هر قدر گناه سنگین تر باشد، به سنگینی توجیه گناه نیست، چرا که گنهکار معترف به گناه غالباً به سراغ توبه می رود. امّا مصیبت زمانی شروع می شود که پای توجیه گر در میان آید که نه تنها راه توبه را به روی انسان می بندد بلکه او را در گناه راسخ تر و جری تر می سازد. این توجیه گری گاه برای حفظ آبرو و جلوگیری از رسوایی در برابر مردم است، اما از آن بدتر زمانی است که برای فریب وجدان صورت گیرد.

در طول تاریخ نیز جنایتکارانی را می توان یافت که برای فریب خود و دیگران دست به توجیهات مضحکی می زدند که هر انسانی را غرق تعجب می کند.

مثلًا مشرکان عرب برای توجیه شرک خود گاه متوسل به رسم نیاکان می شدند و می گفتند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛ ما پدران خود را بر آئینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم »[1] و گاه به جبر متوسل می شدند و می گفتند: «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکنا؛ اگر خدا می خواست، ما مشرک نمی شدیم »[2]. و یا گمراهی خود را چنین توجیه می کردند: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا؛ پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند!»[3]

شیطان برای توجیه نافرمانی خود گفت: «أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ؛ من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل »[4]

گاهی انسان ترس را به عنوان احتیاط، حرص را به تأمین آینده، ضعف نفس را به حیا، بی همتی را به زهد، ارتکاب حرام را به کلاه شرعی، فرار از زیر بار مسئولیت را به ثابت نبودن موضوع و ضعف و کوتاهی های خود را به قضا و قدر توجیه می کند.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ[5]

و هنگامی که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می گویند: «ما فقط اصلاح کننده ایم»

زُینَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یعْمَلُونَ[6]

این گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است.

اسراف را آبروداری می داند، تنبلی را حمل بر زهد می کند، بخل را حمل بر پیش بینی می کند و.. .


پی نوشت ها:
[1] . زخرف/ 23.
[2] . انعام/ 148.
[3] . احزاب/ 67.
[4] . اعراف/ 12.
[5] . بقره/ 11.
[6] . یونس/ 12.

منبع: حوزه نت