حکایت دیدار
حکایت دیدار
حکایت دیدار
نويسنده: آیت الله سید ابوالحسن مهدوی (دامت برکاته)
گاهي فشارها و سختيهاي بزرگ زندگي باعث اضطرار اشخاص میشود و هنگامی كه فرد اميدش از همه جا قطع میشود، اتصال روحياش به يك مبدأ غيبي برقرار شده، مورد لطف و عنایت قرار گرفته، مشکلش حل ميشود. گرچه تحمل آن لحظههاي سخت و فشارهاي روحي، بسيار تلخ و ناخوشايند است؛ ولي شيريني توجه و عنايتي كه بعد از آن به وقوع ميپيوندد، همه آن تلخيها و سختيها را از ياد میبرد.رانندهاي كه از مشهد به مقصد يكي از شهرهاي ايران بار زده بود، جريان شيرين خود را براي يكي از وعاظ مشهدي نقل كرده بود. آن واعظ هم جریان راننده را براي زائران و مجاوران حضرت رضا(علیه السّلام) بيان كرده است. اصل داستان كه مربوط به سالها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي میباشد، چنين است:
راننده میگوید: به قصد يكي از شهرها از مشهد خارج شدم. در بين راه، هوا طوفاني شد و برف زيادي آمد، به طوري كه راه بسته شد و من در برف ماندم. وقتي ماشين را نگه داشتم، موتور ماشين هم خاموش شد و از كار افتاد. هر چه كوشش كردم حداقل ماشين را روشن نگه دارم و از سرماي طاقت فرسا خودم را حفظ كنم، نتوانستم.
پس از حدود چهار ساعت، در اثر شدت سرما، كمكم مرگ را جلوی خود مجسم ديدم. به فكر فرو رفتم كه خدايا راه چاره چيست؟ وقتي از همه راههاي ظاهري براي نجات خود مأيوس شدم، يادم آمد سالهاي پیش، واعظي در منزل ما منبر ميرفت. بالاي منبر گفت: مردم! هر وقت در تنگنا قرار گرفتيد، و از همه جا مأيوس شديد، به آقا امام زمان(علیه السّلام) متوسل شويد كه انشاءالله حضرت كمك ميكنند.
بياختيار متوسل به آن حضرت شدم. سپس از ماشين پايين آمدم و باز هم موتور را بررسي كردم تا شايد بتوانم آن را روشن كنم، امّا موفق نشدم. دوباره داخل ماشين رفتم و پشت فرمان نشستم. غم و غصه تمام وجودم را گرفته بود. ناگاه وسوسههاي شيطاني و القائات به ذهن من شروع شد كه متوسل به كسي شدي كه اصلاً وجود خارجي ندارد. فهميدم این وسوسة شيطان است كه در لحظات آخر عمر، براي فريب من آمده است. ناراحتيام زيادتر شد. باز هم از ماشين پياده شدم و از خداوند، مرگ خود يا نجات را طلب كردم. امّا چون خودم را روسياه و شرمندة درگاه الهي ميدانستم، خجالت ميكشيدم درخواستي كنم. چون تا آن زمان به نماز اهميتي نميدادم، گاهي ميخواندم و گاه قضا ميشد و گاه آخر وقت ميخواندم. به گناهاني نیز آلوده بودم. به همين دلیل با حالت شرمندگي، با خداوند متعال عهد كردم كه اگر من از اين مهلكه نجات پيدا كنم و دوباره زن و فرزندم را ببينم، از گناهاني كه تا آن روز آلوده به آن بودم، فاصله بگيرم و نمازهايم را هم اوّل وقت بخوانم. به محض اینکه جدّي و حقيقي با خدا عهد بستم، متوجه شدم يك نفر با پاي پياده از داخل برفها، به طرف من ميآيد.
در ابتدا چنين تصور كردم كمك رانندهاي است، ماشينش خراب شده و براي كمك گرفتن به سوي من ميآيد، چون آچار به دست داشت. آهسته آهسته آمد تا نزديك ماشين من رسيد، من هم بدون آنکه از ماشين پياده شوم، تنها مقداري شيشه ماشين را پايين آوردم. منتظر بودم چه كمكي از من ميخواهد. يك وقت ديدم از همان پايين ماشين، گفتند: «سلام عليكم. چرا سرگرداني؟» من هم كه هنوز نميدانستم آقا چه كسي هستند، شروع كردم ماجراي طوفان و برف و خاموشي ماشين را به طور مفصل برايشان گفتم. آن شخص فرمودند: «من ماشين را راه مياندازم». بعد به من فرمودند: «هر وقت گفتم، استارت بزن». كاپوت ماشين را بالا زدند. ندیدم اصلاً دست ايشان به موتور برخورد كرد يا نه، سوئيچ ماشين را كه حركت دادم، ناگهان ماشين روشن شد. فرمودند: «حركت كن برو!» با خودم گفتم الآن ميروم جلوتر، باز هم در ميان برفها ميمانم. راه هم که بسته است. فرمودند: «ماشين شما در راه نميماند، حركت كن!»
