فلسفه سياسى اخوان الصفا (1)
فلسفه سياسى اخوان الصفا (1)
منشا سياست در ديدگاه اخوان الصفا
قبل از اينكه مفهوم سياست از ديدگاه اخوان الصفا پرداخته شود, ذكر اين نكته ضرورى است كه بين مفهوم سياست در انديشه هاى معاصر با انديشه هاى فلاسفه به ويژه فلاسفه مسلمين در گذشته تفاوت وجود دارد. هدف فلاسفه مسلمان از مفهوم سياست, اصلاح و از بين بردن خلل و فسادهاست.(2) و لذا اين مفهوم, همواره پيوندى با اخلاق داشته و رساله ها و مكتوبات آنان با مكتوبات اخلاقى در ارتباط بوده است. به عنوان مثال, ((كندى)) كه يكى از مشهورترين فلاسفه اسلامى است, رسائل سياسى خود را با عناوينى نظير ((رساله فى السياسه و الاخلاق و سبل الفضائل)) آورده است و يا ((فارابى)), در رسائل خويش از عناوينى مانند ((السياسه و السعاده و الاخلاق)) استفاده مى كرد. و يا ابن سينا در كتاب شفا, فصلى را به ((فصل فى الخليفه و الامام و وجوب طاعتهما و الاشاره الى السياسات و المعاملات و الاخلاق))اختصاص مى دهد كه گوياى ارتباط بحث سياست با اخلاق است.(3) اخوان الصفا نيز كه مركب از چندين فيلسوف معتبر هستند, عناوينى نظير ((رسائل فى السياسه و تهذيب النفوس و اصلاح الاخلاق))دارند و بحث سياست را در لابلاى مباحث مربوط به ماهيت و طبايع انسانها مطرح مى كنند كه در آن, از ويژگيهاى اخلاقى, سعادت و تمايلات,... انسان بحث شده است. و سياست را در تقسيم بندىهايى عام, به دو دسته سياست جسمانى و سياست روحانى تقسيم مى كنند كه ناظر به ويژگى دوگانه ماهيت انسان است. انسان رابطه بين نفس و جسد را با عنوان سائس و مسوس[ سياست كننده و سياست شونده] در نوشته هاى خويش آورده اند. نقش سياست, استحكام و قوام بخشى به زندگى اجتماعى انسانهاست و لذا بايد بر مبناى اخلاق تعريف گشته و پيوندى بين آن مفهوم و مفهوم انسان و ويژگيها و صفات او, وجود داشته باشد. سياست در عصر جديد و در مفهوم عام آن, مجموعه اى از روابط اجتماعى است كه هدف آن, بر قرارى نظم اجتماعى و امنيت داخلى و از نظر خارجى, حفظ مصالح عمومى و اقتدار و شإن اجتماع سياسى است. هم و غم كلى سياست, پيدا كردن راهها و اصولى است كه در واقع, منافع اجتماعى سياسى در دو بعد داخلى و خارجى لحاظ شده و متناسب با جوامع سياسى, شيوه ها و طريق مختلف و نظامهاى سياسى گوناگون براى اداره اجتماعات به وجود آيد. در واقع, مفهوم سياست در انديشه هاى جديد, تدبير در جهت اداره امور است و در آن, مفهوم اصلاح كه عموما در انديشه هاى فلاسفه اسلامى در آن لحاظ شده, وجود ندارد.
با توجه به توضيح بالا, براى درك مفهوم سياست در انديشه اخوان الصفا, بايد جايگاه مباحث مربوط به سياست را در رابطه بين نفس و جسد جست و جو كرد; زيرا بر اساس نظام انديشه سلسله مراتبى در عالم موجودات كه اخوان الصفا به آن اعتقاد دارند, مرتبه نفس بالاتر از مرتبه جسد است و اساسا امور مربوط به حكمت و علوم و صنايع و سياسات و تدبير, از امور مرتبط به نفس شمرده شده است. و لذا پايگاه بحث از سياست را در امور مربوط به نفسانيات بايد جست و جو كرد.
