بسیاری از دانشمندانی که جانبداری سکولاریستی ذکر شده در نظریه روابط بین الملل را تایید می کنند، تلاش برای تلقی دین به عنوان منبع ترجیحات فردی و دروندادی برای انتخاب های استراتژیک را اصولا امری نادرست میدانند. برای مثال، کوبالکوا به این دلیل از دانشمندان "جریان اصلی یا سازه انگاران نرم"؟ انتقاد می کند که آنها علیرغم این که ایده ها از جمله ایده های مذهبی، هویت های در حال تغییر و منافع دولت" را در نظر می گیرند اما این ایده ها را تابع "نظریه انتخاب عقلانی" می بینند(677 ,2000 ,kubalkova). منتقدان اظهار می کنند، روش شناسی های انتخاب عقلانی در استدلال های رنسانس، لیبرال و روشنگری ریشه دارند که مبتنی بر ضرورت کنترل احساسات خصوصا احساسات مذهبی توسط منافع هستند. بنابراین، پیگیری شخصی و عقلانی اهداف دنیوی مستلزم مجموعه ای از ادعاهای هنجاری درباره باید ها و نبایدها در سیاست می باشد.
 
بنابراین، بسیاری از دانشمندان روابط بین الملل که این ادعاها را مطرح کرده اند بر تحلیل مذهب به عنوان مجموعه ای از هنجارها، گفتمان ها یا پایه و اساس هویت های فردی یا گروهی تکیه می کنند. اما برخی مخالف کاربست این مقوله ها برای پدیده ها های مذهبی هستند. یکی از استدلال های مخالف این است که گرایش های مذهبی (برخلاف ایدئولوژیهای سیاسی) تمام جنبه های زندگی پیروانشان را شامل می شوند. بر اساس استدلال توماس: "آنچه بازیگران مذهبی غیر دولتی را متمایز می کند... از این واقعیت ناشی می شود که دین شکل دهنده آنها است "( ,2005 ,Thomas 98). دین نمی تواند به یک ایده یا حتی هویتی اجتماعی تقلیل یابد که افراد به آسانی آن را اتخاذ کنند یا کنار بگذارند. گرایش های مذهبی، مقوله های اساسی دانش و رویه های عملی "عمیق تر" یا "پر محتوی تر" را ایجاد می نمایند تا این که با احزاب سیاسی یا گروه های قومی خاصی هویت پیدا کنند.
 
در مقابل، میشل معتقد است که بسیاری از این اصطلاحات، على رغم این که خودشان عمیقا تحت تاثیر تعصب سکولاریستی هستند، اما اهداف متفاوتی را پیشنهاد می کنند. او که در چارچوب سبک و اسلوب مسیحیت غربی می نویسد استدلال می کند که "صحبت کردن از ارزش های مذهبی تا اندازه ای غیرقابل فهم است، زیرا ارزش چیزی است که انسان بطور ذاتی از آن برخوردار است. با این وجود، تجربه مذهبی به عالم ماورائی اشاره دارد و در چارچوب آن خدا خالق همه چیز است... ارزش در ارتباط با انسان مفهومی مثبت دارد و انسان ها در رابطه خود با خدا تجربه ای متفاوت دارند (356 ,2007). به علاوه، مقوله "هویت" بر نوعی برداشت از سیاست دلالت می کند که در آن دین تنها نشانگر یک نقش در جهان یعنی ویژگی افراد در ارتباط با یکدیگر است. میشل استدلال می کند، اصطلاحات "ترجیح"، "انتخاب"، "ارزش" و هویت برای درک مشکلات خاصی ایجاد شده اند. از آنجا که همواره مشکلات جدیدی پدیدار می شوند، مفاهیم پیشین باید به عنوان مفاهیم تاریخی دیده شوند و مفاهیم مناسب تری در گذر زمان توسعه داده شوند.بسیاری از شواهد دیگر چنین نشان می دهند که عصر نهضت اصلاحات نمونه "آشکاری" از چالش های پیوند خورده با دین و نظریه روابط بین الملل می باشد. در آن دوره، ادعاها و روایت های مذهبی نقش عمده ای در مشروعیت اقتدار مدرن در امپراطوری رم مقدس، پادشاهی فرانسه و یا غیره بازی می کردند.در واقع، ما استدلال می کنیم که ادبیات و زبان استفاده شده توسط دانشوران روابط بین الملل که این رشته را به جانبداری سکولاریستی متهم می کنند، به تلاش ما برای نظریه پردازی درباره دین با استفاده از فرضیه های برآمده از تجربه گرایی که با چالش‌های عمده مذهبی برای سکولاریسم های معاصر ناسازگارند، شکل می دهند. اگر اتهامات دیگر جانبداری سکولاریستی را بپذیریم، این روشن نیست که چرا ما باید به راحتی دین را جلوه دیگر سیاست هویت و منازعه بر سر ارزش ها و هنجارها تلقی کنیم یا آن را از طریق مقوله های پساساختارگرایی از قبیل "صورت بندی های گفتمانی" که رابطه پایدار دال ها و مدلول ها را انکار می کنند، درک کنیم. همان طور که گریگوری استدلال می کند:
 