من كه تعجب كرده بودم و شرمنده از اینکه آن شخص پياده در ميان برفها به سوي ماشين آمده بود، گفتم: ماشين شما كجاست؟ ميخواهيد من به شما كمكي بدهم؟ فرمودند: «من به كمك شما احتياجي ندارم». بر اثر شرمندگي زياد، تصميم گرفتم مقدار پولي كه داشتم به ايشان بدهم. شيشه ماشين پايين بود و من هم پشت فرمان و آقا هم پايين. گفتم: پس اجازه بدهيد مقداري پول به شما بدهم. فرمودند: «من به پول شما احتياج ندارم». پرسيدم: عيب ماشين چه بود؟ فرمودند: «هر چه بود، رفع شد». گفتم: ممكن است دوباره دچار نقص شود. فرمود نه! اين ماشين شما ديگر در راه نميماند. گفتم: آخر اینکه نشد، شما نه كمك از من خواستيد و نه به پول من احتياج داريد و از نظر استادي هم كه مهارت فوقالعاده نشان داديد، من از جهت وجدانم نميتوانم از اينجا بروم تا خدمتي به شما بکنم، چون من راننده جوانمردي هستم كه بايد زحمت شما را جبران كنم. آقا تبسمي نمودند و پرسيدند: «تفاوت راننده جوانمرد و ناجوانمرد چيست؟»
من در حالي كه داخل ماشين نشسته و به شدت شرمندة لطف و محبت آقا شده بودم، گفتم: شما خودت كمك رانندهاي ميداني كه شوفر ناجوانمرد اگر از كسي خدمتي و نيكي ببيند، ناديده ميگيرد و ميگويد وظيفهاش را انجام داده، ولي شوفر جوانمرد اگر از كسي لطفي و خدمتي ببيند، تا جبران محبت و خدمت او را نكند وجدانش راحت نميشود. من نميگويم جوانمرد هستم، ولي ناجوانمرد هم نيستم و تا به شما خدمتي نكنم، وجدانم ناراحت است و نميتوانم حركت كنم.يك وقت ديدم آقا در حالي كه پايين ماشين روي برفها ايستاده بودند، فرمودند: «خيلي خوب! حالا اگر ميخواهي به ما خدمت كني، به عهدی كه با خداي متعال بستي، عمل كن. همين خدمت به ما محسوب ميشود». من كه از اين جمله كاملاً متعجب شده بودم، پرسيدم: من چه عهدی با خدا بستم؟
ديدم آقا با صراحت فرمودند: «يكي اینکه از گناه فاصله بگيري و دوم اینکه نمازهايت را اوّل وقت بخواني».وقتي اين مطلب را شنيدم، بر خود لرزيدم؛ زيرا اين همان مطلبي بود كه من وقتي دست از جان شسته بودم، با خدا درد دل كردم و متوسل به امام زمان(علیه السّلام) شدم. بلافاصله درب ماشين را باز كردم و پايين پریدم كه آقا را از نزديك ببينم و در بغل بگیرم و ببوسم كه ناگهان ديدم هيچ كس آنجا نيست. فهميدم همان توسلي كه به آقا و مولايم صاحبالزمان(علیه السّلام) پيدا كرده بودم، اثر گذاشته و اين وجود مبارك آقا بودند كه نجاتم داده بودند. نگاه كردم جاي پاي آقا را هم در برفها نديدم. حالم منقلب بود. پشت ماشين نشستم و پس از مدتي كه بر اعصابم تسلط پيدا كردم، با ياد امام زمان(علیه السّلام) ماشين را حركت دادم و با آن حضرت تجدید عهد کردم. وقتي حركت كردم ديدم كاميون من بدون هيچ توقفي روي برفها حركت ميكند.
بالاخره آن سفر تمام شد و من چنان تحول روحي پيدا كرده بودم كه هميشه همة نمازهايم را اوّل وقت ميخواندم و همه گناهاني را كه به آن آلوده بودم، کنار گذاشتم. چون به منزل رسيدم، زن و فرزندان را دور خود جمع نمودم و موضوع مسافرتم را با آنها در ميان گذاشتم و گفتم از اين به بعد، وضع زندگي ما كاملاً مذهبي است و همگي بايد نمازهایمان را اوّل وقت بخوانيم. حتي به همسرم گفتم: اگر نميتواني اينگونه كه گفتم رفتار كني؛ با كساني كه بيبندوبارند و نماز نميخوانند يا حجاب ندارند، قطع رابطه كني؛ ميتواني طلاق بگيري. همسر من كه كاملاً تحت تأثير صحبتهاي من و این واقعه قرار گرفته بود، از پيشنهاد من استقبال نمود و گفت: شما قبلاً اين چنين بودي و ما به رفتارهای شما عادت كرديم. يعني شما نماز نميخواندي، ماهم نميخواندیم، شما افراد ناجور را ميپذيرفتي و ما هم تابع شما بوديم، ولي از امروز ما هم رفتارمان تابع شماست و خوشحال هستيم كه رفتارمان در زندگي عوض شده است. به لطف الهي زندگي ما كاملاً تغيير پيدا كرد.
