همان طور که عده‌ای از دانشمندان امروزه حدس می زنند اگر این جهان خودش را به نقطه ای از زمان مدیون است پس نهایتا در محدوده ای از زمان قرار دارد. عالم ما همیشه وجود نداشته و شاید روزی وجود نداشته باشد. بر اساس اغلب اندازه گیری های اخیر که از سال ۲۰۰۱ توسط کاوشگر دبلیومپ (کاوشگر ناهمسانگردی ریزموج ویلکینسون) که از مرکز فضایی کیپ کنورل پرتاب شده انجام گرفته است، این زمان را حدود ۱۳٫۷ میلیارد سال تخمین می زنند. به علاوه عالم آینده ی معینی دارد که اختر فیزیکدانها درباره ی آن بحث می کنند. این اختر فیزیکدانها توانسته اند از ستاره‌های دوردست ، سیگنال هایی دریافت و رمزگشایی کنند که میلیونها یا میلیاردها سال با سرعت نور راه پیموده اند.
 
اما عالم باز یا بسته باید دیده شود؟ آیا بی نهایت بزرگ است یا اندازهی معینی دارد؟ آیا محدود در مکان است؟ بزرگترین تلسکوپ جهان تلسکوپ جدیدی است به نام ال تی بی(LTB) که در آریزونا نصب شده که در آینهی غول آسا هر کدام به قطر 8.4  متر دارد. این تلسکوپ می تواند نور شمعی که در 2.5 کیلومتر دورتر فروزان است را نمایان سازد اما باز هم قادر به نشان دادن حدود عالم نیست. پرسش از مدل جدید جهان شاید هنوز پاسخ درخوری نیافته است. هنوز توضیح واضحی داده نشده است که آیا انبساط عالم دائمی خواهد بود و یا اینکه روزی باز ایستاده و به انقباض برمی گردد.
 
در یک مرحله اولیه و بنا بر دلایل دینی، حامیان ماده گرائی دیالکتیک مدل انیشتین از جهان را محکوم کردند. چرا که آن را «ایده آلیستی» می دانستند. آن مدل، عقیده جزمی آنان مبنی بر بی کرانگی و جاودانگی ماده را تأیید نمی کرد. به همین نحو اما به روشی معنوی، جوردانو برونو بر بی کرانگی عالم تأکید کرد. چرا که او عالم را در وحدت وجود با خدا می دانست. او به حکم دادگاه تفتیش عقاید (که امروزه آن را مجمع آموزه های دینی می خوانند) در سال ۱۶۰۰ میلادی در کامپودی فیوری سوزانده شد. زمانی که - و این را نباید از قلم انداخت - شورای متعصب دانشگاه پروتستان توبینگن از دادن اجازه ی تدریس به وی امتناع ورزید و او را به عنوان بدعتگزار از دانشگاه اخراج کرد.نیچه در سال‌های واپسین عمرش که بیش از همه از مسئله ی الحاد رنج می برد، در کتاب «دجال» با اعتماد به نفس علنا به مخالفت با الحاد خوش بینانهی «دانشمندان طبیعی و فیزیولوژیست های ما» برخاست. به زمان حال برگردیم. زمانی که در اواسط قرن بیستم در نوشته های دفاعیه مسیحی سعی شد تا لحظه ای از لحظات انفجار بزرگ را به عنوان مبدأ آفرینش الهی عالم معرفی کنند. اما دانشمندان غیرمسیحی مارکسیست بر اساس سخنان اتو هکمن ستاره شناس آلمانی این تمایلات خداشناسانه را به هم ریختند و به سادگی بر آن شدند تا سدی در مقابل جریان کیهان شناسانه ی آنان شوند. آنها «کیهان شناسی حالت پایدار» را ابداع کردند. کیهان شناسی انبساط اما با عالمی که غیرقابل تغییر است.
 