"اگر فرضیه کلی نوشته ها در مورد عشاء ربانی در اواخر قرون وسطی این است که "عشاء ربانی به یک نماد تبدیل شده است و این که دین قابل تقلیل به فرهنگ است و کل فرهنگ یا کل عالم معنا می تواند به عنوان زبان به واسطه نمادهای نمایان آن مطالعه شود، پس نمی توان آن معنی و مفهومی که مردم؛ خواص و عوام، روحانی و غیر روحانی در اواخر قرون وسطی از "نان منقلب شده در عشاء ربانی برداشت می کردند را درک کرد، زیرا برای آنها عشاء ربانی صرفا معنای نمادین نداشت" ( 143 ,2006 ,Gregory).
 
اگر جریان اصلی نظریه های روابط بین الملل در مواجهه با نیروهای مذهبی معاصر با شبهه و تردید سخن بگوید، در آنصورت ما در بکارگیری فرضیه های حاکم برای درک تاثیر اصلاحات پروتستان بر اروپای مدرن، دچار مشکل خواهیم شد. در آن دوره، روابط بین الملل نه تنها در فضایی پیش۔ سکولار جریان داشت، بلکه اصلاحات پروتستان باعث ظهور تعدادی از جنبش های مذهبی غیر حکومتی شد که فعالیت آنها منجر به تغییر موازنه قدرت در اروپا گردید.
 
برای مثال، نهضت پروتستان سلسله ای از منازعات نظامی را در امپراطوری آلمان به دنبال داشت که باعث شد چارلز از خاندان هابسورگ که نه تنها حاکم امپراطوری بلکه همچنین حاکم تمام دارایی های سلسله پادشاهی شامل کاستیل، آراگون-کاتالونیا، هلند و قسمت هایی از ایتالیا بود) تا اواسط قرن شانزدهم از قدرت کناره گیری کند و دارایی هایش را بین پسرش فلیپ دوم اسپانیا و برادرش فردیناند پایه گذار شاخه اتریشی سلسله هابسبورگ تقسیم کند. پس از مدتی، گسترش کالوینیسم در فرانسه، این کشور را به جنگ های طولانی مذهبی فرو برد و شورش هلند را برانگیخت، شورشی که سرانجام به جنگ بین دولتی در میان جمهوری هلند و حاکمان سابق آن ( خاندان هابسبورگ اسپانیایی منجر شد. در ادامه، سلسله دیگری از منازعات مذهبی رخ داد که به جنگ سی ساله ۱۶۴۸- ۱۶۱۸ در امپراطوری منتهی شد و پایان سلطه خاندان هابسبورگ اسپانیایی را در اروپا رقم زد.
 
بسیاری از شواهد دیگر چنین نشان می دهند که عصر نهضت اصلاحات نمونه "آشکاری" از چالش های پیوند خورده با دین و نظریه روابط بین الملل می باشد. در آن دوره، ادعاها و روایت‌های مذهبی نقش عمده ای در مشروعیت اقتدار مدرن در امپراطوری رم مقدس، پادشاهی فرانسه و یا غیره بازی می کردند. برای مثال، مقام پاپ این قدرت را داشت که پادشاهان را تحریم کند- عملی که هر زمان اعمال می شد مشکلات سیاسی جدی را برای افراد مورد تحریم ایجاد می کرد. افراد، سوگند خوردن را بسیار جدی می گرفتند و در صورت نقض آن بدون عذر موجه، روحشان را فساد و تباهی تهدید می کرد. به لحاظ مذهبی، فرمانبرداری از اقتدارهای دنیوی به شیوه های متعددی توجیه شده بود. و غیره و غیره. در واقع بسیاری از افرادی که نظریه روابط بین الملل را به داشتن تعصب سکولاریستی متهم می کنند، اروپای مدرن در سالهای اولیه را نمونه ای از نظم سیاسی پیش۔ سکولار میدانند.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