من ديگر آن رانندة قبلي نبودم. از طرفي به خاطر آنکه اهل منزل چندان با مسائل و احكام اسلام و نماز آشنا نبودند، از يك شخص روحاني تقاضا كردم مرتب به منزل ما بيايد و به ما احكام اسلام را بگويد تا همه به وظايف خويش آشنا باشيم. در مسافرتها هم اوّل وقت نماز ميخواندم. روزي در يكي از گاراژها، منتظر خالي كردن بار بودم كه ظهر شد. رانندههاي كاميونهاي ديگر گفتند: برويم غذا بخوريم و باهم باشيم. من گفتم: اوّل نماز ميخوانم بعد غذا. همگي به هم نگاه كردند، مرا مورد تمسخر قرار دادند و گفتند: اين ديوانه شده، ميخواهد نماز بخواند. من كه تا آن زمان مايل نبودم خاطرة آن سفر را براي كسي نقل كنم و آن را از اسرار خود ميدانستم، چون ديدم اينها به نماز توهين كردند، مجبور شدم سرگذشتم را براي آنها بگويم. بعد از گفتن ماجرا، ديدم چنان صحبتهاي من روي آنها اثر گذاشت كه همگی دست مرا بوسيدند و از من عذرخواهي كردند.
بعد هم حمالها و رانندهها همه به نماز ايستادند. معلوم بود كه تصميم گرفته بودند از گناه هم فاصله بگيرند.به دنبال اين تحول روحي كه براي من اتفاق افتاد، تصميم گرفتم حقالنّاسهايي را كه بر ذمّه داشتم و اجناسی را که در حين بار زدن حیف و ميل كردهام جبران كنم و رضايت صاحبان آنها را جلب نمایم. با شرمندگي نزد اولين نفر رفتم، وقتي فهميد براي كسب حلاليّت نزد او رفتهام، خيلي خوشحال شد و مرا تشويق كرد و گفت حالا كه حقيقت را گفتي، همه را بخشيدم و چيزي از من نگرفت. دومي و سومي نيز همينطور و فقط يك نفر از من طلبش را گرفت و خدا را شکر از اين مظلمه هم به بركت حضرت بقيةالله(علیه السّلام) نجات پيدا كردم.
اگرچه اين بيداري موقت خوب است، ولي خوبتر آن است كه در همه حال، اين بيداري، خلوص در دعا و درخواست از باريتعالي براي انسان بماند و اين زمانی رخ میدهد كه انسان همان عوامل ظاهري مؤثر در كمك انسان را به ارادة الهي مؤثر بداند و آن عوامل را بدون ارادة الهی هيچ بداند.
2. القای افكار پوچ، توهمات خيالي و افكار معصيت و گناه، يكي از ترفندهاي شیطان است. كساني كه ايمان در وجود آنها به درجة يقين نرسيده است، شيطان از خلأ ايماني آنها سوء استفاده میکند و افكار انحرافي و گناه را به ذهن آنها پرتاب ميكند و هرچند بدون دليل است امّا این افکار مؤثر واقع ميشود. شيطان تنها از انسانهاي مخلص مأيوس است،2 امّا نسبت به تودة انسانها گفته است: «از بندگان خداوند سهم معيني خواهم گرفت و آنها را گمراه ميكنم و به آرزوها سرگرم ميسازم... شيطان به آنها وعدههاي دروغين ميدهد و به آرزوها سرگرم ميسازد، در حالي كه جز فريب به آنها وعده نميدهد».3
تجربه نشان داده است كه اين تسويلات شيطاني معمولاً در همان لحظاتي اتفاق میافتد كه انسان ميخواهد به نتيجه مثبت و خوبي برسد. در این لحظات انسان بايد به اين افكار بيدليل و پوچ و انحراف شيطاني توجه نكند و بر عمل صالح خويش استمرار ورزد تا به نتيجة مطلوب دست یابد.نباید فراموش کنیم شیطان گفته است: پنج دسته هستند كه من هيچ راه نفوذي در آنها ندارم، امّا سایر مردم در مشت من هستند:
1ـ كسي كه از روي نيت صادق به خداوند پناه برده، در همة امورش بر وي توكّل نمايد،
2ـ آنكه تسبيحش در شب و روز فراوان باشد،
3ـ آنكه آنچه را براي خود ميپسندد، براي برادر مؤمنش نيز بپسندد،
4ـ آنكه هنگام مصيبت، جزع و فزع نمايد،
5ـ آنكه به روزي تقسيم شدهاش راضي باشد [خداوند را] مورد اتهام و شكايت قرار ندهد.4
3. لازم است ابتدا يك قدم در راه مستقيم برداريم، سپس انتظار لطف از خداوند داشته باشيم. امّا بدون حركت، انتظار بركت داشتن صحيح نيست.آري كسي كه يك حسنه بياورد، ميتواند انتظار ده برابر داشته باشد: «من جاء بالحسن فله عشر أمثالها».5
4. محافظت بر اوقات نماز، براي تقرب و نزديكي به پروردگار تأثير فراواني دارد. حضرت علي(علیه السّلام) ميفرمايند: «هيچ عملي محبوبتر از نماز نزد خداوند نيست؛ پس به هيچ وجه نبايد چيزي از كارهاي دنيا شما را از وقتهاي نماز غافل كند. زيرا خداوند عزّوجلّ گروهي را مذّمت کرده و فرموده است كساني كه در نماز خود سهلانگاري ميكنند: يعني اینکه ايشان غافلاند و در اوقات نماز سستی ميكنند».6
شنيدم مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني براي نوراني كردن روح و صفاي دل، اعمالی انجام ميداده است؛ همچون چهل روز روزه و يك ختم قرآن، يا چهل روز روزه و شبها تا به صبح احيا داشتن و يا روزي چهارده هزار صلوات فرستادن تا چهل روز. امّا ایشان پس از مدتي فرموده بود: به اين نتيجه رسيدم كه عملي فوق اين اعمال سخت هست که براي انسان نورانيت به ارمغان ميآورد و آن نماز اوّل وقت است.امام صادق(علیه السّلام) ميفرمايد: «نماز آخر وقت براي مريض، عليل و كسي كه عذري دارد گذاشته شده است و اوّل وقت خشنودي خداست و آخر وقت، عفو و بخشش خداوندي است».7
مرحوم آيتالله ميرجهاني میگفتند: «اینکه نماز در آخر وقت عفو و بخشش است، كاشف از تقصير و گناه انسان است؛ لكن با انجام دادن نماز، خداوند او را عفو مينمايد».