این نظریه پیش از همه توسط فرد هویل (کمبریج ۲۰۰۱-۱۹۴۸) مطرح شد. او در سال ۱۹۵۰ در یک برنامه رادیویی اصطلاح «بیگ بنگ» را ابداع کرد و تا حدودی آن را به قصد توهین به کار برد. این نظریه ادعا می کند که عالمی ازلی و متعادل وجود دارد که بدون آغاز و پایان زمانی ادامه می یابد و تراکم ماده که نتیجه ی تولید دائمی آن است به همان شکل باقی می ماند. اما رقیق شدن ماده به عنوان پیامد ادامهی انبساط باید به وسیله ی تولید خود به خود ماده متعادل شود. هرچند که این نظریه قانون دوم ترمودینامیک یعنی اصل انتروپی تغییرناپذیری فرآیندهای فیزیکی را نقض می کند: بدون تولید انرژی برای حفظ ساختار، یک سیستم همیشه به سمت بی نظمی بیشتری متمایل می شود به عنوان مثال گل هایی که در یک ظرف در بسته قرار دارند پژمرده خواهند شد.
 
این نظریه مرا به یاد صده ها کوشش بیهودهی دانشمندان برای ساختن دستگاه حرکت دائمی» می اندازد. دستگاهی که قرار بود بدون نیاز به تزریق انرژی دائما در حرکت باشد. اگرچه این چیزی است که با اصل انرژی و اصل انتروپی، دو اصل عمده ی ترمودینامیک مغایرت دارد. انرژی نمی تواند از هیچ به وجود بیاید و بارها و بارها دفاتر ثبت اختراع از پذیرش چنین دستگاه های ابتکاری سر باز زده اند. موسیقی دان ها به نحوی ساده تر به دستگاه حرکت دائم دست یافتند. به عنوان مثال قطعات مضحکی که پاگانینی"، یوهان استراوس و کارل ماریا فان وبره با همین عنوان ساختند. پس از کشف تابش زمینه و تأییدهای مکرر مدل استاندارد ، مدل حالت پایدار موجد رسوایی بیشتر است و امروزه در بهترین حالت بحث میان افراد غیر متخصص است.
 
نظریه ی انفجار بزرگ پرسش هایی بنیادین برانگیخته که تاکنون تنها تعداد کمی پاسخ های درخور به آن ها داده شده است و دانشمندان نباید از پاسخ به آنها شانه خالی کنند. آنان این نظریه را به پایان جهان و پیش از هر چیز (چنان که در خاتمه به آن خواهم پرداخت) به آغاز جهان ارتباط می دهند.
 
وقتی که پرسیده می شود عالم نهایتا از کجا آمده است، این ناتوانی حتی در مورد تعدادی از فیزیکدان‌های برجسته هم صدق می کند. گرد بینیگ برنده ی جایزهی نوبل فیزیک در سال ۱۹۸۶ و استاد دانشگاه مونیخ تا سال ۱۹۹۵ بر همین اساس توضیح می دهد: «شاید تمام چیزها این گونه به وجود آمده اند. با تکثیر چیزهایی که نمیدانم چه بوده اند) خلاء یا مکانی به وجود آمده است که همراه با این مکان، خواصش ، به عنوان مثال تقارنهایش نیز پدید آمده است و با تکثیر این خواص بعضی از انواع انرژی به وجود آمده اند. چگونه؟ نمی توانم بگویم...»
 
یا استیون وینبرگ فیزیکدان آمریکایی ذرات بنیادین (تولد ۱۹۳۳، اکنون استاد دانشگاه آستین در ایالت تگزاس) کسی که در سال ۱۹۷۹ همراه با دو فیزیکدان دیگر برای نظریه ای جامع دربارهی نیروی الکترومغناطیسی ضعیف" برنده ی جایزهی نوبل شد. او در کتاب بسیار آموزنده اش به نام «سه دقیقه اول، مبدأ عالم» اظهار می دارد:
 
