دو مورد در آيات قرآن به چشم مى‏خورند كه با توجه به آيات آنها را بررسى خواهيم نمود.

نقش خداوند در هدايت و ضلالت

هدايت و ضلالت در بسيارى از آيات قرآن به خداوند نسبت داده شده است؛ اسناد هدايت عامه به خداوند در آياتى مانند: «ربّنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثمّ هدى» (طه/ 50) و يا «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و اما كفورا»(انسان/ 3) از اين باب است كه خداوند انسان را آفريده، استعداد و قواى طبيعى و فطرى را در اختيار انسان قرار داده، وى را به نيروى عقل مجهّز نمود، و نيز پيشوايانى را براى هدايت تشريعى به سوى بشر فرستاده است. پس استناد اين مرحله از هدايت به خداوند نياز به توضيح ندارد. هدايت خاص كه همان توفيق رحمانى يا رساندن به هدف است هر چند زمينه‏هاى آن را خود انسان با استفاده از هدايت عام الهى ايجاد مى‏كند، اما در قرآن به خداوند نسبت داده مى‏شود. همچنين كسانى كه از هدايت عام الهى در مرحله اول استفاده نكنند، خداوند آنها را گمراه مى‏كند و اين كه ضلالت در آياتى از قرآن به خداوند نسبت داده مى‏شود، در اين مرحله و به اين معنى است.(اعراف/ 43و 178،رعد/ 27)
اين ضلالت گر چه از خود انسان سرچشمه مى‏گيرد و گمراه شدن او ناشى از توجه نكردن به دستورات پيامبران و بزرگان و بى‏توجهى به نداى فطرت بوده، ولى از آن جا كه اين انتخاب برخاسته از اراده انسان بوده و اين اراده را خداوند آفريده و در اختيار انسان قرار داده، اين ضلالت به خداوند نسبت داده شده است؛ چنان كه بسيارى از افعالى كه از انسان صادر مى‏شود به خداوند نسبت داده شده است؛ همانند: «و ما رميت اذ رميت و لكنّ اللّه‏ رمى» (انفال/ 17). در اين مورد گر چه پرتاب تير توسط انسان و با نيروى بازورى او انجام مى‏شود، اما از آن جا كه نيروى تدبير، توان بازو و اراده را خداوند در اختيار او قرار داده و نيز در هر لحظه ممكن است آنها را سلب كند، اين عمل به خداوند نسبت داده شده است.

نقش كتب آسمانى در هدايت و ضلالت

كتب آسمانى با تبيين تكاليف بشر كه زمينه را براى راهنمايى او فراهم مى‏كند يكى از منابع اصلى هدايت انسان مى‏باشند. پيامبران نيز در حقيقت براى بيان تعاليم اين كتب براى بشر آمده‏اند. كتب آسمانى با اين كه متعدد و در ظاهر مختلف به نظر مى‏رسند، اما در طول و مكمل يكديگر بوده، قرآن كاملترين و برترين نمونه آنهاست. قرآن كتب آسمانى امتهاى گذشته را به عنوان راهنماى بشر معرفى مى‏كند: «انّا انزلنا التوراة فيها هدىً و نور» (مائده/ 44)
«و آتيناه الانجيل فيه هدىً و نور»(مائده/46)
اين آيات بيان مى‏كنند كه كتب آسمانى براى هدايت نوع بشر آمده‏اند؛ مثلاً در سوره يونس مى‏فرمايد: اى مردم از سوى پروردگار شما برايتان پند و اندرزهايى آمده كه درمانى است براى آنچه در سينه‏هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان به خدا.(يونس/ 57،بقره/ 2)
گاهى نيز قرآن يا كتب پيشين به عنوان وسيله گمراهى افراد بيان شده‏اند(مائده/ 64) و توجيه آن چنين است كه قرآن براى هدايت انسان و ايمان آنها نازل شده، اما موضعگيرى و عكس‏العمل آنها در مقابل تعاليم قرآن موجب ازدياد كفر آنان مى‏گردد. آنان وقتى گسترش اسلام و نفوذ آيات قرآن را مى‏بينند، از آن جا كه اسلام را نپذيرفته‏اند، سعى مى‏كنند در مقابل آن بايستند و مانع پيشرفت آن شوند؛ از اين رو روز بروز از هدايت الهى و راهى كه قرآن ارائه نموده فاصله مى‏گيرند و در واقع كفر آنها افزايش مى‏يابد. اين گونه ازدياد گمراهى و طغيان در آيات مذكور به قرآن نسبت داده شده است.(2)