5. گناه و معصيت آثاري بر دل و بر چشم دارد و در زوال نعمت، نزول بلا و در جهان هستي مؤثر است حتي آثار شومي براي اطرافیان انجام دهندة گناه به همراه دارد».
الف) اثر آن بر دل، سياه شدن و زنگ قلب است: «كلاّ بل ران علی قلوبهم ما كانوا يكسبون؛8 چنين نيست (كه آنها ميپندارند) بلكه اعمالشان بر دلهايشان زنگار زده است».
ب) اثر آن بر چشم، خشک شدن اشك چشم است. اميرالمؤمنين(علیه السّلام) ميفرمايند: «اشك چشم خشك نميشود، مگر به خاطر قساوت دلها و قساوت دلها تنها به خاطر كثرت گناهان است».
ج) هيچگاه خداوند نعمتي را از انسان نمیگیرد، مگر اینکه انسان گناهي انجام دهد و مستحقّ سلب آن نعمت شود.
د) گناه، باعث نزول بلا و مصيبت ميشود.9
«و ما أصابكم من مصيبةٍ فبما كسبت أيديكم و يعفوا عن كثير؛ هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام دادهاید و بسیاری را نیز عفو میکند».10
ه ) اثر آن در جهان هستي اين است كه اميرالمؤمنين(علیه السّلام) ميفرمايند: «هيچ سالي باران آن كمتر از سال ديگر نيست و لكن خداوند باران را هر جا بخواهد قرار ميدهد. وقتي گروهي معصيت ميكنند، خداوند آنچه از باران را براي آنها تقدير كرده بود، از آنها منصرف11ميگرداند» .12
و) آثار شومي كه از گناه گريبانگير ديگران ميشود سه چيز است: «انسان یا گنهكار را سرزنش ميكند، پس خود به آن گناه دچار میشود يا غيبت او را ميكند، گناه غيبت به گردن او میافتد يا راضي به گناه اوست، پس شريك در گناه او شده است».13
چون انسان ذاتاً فقير است، هر خدمتي كه به كسي انجام میدهد، پاداش آن را ـ هرچند در آخرت ـ خواهد گرفت. فقط خداوند است كه ذاتاً بينياز است و اگر لطفي به انسانها ميكند، بدون هيچ احتياج و نيازي است. حتي وقتي اظهار محبت و علاقه ميكند نميخواهد كمبود خود را برطرف كند: «الحمدلله الذّي تحبّب إليّ و هو غنيٌّ عنّي».14
7. سعي كنيم اگر مورد احسان و لطف ديگران واقع شديم، محبت آنها را جبران كنيم. جبران كردن میتواند سه نوع باشد:
الف) جبران احسان با عمل نيك برابر با آن،
ب) ستايش و ثناگويی او اگر نتواند جبران كند،
ج) اگر از ستايش هم ناتون و معذور است پس حداقل بايد محبت او را در دل داشته باشد. در غیر اینصورت احسان او را حرام كرده است.15
اين را هم از یاد نبریم که هر گاه از كسي تشكر كرديم، در واقع از خالق تشكر كردهايم؛ زيرا شخص منعم، واسطهاي بيش در ايصال نعمتهاي الهي به ما نيست.
امام رضا(علیه السّلام) ميفرمايند: «و كسي كه تشكر ميكند در واقع سود آن به خودش برميگردد و خداوند نيازي ندارد».16
«و من شكر فإنّما يشكر لنفسه و من كفر فإنّ ربّي غنيٌّ كريمٌ؛ و هر کس شکر کند به نفع خودش شکر کرده و هر کس کفران نماید پروردگارم غنی و کریم است».17
8. امام(علیه السّلام) از همة عهد و پيمانهاي ما با خداوند مطلع است، حتي از تصميم قلبي ما كه آيا جدّي است يا ضعيف.
9. خوب است همة انسانها در صدد ترويج دين و اخلاق دینی در ميان اهل خانه خود باشند. زيرا يكي از حقوقي كه همسران بر گردن شوهران خويش دارند، رساندن آنها به كمال انسانيت است. البته اگر مرد مستقيماً از عهدة اين كار بر نميآيد، بايد براي اين كار واسطه شود و زمينة رشد معنوي همسر و فرزندان خويش را با جلسات مذهبي، ارتباط با روحاني، كتب ديني و ... فراهم آورد.
10. توبه كردن از گناهان گذشته و تصميم براي ترك گناه كافي نيست. اگر حق النّاس ضايع شده است تا رضايت صاحبان حق فراهم نگردد، توبه پذيرفته نميشود. لازم است حق النّاس و حق الله همچون نماز قضا و ... جبران گردد و سپس توبه نصوح انجام گيرد.