پی بردن به اینکه عالم کنونی از یک وضعیت توصیف ناپذیر اولیه شکل گرفته است و در آینده رو در خاموشی و سرمای بی پایان یا گرمای دشوار دارد. هر چه عالم قابل درک تر باشد، بی معنی تر نیز به نظر می رسد. اما اگر ثمرات پژوهش های ما هیچ رضایت خاطری فراهم نمی کنند، حداقل خود پژوهش ها تا حدودی موجب دلداری ما می شوند. مردم دیگر حاضر نیستند خود را با افسانه های خدایان و غولها [افسانه‌های ادا] آرامش دهند و یا افکار خود را به امور روزانه محدود کنند. آنان تلسکوپ ها، ماهواره ها و شتاب دهنده ها را ساخته اند و ساعت های بی شماری برای کار کردن روی اطلاعات جمع آوری شده پشت میز می نشینند. تلاش برای درک عالم یکی از معدود چیزهایی است که زندگی آدمی را کمی از سطح پوچی بالاتر می برد و به آن جذابیت یک تراژدی میدهد.
 
آیا پژوهش و تکنولوژی در این راه ما را یاری می رسانند تا از بی معنا بودن عالم و تراژدی حیات بشری فراتر برویم؟ اینجا مایلم شرط بندی بحث برانگیز بلز پاسکال فیزیکدان پرآوازه، ریاضی دان و فیلسوف را برای بعضی از فیزیکدانان ارائه کنم که نه در موزد سیاهچاله هاست نه کوتوله‌های سفید و نه خدایان و غولها بلکه چارهای اساسی پیش پای ما می نهد: «خداوند یا هست و یا نیست.» اما هر دو امکان یقینی نیستند: «عقل می تواند هیچ تصمیمی نگیرد. شما چه شرطی می بندید؟ طبق عقل شما می توانید هر دو را انتخاب نکنید. طبق عقل می توانید از هیچ کدام از گزارهها دفاع نکنید. آنگاه شما از بازخواستی که به خاطر اشتباه دامن گیر انتخاب کننده ها می شود برحذر خواهید بود، چرا که شما چیزی در مورد آن نمی دانید.» نکته‌ی سرنوشت ساز اینجاست: «یک نفر باید شرط ببندد. شما باید شرط ببندید. این اختیاری نیست. شما آغاز کرده اید و چه شانسی هست؟ با در نظر گرفتن ماهیت گزینه ها (بی کرانگی، زندگی شادمانه یاپوچی) و اندازه ی شرط (شرطی محدود برای جزایی نامحدود)- این را باید با دقت در نظر گرفت - شانس کفر در مقابل ایمان از «صفر تا بی نهایت» است. در هر صورت اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد، چیزی از دست نمی دهد بلکه همه چیز را نیز می تواند به دست آورد.
 
اگر به استدلال «شرط بندی» به مثابه برهانی برای اثبات وجود خدا با نگرشی ریاضیاتی بنگریم، آن را درست نفهمیده ایم. در واقع پاسکال با واداشتن مابه تاس انداختن از محاسبه ی احتمالات استفاده می کند. اما او می خواهد با شرط بندی اش توضیح دهد که در پرسش از وجود یا نبود خدا چیزی که خواسته می شود، استدلال عقل محض نیست بلکه تصمیمی است برای همه ی کسانی که نمی توانند توسط عقل اثبات کنند، اما می توانند پاسخی عقلانی داشته باشند. پس این شرط بندی مخاطرهای مطمئن و موضوعی جدی است. پاسکال فکر می کند که آدمی باید به این تصمیم گیری اساسی بیشتر از تصمیم گیری در حین بازی یا در زندگی عادی اهمیت دهد.
 
نیچه در سال‌های واپسین عمرش که بیش از همه از مسئله ی الحاد رنج می برد، در کتاب «دجال» با اعتماد به نفس علنا به مخالفت با الحاد خوش بینانهی «دانشمندان طبیعی و فیزیولوژیست های ما» برخاست. چیزی که او تنها به عنوان «لطیفه»ای بی مزه به آن می نگریست: «آنها اشتیاقی به این چیزها ندارند. آنها رنج نمی برند. انسان باید این درد را مستقیما تجربه کند و تقریبا تسلیمش شود تا به وضوح دریابد که کم ارزش نیست.»
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395