نقش انبياء در هدايت

انبياء همواره به عنوان هادى مطرح هستند و صفت گمراه كردن در قرآن به آن‏ها نسبت داده نشده است. از نظر قرآن آفرينش انسان در پى هدفى خاص يعنى تكامل و دستيابى به كمال مطلق و تقرّب به جوار حضرت حق مى‏باشد و بدين منظور هر چند به انسان استعداد فطرى و نيروى تعقل و تفكر داده شده، اما براى شكوفايى اين استعدادهاى انسانى و افروختن مشعلى فروزان براى حركت در طريق وصول به حق نياز به وسيله‏اى است تا بتواند انسان را در اين راه پرپيچ و خم راهنمايى كند و انسان مادى را با آن هدف غيرمادى مرتبط سازد. آن وسيله و واسطه انبياء الهى هستند كه ماهيتى بشرى دارند و از ويژگيهاى انسان برخوردارند، اما در بعد معنوى سرآمد تمام افراد عصر خود بوده‏اند. آنها اسوه و الگوى افراد هستند و انسانها با اقتدا به آنها و پيروى از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقيقت گام مى‏نهد: «اولئك الذين هدى اللّه‏ فبهُداهم اقتده»(انعام/ 90)
هدايت انبياء در عرض هدايت الهى نيست، بلكه در طول آن، به دستور خداوند و برخاسته از مصلحت‏انديشى و لطف حضرت حق و مكمل هدايت بارى تعالى است. خداوند رحمان است و لطيف و لطف او ايجاب مى‏كند كه بشر را به سوى سعادت ابدى هدايت كند و براى عملى كردن اين هدف، افرادى از بين انسانها را بر مى‏گزيند كه ويژگيهاى انسانى دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمايند، تا انسانها بتوانند دعوت آنان را درك كنند. از سوى ديگر آنان در بعد معنوى بايد به گونه‏اى باشند كه قابليت ارتباط با عالم معنى و گرفتن وحى را از آن منشأ لطف داشته باشند، و اين افراد انبياء الهى هستند.

نقش انسان در هدايت و ضلالت

با توجه به آنچه ياد شد، آشكار گرديد كه انسان در انتخاب راه خود نقش دارد، آزاد آفريده شده، داراى حق انتخاب است. همچنين انسان با برخوردارى از نيروى عقل و خرد مى‏تواند خوب و بد را تشخيص دهد و يكى را انتخاب نمايد و چيزى به عنوان جبر كه انسان را وادار به انتخاب راهى خاص كند وجود ندارد. آنچه در اين جا مورد بررسى قرار مى‏گيرد اين است كه انسان در هدايت يا ضلالت خود چه نقشى را مى‏تواند ايفا كند و اين كه ديدگاه قرآن در اين مورد چيست؟
انسان قابليتهايى دارد كه به فعليت رساندن هر يك از آنها يا توجه خاص به هر كدام از آنها مى‏تواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد و آينده او را رقم بزند.

پي نوشت :

1. فخررازى، التفسير الكبير، چاپ دوم: بيروت، داراحياء التراث العربى، ج20، ص27.
2. بنگريد به: الميزان، ج6، ص35.

منبع:فصلنامه الهيات و حقوق، شماره 1