استدلال نهفته در فلسفه اخوان براى اين ادعا, اين است كه آنان جسد را مسوس (سياست شونده) و نفس را سائس (سياستگر) معرفى مى كنند و بر همين اساس است كه سياسات و تدبير از امور مربوط به نفس شمرده مى شود. بنابراين از نظر فكرى, منشا مباحث سياست, ويژگى نفسى و روحانى آن است; زيرا منشا سياست, رياست طلبى انسان است و رياست طلبى به صورت غريزى در نفس حيوانى وجود دارد.
اعمال و افعال مربوط به نفس حيوانى عبارتند از: شهوت جماع, شهوت انتقام و شهوت رياست. كار ويژه شهوت جماع, بقاى نسل و تناسل بوده و شهوت انتقام, براى جلوگيرى از آسيبها و بيزارى و فرار از دشمن است و شيوه هاى جلوگيرى از آسيبها نيز يا از طريق قهر و غلبه و يا به وسيله فرار و دورى جستن و يا مكر و حيله و ايجاد حصن و حصار است.(4) و فلسفه وجود شهوت رياست نيز به دليل نياز به سياست است; زيرا در آراى اخوان الصفا, رياست طلبى مقدم بر سياست و سياست براى كنترل و انجام امور مربوط به غريزه رياست طلبى است:
((و اما شهوه الرياسه المركوزه فى جبلتها فهى من اجل تإكيد السياسه اذا كانت السياسه لاتتم الا بعد وجدان الرياسه.))(5); ((اما شهوت رياست كه ذاتى انسان است, براى بر قرارى سياست است; زيرا سياست بر قرار نمى شود, مگر بعد از به وجود آمدن رياست.))
با توجه به خاستگاه سياست در انسان كه تإمين كننده نيازهاى غريزى رياست طلبى اوست, در فلسفه سياسى اخوان الصفا موضوع علم سياست, عموما اصلاح موجودات و تلاش براى بقاى آنها در بهترين صورت و شكل ممكن و نيز كاملترين غايتهاست.
((و اعلم يا اخى بان المراد من السياسه هو اصلاح الموجودات و بقاوها على افضل الحالات و اتم الغايات))(6); ((بدان كه غرض از سياست اصلاح موجودات و بقاى آنها بر بهترين حالات و كاملترين غايات است.))
در مراتب نفس ذكر شد كه بين شقوق مختلف نيز سلسله مراتب وجود دارد; يعنى رتبه نفس نباتى, پايينتر از نفس حيوانى و رتبه نفس حيوانى, پايينتر از نفس ناطقه است. و همانگونه كه بيان شد, سياست از مراتب نفس حيوانى است و بنابراين, نفس ناطقه بر آن اشراف دارد. به اين معنا كه غرض سياست كه اصلاح و بقإ و كمال غايت است, در صورتى امكان پذير مى باشد كه در خدمت نفس ناطقه باشد. بنابراين, سياست از يك سو مرتبط به نفس حيوانى است; چون از صفات مربوط به آن است و از سوى ديگر, مرتبط به نفس ناطقه است; چون هدايت نفس حيوانى و تمايلات آن, به دست نفس ناطقه است. اما اينكه نفس ناطقه چرا و چگونه مى تواند در سياست ـ كه از امور مادون است ـ دخالت كند, به اين دليل است كه علوم و معارف و مهارتها و صنايع و اعمال و كردارها و تمايلات عزت و رفعت طلبى و پيشرفت كه از غايات انسانى محسوب مى شود, در نفس ناطقه و از طريق آن است. لازمه اصلاح و بقاى و غايت مطلوب, افكارى عالى, اعمالى صالح و افعالى نيكو و پسنديده است كه از طريق نفس ناطقه حاصل خواهد شد. نسبت دادن علم سياست به اصول روانى و غريزى انسان از جانب اخوان الصفا, از يك طرف بيانگر فضيلت علم سياست نسبت به ساير علوم است; زيرا هم موضوع و هم هدف آن از مهمترين علوم است و از طرف ديگر; اين توصيف از علم سياست, با بخشى از مباحث جديد در اين علم كه موضوع آن را قدرت و سيطره و غلبه مى داند, قابل تطبيق و هماهنگى است چرا كه لازمه; نيل به تمايلات مرتبط با شهوت