/س
راننده میگوید: به قصد يكي از شهرها از مشهد خارج شدم. در بين راه، هوا طوفاني شد و برف زيادي آمد، به طوري كه راه بسته شد و من در برف ماندم. وقتي ماشين را نگه داشتم، موتور ماشين هم خاموش شد و از كار افتاد. هر چه كوشش كردم حداقل ماشين را روشن نگه دارم و از سرماي طاقت فرسا خودم را حفظ كنم، نتوانستم.
پس از حدود چهار ساعت، در اثر شدت سرما، كمكم مرگ را جلوی خود مجسم ديدم. به فكر فرو رفتم كه خدايا راه چاره چيست؟ وقتي از همه راههاي ظاهري براي نجات خود مأيوس شدم، يادم آمد سالهاي پیش، واعظي در منزل ما منبر ميرفت. بالاي منبر گفت: مردم! هر وقت در تنگنا قرار گرفتيد، و از همه جا مأيوس شديد، به آقا امام زمان(علیه السّلام) متوسل شويد كه انشاءالله حضرت كمك ميكنند.
بياختيار متوسل به آن حضرت شدم. سپس از ماشين پايين آمدم و باز هم موتور را بررسي كردم تا شايد بتوانم آن را روشن كنم، امّا موفق نشدم. دوباره داخل ماشين رفتم و پشت فرمان نشستم. غم و غصه تمام وجودم را گرفته بود. ناگاه وسوسههاي شيطاني و القائات به ذهن من شروع شد كه متوسل به كسي شدي كه اصلاً وجود خارجي ندارد. فهميدم این وسوسة شيطان است كه در لحظات آخر عمر، براي فريب من آمده است. ناراحتيام زيادتر شد. باز هم از ماشين پياده شدم و از خداوند، مرگ خود يا نجات را طلب كردم. امّا چون خودم را روسياه و شرمندة درگاه الهي ميدانستم، خجالت ميكشيدم درخواستي كنم. چون تا آن زمان به نماز اهميتي نميدادم، گاهي ميخواندم و گاه قضا ميشد و گاه آخر وقت ميخواندم. به گناهاني نیز آلوده بودم. به همين دلیل با حالت شرمندگي، با خداوند متعال عهد كردم كه اگر من از اين مهلكه نجات پيدا كنم و دوباره زن و فرزندم را ببينم، از گناهاني كه تا آن روز آلوده به آن بودم، فاصله بگيرم و نمازهايم را هم اوّل وقت بخوانم. به محض اینکه جدّي و حقيقي با خدا عهد بستم، متوجه شدم يك نفر با پاي پياده از داخل برفها، به طرف من ميآيد.
در ابتدا چنين تصور كردم كمك رانندهاي است، ماشينش خراب شده و براي كمك گرفتن به سوي من ميآيد، چون آچار به دست داشت. آهسته آهسته آمد تا نزديك ماشين من رسيد، من هم بدون آنکه از ماشين پياده شوم، تنها مقداري شيشه ماشين را پايين آوردم. منتظر بودم چه كمكي از من ميخواهد. يك وقت ديدم از همان پايين ماشين، گفتند: «سلام عليكم. چرا سرگرداني؟» من هم كه هنوز نميدانستم آقا چه كسي هستند، شروع كردم ماجراي طوفان و برف و خاموشي ماشين را به طور مفصل برايشان گفتم. آن شخص فرمودند: «من ماشين را راه مياندازم». بعد به من فرمودند: «هر وقت گفتم، استارت بزن». كاپوت ماشين را بالا زدند. ندیدم اصلاً دست ايشان به موتور برخورد كرد يا نه، سوئيچ ماشين را كه حركت دادم، ناگهان ماشين روشن شد. فرمودند: «حركت كن برو!» با خودم گفتم الآن ميروم جلوتر، باز هم در ميان برفها ميمانم. راه هم که بسته است. فرمودند: «ماشين شما در راه نميماند، حركت كن!»
