پنجره ذهنم ...
متن زیر نوشته اکرم کشایی، در توصیف خداوند است.
کسی نیست. این جا فقط من هستم. یک اتاقِ کوچک با یک پنجره ی بزرگ!!
من توی اتاقِ خودم نشسته ام و پنجره ی ذهنم در برابرِ من است. به تو که فکر می کنم پنجره باز می شود و نور می آید توی اتاق؛ از تو که غافل می شوم، پنجره بسته می شود و من زندانیِ اتاق تاریکِ خودم می شوم.
من گاهی با خودم مهربانم و گاهی نامهربان. تو همیشه با من مهربانی. تو همیشه پشتِ پنجره ی ذهن من منتظری.
منتظری که من صدایت بزنم.
من توی اتاقِ خودم نشسته ام و پنجره ی ذهنم در برابرِ من است. به تو که فکر می کنم پنجره باز می شود و نور می آید توی اتاق؛ از تو که غافل می شوم، پنجره بسته می شود و من زندانیِ اتاق تاریکِ خودم می شوم.
من گاهی با خودم مهربانم و گاهی نامهربان. تو همیشه با من مهربانی. تو همیشه پشتِ پنجره ی ذهن من منتظری.
منتظری که من صدایت بزنم.
نویسنده: اکرم کشایی
تصویرساز: محمدصادق کرایی
تصویرساز: محمدصادق کرایی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}