رياست, قهر غلبه و سيطره است و نيز راههاى كنترل قهر و غلبه و سيطره كه در واقع به فضايل انسانى مرتبط مى شود, در آن وجود دارد. همچنين اين تعريف, بخش مهمى از علم سياست است كه تدبير امور و اصلاح معاش را نيز شامل مى شود. بنابراين, اصلاح در دو بخش است; يكى در بخش معاش كه سياست متكفل آن است و ديگرى در بخش امور معنوى و روحانى نفس, تدابير اين جهانى سياسات مربوط به امر معاش مى باشد و اصلاح امر معاد, بيانگر سياسات روحانى است. ولذاست كه اخوان الصفا دايره شمول سياسات را در دو امر معاش و معاد ذكر مى كنند.(7) در تعبيرات اخوان الصفا, سياست جسمانى و نفسانى,(8) بيانگر اين دو وجه از دايره شمول سياست است و دليل تقسيم بندى آن بر سياست جسمانى و نفسانى نيز, بر گشت رياست به دو دسته جسمانى و روحانى است.(9) رياست جسمانى, سلطنت بر تمايلات جسمانى است و در اين مورد, اخوان الصفا, رياست ملوك و سلاطين جور تمثيل مىآورند كه از طريق قهر و غلبه و جور و ظلم بر مردم سلطنت مى كنند و آنها را به بندگى كشيده و آنها را به زور در خدمت امور معاش خويش قرار مى دهند.(10) در واقع, سياست جسمانى حاكميت تمايلات و شهوتها بر نفس انسان است.
رياست روحانى, سلطنت بر روحانيات نفسانى است و در اين مورد نيز اخوان تمثيل به رياست صاحبان شرايع مىآورند كه از راه عدل و احسان بر ارواح انسانها حكومت مى كنند و مردم را در جهت فوز و نجات و سعادت در آخرت رهنمون مى شوند.(11)
با توضيحات فوق, روشن شد كه تقسيم سياست به طور عموم به دو دسته جسمانى و نفسانى, به علت يك مبناى فكرى است, و اين دو گونه سياست در خدمت صفات روحانى و غير روحانى انسان است. تقسيم بندى اخوان از سياست, يك مبناى فلسفى مهم براى اقسام سياست است كه دايره شمول آن عام و فراگير و در جهت تدبير امور دنيوى و اخروى است. كار ويژه سياست جسمانى, تإمين حوائج جسمانى است كه به تعبير اخوان الصفا تدبير مربوط به غذاى جسم را به عهده دارد. كار ويژه سياست روحانى, سوق دادن نفس به سوى عمل خير است و شامل بر خورددارى از اخلاق رضيه عادت جميله و افعال صحيح و رد امانات و مانند آن است.(12) به نظر مى رسد كه اختصاص دادن رياست به غريزه و فطرت و ناشى شدن سياست از غريزه رياست, به دليل تإثير پذيرى از افكار يونان بويژه افلاطون در اين مورد است; زيرا او نيز رياست را از غرايض نفس بشرى به شمار آورده است.(13) با توجه به تقسيمات نفس به شهوانى و غصبى و ناطقه و اختصاص هر كدام به خصائل و صفات ويژه, رياست, از نفس غضبى و حيوانى به حساب آمده ولذا مفهوم قهر و غلبه در آن وجود دارد و اين ويژگى همانگونه كه ذكر شد, اختصاص به سياست جسمانى دارد; اما اين, به معناى كاستن از شرافت و فضيلت سياست نيست; زيرا سياست به مفهوم تدبير معاش با نفس ناطقه كه كار ويژه آن, ادراكات و معلومات است همراه شده و انسان را به سوى كمال سوق مى دهند; چرا كه نفس انسانى براى قبول صور ملكى و انتقال به رتبه سماوى آمادگى دارد و اين امر با اكمال دو سياست جسمانى و روحانى كمال پذير است.(14) علت اكمال نيز قابليت همراهى نفس غضبى با نفس ناطقه است و لذا اين دو سياست در انسان مى توانند همراه هم بوده و در اين صورت از نظر اخوان الصفا, سياست تكميل گشته و لذا اشرف علوم مى شود. لازم به ذكر است كه فارابى نيز رياست را امرى نفسى تلقى كرده و وجود مراتب رياست را ميان قواى مختلف قائل است و برهمين اساس, معتقد است كه نفس ناطقه بر ساير قوا رياست دارد.