من كه تعجب كرده بودم و شرمنده از اینکه آن شخص پياده در ميان برفها به سوي ماشين آمده بود، گفتم: ماشين شما كجاست؟ ميخواهيد من به شما كمكي بدهم؟ فرمودند: «من به كمك شما احتياجي ندارم». بر اثر شرمندگي زياد، تصميم گرفتم مقدار پولي كه داشتم به ايشان بدهم. شيشه ماشين پايين بود و من هم پشت فرمان و آقا هم پايين. گفتم: پس اجازه بدهيد مقداري پول به شما بدهم. فرمودند: «من به پول شما احتياج ندارم». پرسيدم: عيب ماشين چه بود؟ فرمودند: «هر چه بود، رفع شد». گفتم: ممكن است دوباره دچار نقص شود. فرمود نه! اين ماشين شما ديگر در راه نميماند. گفتم: آخر اینکه نشد، شما نه كمك از من خواستيد و نه به پول من احتياج داريد و از نظر استادي هم كه مهارت فوقالعاده نشان داديد، من از جهت وجدانم نميتوانم از اينجا بروم تا خدمتي به شما بکنم، چون من راننده جوانمردي هستم كه بايد زحمت شما را جبران كنم. آقا تبسمي نمودند و پرسيدند: «تفاوت راننده جوانمرد و ناجوانمرد چيست؟»
من در حالي كه داخل ماشين نشسته و به شدت شرمندة لطف و محبت آقا شده بودم، گفتم: شما خودت كمك رانندهاي ميداني كه شوفر ناجوانمرد اگر از كسي خدمتي و نيكي ببيند، ناديده ميگيرد و ميگويد وظيفهاش را انجام داده، ولي شوفر جوانمرد اگر از كسي لطفي و خدمتي ببيند، تا جبران محبت و خدمت او را نكند وجدانش راحت نميشود. من نميگويم جوانمرد هستم، ولي ناجوانمرد هم نيستم و تا به شما خدمتي نكنم، وجدانم ناراحت است و نميتوانم حركت كنم.يك وقت ديدم آقا در حالي كه پايين ماشين روي برفها ايستاده بودند، فرمودند: «خيلي خوب! حالا اگر ميخواهي به ما خدمت كني، به عهدی كه با خداي متعال بستي، عمل كن. همين خدمت به ما محسوب ميشود». من كه از اين جمله كاملاً متعجب شده بودم، پرسيدم: من چه عهدی با خدا بستم؟
ديدم آقا با صراحت فرمودند: «يكي اینکه از گناه فاصله بگيري و دوم اینکه نمازهايت را اوّل وقت بخواني».وقتي اين مطلب را شنيدم، بر خود لرزيدم؛ زيرا اين همان مطلبي بود كه من وقتي دست از جان شسته بودم، با خدا درد دل كردم و متوسل به امام زمان(علیه السّلام) شدم. بلافاصله درب ماشين را باز كردم و پايين پریدم كه آقا را از نزديك ببينم و در بغل بگیرم و ببوسم كه ناگهان ديدم هيچ كس آنجا نيست. فهميدم همان توسلي كه به آقا و مولايم صاحبالزمان(علیه السّلام) پيدا كرده بودم، اثر گذاشته و اين وجود مبارك آقا بودند كه نجاتم داده بودند. نگاه كردم جاي پاي آقا را هم در برفها نديدم. حالم منقلب بود. پشت ماشين نشستم و پس از مدتي كه بر اعصابم تسلط پيدا كردم، با ياد امام زمان(علیه السّلام) ماشين را حركت دادم و با آن حضرت تجدید عهد کردم. وقتي حركت كردم ديدم كاميون من بدون هيچ توقفي روي برفها حركت ميكند.
بالاخره آن سفر تمام شد و من چنان تحول روحي پيدا كرده بودم كه هميشه همة نمازهايم را اوّل وقت ميخواندم و همه گناهاني را كه به آن آلوده بودم، کنار گذاشتم. چون به منزل رسيدم، زن و فرزندان را دور خود جمع نمودم و موضوع مسافرتم را با آنها در ميان گذاشتم و گفتم از اين به بعد، وضع زندگي ما كاملاً مذهبي است و همگي بايد نمازهایمان را اوّل وقت بخوانيم. حتي به همسرم گفتم: اگر نميتواني اينگونه كه گفتم رفتار كني؛ با كساني كه بيبندوبارند و نماز نميخوانند يا حجاب ندارند، قطع رابطه كني؛ ميتواني طلاق بگيري. همسر من كه كاملاً تحت تأثير صحبتهاي من و این واقعه قرار گرفته بود، از پيشنهاد من استقبال نمود و گفت: شما قبلاً اين چنين بودي و ما به رفتارهای شما عادت كرديم. يعني شما نماز نميخواندي، ماهم نميخواندیم، شما افراد ناجور را ميپذيرفتي و ما هم تابع شما بوديم، ولي از امروز ما هم رفتارمان تابع شماست و خوشحال هستيم كه رفتارمان در زندگي عوض شده است. به لطف الهي زندگي ما كاملاً تغيير پيدا كرد.
من ديگر آن رانندة قبلي نبودم. از طرفي به خاطر آنکه اهل منزل چندان با مسائل و احكام اسلام و نماز آشنا نبودند، از يك شخص روحاني تقاضا كردم مرتب به منزل ما بيايد و به ما احكام اسلام را بگويد تا همه به وظايف خويش آشنا باشيم. در مسافرتها هم اوّل وقت نماز ميخواندم. روزي در يكي از گاراژها، منتظر خالي كردن بار بودم كه ظهر شد. رانندههاي كاميونهاي ديگر گفتند: برويم غذا بخوريم و باهم باشيم. من گفتم: اوّل نماز ميخوانم بعد غذا. همگي به هم نگاه كردند، مرا مورد تمسخر قرار دادند و گفتند: اين ديوانه شده، ميخواهد نماز بخواند. من كه تا آن زمان مايل نبودم خاطرة آن سفر را براي كسي نقل كنم و آن را از اسرار خود ميدانستم، چون ديدم اينها به نماز توهين كردند، مجبور شدم سرگذشتم را براي آنها بگويم. بعد از گفتن ماجرا، ديدم چنان صحبتهاي من روي آنها اثر گذاشت كه همگی دست مرا بوسيدند و از من عذرخواهي كردند.