(15) نكته مهمى كه بايد ياد آور شد, اين است كه با توجه به اعتقاد اخوان الصفا به نظام سلسله مراتبى, استعداد فطرى انسانها براى رياست و در نتيجه پرداختن به امر سياست, متفاوت و گوناگون از يكديگر است; زيرا بر اساس بينش اخوان الصفا, قواى نفسى در افراد مختلف تإثيرات متفاوتى دارند و علت تفاوتها نيز گوناگونى مزاجهاست كه در بحث از انسان به تفصيل بيان شده است. تإكيد اخوان الصفا بر تفاوتهاى استعدادى افراد بشر, به دليل تفاوت مراتب موجودات است كه از خالق يكتا و عقل كلى و نفس كلى و افلاك تا عالم تحت القمر, نوعى رابطه مراتبى بين رئيس و مرئوس و سائس (سياست كننده) و مسوس (سياست شونده) وجود دارد و تفاضل و مراتب بين افراد بشرى نيز متإثر از آن روابط سلسله اى است كه اين سلسله مراتب را حكمت الهى و عنايت ربانى تلقى مى كنند. اثر اين ايده, پيدايش مفهوم رياست و لزوم آن در روابط انسانهاست و مفهوم خلافت انسان در زمين از يك منظر ـ يعنى وجود سلسله مراتب در ميان افراد بشرى و رياست و سياست در كره خاكى ـ براى اصلاح امور اوست. اين خلافت, تشبه به حاكميت خداست بر موجودات و اخوان اوامر ملوك و خلفإ و روساى ارضى را بر زير دستان, تشبيه به اوامر خداوند بر بندگان خويش مى كنند:
((و اعلم يا اخى بان اوامر الله تعالى لعباده مماثله لاوامر الملوك))(16); ((بدان كه اوامر خداوند به بندگانش مماثل اوامر ملوك به زير دستان خويش است.)) بر اساس انديشه اخوان, خداوند متعال سائس كل موجودات است و خلفاى او در زمين, به مانند او تدبير و سياست مى كنند; اما چون استعدادها براى رياست و سياست متفاوت است, لذا گروهى از افراد بشرى شايستگى اين سياست و رياست را داراهستند. به دليل تقسيم سياست به دو دسته جسمانى و روحانى, خلفاى الهى, گروهى از شايستگان خواهند بود كه سياست كامل را داراهستند; چون از طريق روحانيات بر جسمانيات نيز غلبه دارند و تدبير آنان شامل دو سياست جسمانى و روحانى است. گروهى شايستگى تدبير امور جسمانى را دارند كه ملوك و سلاطين كه صرفا تدبير معاش مى كنند, از آن گروه هستند. با اين توضيح, مى توان به يك تعريف كلى از سياست در نزد اخوان الصفا دست يافت و آن اينكه, سياست عبارت است از تدبير و اصلاح و اين مفهوم عام, هم شامل امور دنيايى و هم شامل امور روحانى است. اين سياست, سياست كامل است و سياست ناقص, سياسى است كه تنها تدبير كننده امر معاش است. و اما در هر دو سياست, كسانى استحقاق تدبير اين امر را دارا هستند كه از استعداد فطرى برخودار باشند. بنيان فلسفه سياسى اخوان الصفا بر اساس استحقاق فطرى براى رياست و نشإت سياست و رياست از نفس غضبى و نيز برترى نفس ناطقه بر نفس غضبى, بيان ضرورت سياست و رياست عامه انبيا و جانشينان آنها بر امور دنيايى و اخروى مردم استوار است; زيرا استعداد فطرى آنان در اعلى مراتب, افضل بر ساير افراد بشرى است و نيز تإكيدى است بر عدم حقانيت خلافت عباسيان و بنى اميه كه به دليل غصب خلافت, فساد سياسى در آن دوره به وجود آمده است.(17) اساسا بر اساس بينش اخوان, گوناگونى استحقاق فطرى افراد براى رياست و سياست, عامل تنازع بين افراد بشرى و اجتماعات سياسى است.