بعد هم حمالها و رانندهها همه به نماز ايستادند. معلوم بود كه تصميم گرفته بودند از گناه هم فاصله بگيرند.به دنبال اين تحول روحي كه براي من اتفاق افتاد، تصميم گرفتم حقالنّاسهايي را كه بر ذمّه داشتم و اجناسی را که در حين بار زدن حیف و ميل كردهام جبران كنم و رضايت صاحبان آنها را جلب نمایم. با شرمندگي نزد اولين نفر رفتم، وقتي فهميد براي كسب حلاليّت نزد او رفتهام، خيلي خوشحال شد و مرا تشويق كرد و گفت حالا كه حقيقت را گفتي، همه را بخشيدم و چيزي از من نگرفت. دومي و سومي نيز همينطور و فقط يك نفر از من طلبش را گرفت و خدا را شکر از اين مظلمه هم به بركت حضرت بقيةالله(علیه السّلام) نجات پيدا كردم.
پيامها و برداشتها
اگرچه اين بيداري موقت خوب است، ولي خوبتر آن است كه در همه حال، اين بيداري، خلوص در دعا و درخواست از باريتعالي براي انسان بماند و اين زمانی رخ میدهد كه انسان همان عوامل ظاهري مؤثر در كمك انسان را به ارادة الهي مؤثر بداند و آن عوامل را بدون ارادة الهی هيچ بداند.
2. القای افكار پوچ، توهمات خيالي و افكار معصيت و گناه، يكي از ترفندهاي شیطان است. كساني كه ايمان در وجود آنها به درجة يقين نرسيده است، شيطان از خلأ ايماني آنها سوء استفاده میکند و افكار انحرافي و گناه را به ذهن آنها پرتاب ميكند و هرچند بدون دليل است امّا این افکار مؤثر واقع ميشود. شيطان تنها از انسانهاي مخلص مأيوس است،2 امّا نسبت به تودة انسانها گفته است: «از بندگان خداوند سهم معيني خواهم گرفت و آنها را گمراه ميكنم و به آرزوها سرگرم ميسازم... شيطان به آنها وعدههاي دروغين ميدهد و به آرزوها سرگرم ميسازد، در حالي كه جز فريب به آنها وعده نميدهد».3
تجربه نشان داده است كه اين تسويلات شيطاني معمولاً در همان لحظاتي اتفاق میافتد كه انسان ميخواهد به نتيجه مثبت و خوبي برسد. در این لحظات انسان بايد به اين افكار بيدليل و پوچ و انحراف شيطاني توجه نكند و بر عمل صالح خويش استمرار ورزد تا به نتيجة مطلوب دست یابد.نباید فراموش کنیم شیطان گفته است: پنج دسته هستند كه من هيچ راه نفوذي در آنها ندارم، امّا سایر مردم در مشت من هستند:
1ـ كسي كه از روي نيت صادق به خداوند پناه برده، در همة امورش بر وي توكّل نمايد،
2ـ آنكه تسبيحش در شب و روز فراوان باشد،
3ـ آنكه آنچه را براي خود ميپسندد، براي برادر مؤمنش نيز بپسندد،
4ـ آنكه هنگام مصيبت، جزع و فزع نمايد،
5ـ آنكه به روزي تقسيم شدهاش راضي باشد [خداوند را] مورد اتهام و شكايت قرار ندهد.4
3. لازم است ابتدا يك قدم در راه مستقيم برداريم، سپس انتظار لطف از خداوند داشته باشيم. امّا بدون حركت، انتظار بركت داشتن صحيح نيست.آري كسي كه يك حسنه بياورد، ميتواند انتظار ده برابر داشته باشد: «من جاء بالحسن فله عشر أمثالها».5
4. محافظت بر اوقات نماز، براي تقرب و نزديكي به پروردگار تأثير فراواني دارد. حضرت علي(علیه السّلام) ميفرمايند: «هيچ عملي محبوبتر از نماز نزد خداوند نيست؛ پس به هيچ وجه نبايد چيزي از كارهاي دنيا شما را از وقتهاي نماز غافل كند. زيرا خداوند عزّوجلّ گروهي را مذّمت کرده و فرموده است كساني كه در نماز خود سهلانگاري ميكنند: يعني اینکه ايشان غافلاند و در اوقات نماز سستی ميكنند».6
شنيدم مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني براي نوراني كردن روح و صفاي دل، اعمالی انجام ميداده است؛ همچون چهل روز روزه و يك ختم قرآن، يا چهل روز روزه و شبها تا به صبح احيا داشتن و يا روزي چهارده هزار صلوات فرستادن تا چهل روز. امّا ایشان پس از مدتي فرموده بود: به اين نتيجه رسيدم كه عملي فوق اين اعمال سخت هست که براي انسان نورانيت به ارمغان ميآورد و آن نماز اوّل وقت است.امام صادق(علیه السّلام) ميفرمايد: «نماز آخر وقت براي مريض، عليل و كسي كه عذري دارد گذاشته شده است و اوّل وقت خشنودي خداست و آخر وقت، عفو و بخشش خداوندي است».7
مرحوم آيتالله ميرجهاني میگفتند: «اینکه نماز در آخر وقت عفو و بخشش است، كاشف از تقصير و گناه انسان است؛ لكن با انجام دادن نماز، خداوند او را عفو مينمايد».
5. گناه و معصيت آثاري بر دل و بر چشم دارد و در زوال نعمت، نزول بلا و در جهان هستي مؤثر است حتي آثار شومي براي اطرافیان انجام دهندة گناه به همراه دارد».