بر اساس بينش اخوان الصفا, در سطح پايينتر از رياست انبيا و جانشينان آنان, حكومت ملوك و سلاطين نيز بر اساس استعداد فطرى آنان است; چون آنها از استعداد رياست جسمانى بر خوردار هستند; اما چون سياست آنها ناقص است, آشفتگى در اجتماع سياسى پايدار خواهد بود و لذا آرمان اخوان الصفا مدينه كريمه است كه دو سياست جسمانى و روحانى تدبير امور آن را به عهده دارد و در مقابل آن, مدينه جائره و شريره قرار دارد كه تنها تدبير امور جسمانى است. ريشه منازعات سياسى در جوامع, رياست گروهى است كه صلاح دين و دنيا را تشخيص نمى دهند. به عبارت ديگر, مدعيان امر رياست, گروهها و افراد متعددى هستند كه استحقاق رياست را دارا نيستند و لذا فساد و تزلزل در جوامع وجود دارد:
((لانه اذا اكثر الطالبون للملك كثر التنازع فيه و اذا كثر التنازع, كثر الشغب و اضطربت الامور و انفسد النظام ينبعه البوار و البطلان.))(18); ((هرگاه طالبان ملك زياد گردد, تنازع در آن زياد مى شود و وقتى تنازع فزونى يافت, فتنه انگيزى نيز افزايش مى يابد و در نتيجه تزلزل و فساد در نظام به وجود مىآيد, نتيجه فساد نظام و از بين رفتن نظم, خسران و زيان است.))
دستور العملهاى اخوان براى حفظ نظام و ثبات آن, رعايت حدود و آداب طبقات اجتماعى از طرف مردم است. همانگونه كه در بحث از طبقات اجتماعى بيان شد, اشتغال هر فرد به صنعت طبقاتى خود و حرفه آبا و اجدادى, از امورى است كه از تنازع مى كاهد. سياست و رياست نيز از اختصاصات طبقات ويژه است, زيرا سياست نيز صنعتى است كه افرادى خاص استعداد آن صفت را دارند.
اين بينش با ساختارها و مبانى جديد حكومت و سياست كه آن را متعلق به همه مردم مى داند, منافات دارد. و اساسا بر اساس بينش استعداد فطرى براى سياست و رياست, اين سوال مطرح است كه مفهوم اراده و اختيار و رقابت و تعقل كه از لوازم پويايى اجتماعات مى باشد, چگونه است و آيا اين بينش خود از عوامل فساد اجتماعى و تنازع اجتماعات نيست؟ به نظر مى رسد از منظر اخوان, در بينش فطرى, هر فردى كارويژه خاص خود را دارد و با انجام كارويژه ها, انتظام امور حفظ خواهد شد. تزلزل و تنازع و همچنين مشكل نظامهاى سياسى بشرى كه الگوى سياسى آن را اخوان در مدينه شريره ترسيم مى كنند, فقدان كار ويژه هاست و تا به تعبير آنها, سياستها جسمانى است, تزلزل اجتماعات و نظامها و تحولات دولتها پا بر جا و ابدى است. بنابراين در الگوى آنان, راه نجات, ايجاد مدينه كريمه است كه در آن, رياست با انبيا و جانشينان آن است. خلفاى ارضى در صورتى كه پيرو آن سياست باشند, تدبيرشان براى اداره امور نتيجه بخش است. و نكته اى را كه به عنوان حاصل اين بخش از سخن مى توان بيان كرد, اين است كه جوامع بشرى در تزلزل و تنارع دائمى هستند; زيرا يك عامل اساسى براى تزلزل وجود دارد و آن, رياست و سياست غير شايستگان است.