الف) اثر آن بر دل، سياه شدن و زنگ قلب است: «كلاّ بل ران علی قلوبهم ما كانوا يكسبون؛8 چنين نيست (كه آنها ميپندارند) بلكه اعمالشان بر دلهايشان زنگار زده است».
ب) اثر آن بر چشم، خشک شدن اشك چشم است. اميرالمؤمنين(علیه السّلام) ميفرمايند: «اشك چشم خشك نميشود، مگر به خاطر قساوت دلها و قساوت دلها تنها به خاطر كثرت گناهان است».
ج) هيچگاه خداوند نعمتي را از انسان نمیگیرد، مگر اینکه انسان گناهي انجام دهد و مستحقّ سلب آن نعمت شود.
د) گناه، باعث نزول بلا و مصيبت ميشود.9
«و ما أصابكم من مصيبةٍ فبما كسبت أيديكم و يعفوا عن كثير؛ هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام دادهاید و بسیاری را نیز عفو میکند».10
ه ) اثر آن در جهان هستي اين است كه اميرالمؤمنين(علیه السّلام) ميفرمايند: «هيچ سالي باران آن كمتر از سال ديگر نيست و لكن خداوند باران را هر جا بخواهد قرار ميدهد. وقتي گروهي معصيت ميكنند، خداوند آنچه از باران را براي آنها تقدير كرده بود، از آنها منصرف11ميگرداند» .12
و) آثار شومي كه از گناه گريبانگير ديگران ميشود سه چيز است: «انسان یا گنهكار را سرزنش ميكند، پس خود به آن گناه دچار میشود يا غيبت او را ميكند، گناه غيبت به گردن او میافتد يا راضي به گناه اوست، پس شريك در گناه او شده است».13
چون انسان ذاتاً فقير است، هر خدمتي كه به كسي انجام میدهد، پاداش آن را ـ هرچند در آخرت ـ خواهد گرفت. فقط خداوند است كه ذاتاً بينياز است و اگر لطفي به انسانها ميكند، بدون هيچ احتياج و نيازي است. حتي وقتي اظهار محبت و علاقه ميكند نميخواهد كمبود خود را برطرف كند: «الحمدلله الذّي تحبّب إليّ و هو غنيٌّ عنّي».14
7. سعي كنيم اگر مورد احسان و لطف ديگران واقع شديم، محبت آنها را جبران كنيم. جبران كردن میتواند سه نوع باشد:
الف) جبران احسان با عمل نيك برابر با آن،
ب) ستايش و ثناگويی او اگر نتواند جبران كند،
ج) اگر از ستايش هم ناتون و معذور است پس حداقل بايد محبت او را در دل داشته باشد. در غیر اینصورت احسان او را حرام كرده است.15
اين را هم از یاد نبریم که هر گاه از كسي تشكر كرديم، در واقع از خالق تشكر كردهايم؛ زيرا شخص منعم، واسطهاي بيش در ايصال نعمتهاي الهي به ما نيست.
امام رضا(علیه السّلام) ميفرمايند: «و كسي كه تشكر ميكند در واقع سود آن به خودش برميگردد و خداوند نيازي ندارد».16
«و من شكر فإنّما يشكر لنفسه و من كفر فإنّ ربّي غنيٌّ كريمٌ؛ و هر کس شکر کند به نفع خودش شکر کرده و هر کس کفران نماید پروردگارم غنی و کریم است».17
8. امام(علیه السّلام) از همة عهد و پيمانهاي ما با خداوند مطلع است، حتي از تصميم قلبي ما كه آيا جدّي است يا ضعيف.
9. خوب است همة انسانها در صدد ترويج دين و اخلاق دینی در ميان اهل خانه خود باشند. زيرا يكي از حقوقي كه همسران بر گردن شوهران خويش دارند، رساندن آنها به كمال انسانيت است. البته اگر مرد مستقيماً از عهدة اين كار بر نميآيد، بايد براي اين كار واسطه شود و زمينة رشد معنوي همسر و فرزندان خويش را با جلسات مذهبي، ارتباط با روحاني، كتب ديني و ... فراهم آورد.
10. توبه كردن از گناهان گذشته و تصميم براي ترك گناه كافي نيست. اگر حق النّاس ضايع شده است تا رضايت صاحبان حق فراهم نگردد، توبه پذيرفته نميشود. لازم است حق النّاس و حق الله همچون نماز قضا و ... جبران گردد و سپس توبه نصوح انجام گيرد.
پي نوشت :
1. سورة عنكبوت (29)، آية 65.
2. سورة حجر (15)، آية 39 و 40. به همين مضمون در سورة ص (38)، آية 83: همگي را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان مخلصت را».
3. سورة نساء (4)، آيات 118 تا 120.
4. صدوق، الخصال، ص 285.
5. سورة توبه (9)، آية 160
6. بحارالانوار، ج 10، ص 100.
7. بحارالانوار، ج 83، ص 25.
8. سورة مطففين (83)، آية 14.
9. بحارالانوار، ج 73، ص 354.
10. سورة شوري (42)، آيه 30.
11. بحارالانوار، ج 73، ص 339.
12. بحارالانوار ج 73 ص 329.
13. كنزالعمال، ج 3، ص 72.
14. اصول كافي، ج 2، ص 207.
15. بحارالانوار ج 71 ص 50.
16. بحارالانوار، ج 18، ص 44.
17. سورة نحل (27)، آية 40.
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}