و البته شايستگان, كسانى هستند كه استعداد ذاتى و فطرى سياست و رياست را دارا باشند. همه مردم از استعداد رياست كردن بر خوردار هستند; اما تدبير و اصلاح, چه در سطح جسمانيات و چه در سطح روحانيات, اختصاص به كسانى دارد كه استعداد لازم را براى تدبير و اصلاح داشته باشند.
انواع سياست در ديدگاه اخوان الصفا
الهيات نيز به پنج دسته تقسيم مى شود و علم سياست; از زير مجموعه هاى علوم الهى است كه در رسائل اخوان الصفا, انواع سياست و ويژگيهاى هر كدام ذكر شده است. اين تقسيم بندى از سياست, از ويژگيهاى اخوان الصفاست كه به صورتى منظم در رسائل آنان تبيين و تفصيل داده شده است.
تقسيم بندى اخوان الصفا از انواع سياستها, يا به اعتبار نوع تدابير و چگونگى روابط انسانها با يكديگر و يا در ارتباط با خود فرد است. غايت آنها براى انواع سياست, چگونگى تدابير از طرف ارباب سياست براى زير دستان است. اين تدابير نهايتا از دو حالت تدبير همراه با حكمت الهى و يا غير الهى, خارج نيست.
با توجه به تقسيم بندى كلى سياست به دو دسته جسمانى و روحانى, اخوان الصفا, سياست را به پنج نوع جزيى تر تقسيم نموده اند:
((علم السياسه و هى خمسه انواع: اولها السياسه النبويه و الثانى السياسه الملوكيه و الثالث السياسه العاميه و الرابع السياسه الخاصيه و الخامس السياسه الذاتيه.))(20); ((علم سياست پنج نوع است: اول سياست نبوى (كشوردارى پيامبران); دوم سياست ملوكى (كشوردارى شهرياران; سوم سياست عامه (كشوردارى توده); چهارم سياست خاصه(خانواده دارى); پنجم سياست ذاتى(خودشناسى))).
ويژگيهاى هر كدام از انواع سياست را اخوان الصفا با تفصيل بيشتر توضيح داده اند.
الف) سياست نبوى (كشوردارى پيامبران)
ركن دوم سياست نبوى, شناخت چگونگى انتقال آرا و عادات و افعال ناپسند از ضمائر و نفوس و جايگزينى آراى پسنديده, عادات نيكو و اعمال خوشايند و اخلاق شايسته به جاى ناپسنديهاى قبلى است. ركن سوم در سياست نبوى, چگونگى هدايت و راهنمايى نفوس شريره مى باشد كه از طريق ارشاد و موعظه و نيز از طريق توبيخ و تهديد و وعده و وعيد امكان پذير است و سيره انبيا نيز در هدايت نفوس شريره بر همين پايه استوار است. انسان از راه تشويق به اعمال خير و بيدارى نفوس و ياد آورى معاد و قيامت, نفوس شريره را هدايت مى كنند. هدف نهايى سياست انبيا رسيدن به نجات است.(21) با دقت در سه ركن موجود در سياست نبوى, مى توان دريافت كه رياست اين سياست بر عهده انبياست. ويژگيهاى سياست نبوى با رياست روحانى سازگارى دارد و در رإس روساى روحانى, اصحاب شرايع قرار دارند كه با نفوذ در نفوس انسانها, آنها را به عدل و احسان در امور دنيا و آخرت و كليه اعمال پسنديده و پرهيز از ناپسنديها وادار مى كنند و لذا در رسائل اخوان الصفا, از وضع شريعت به عنوان بالاترين و عالى ترين تدبير و سياست, تعبير شده كه سياست آن به دست خداوند است. سياستمداران سياست نبوى نيز از بالاترين و عالى ترين سياستمداران هستند. در برترى جايگاه انبيا, اخوان الصفا آنان را به عنوان برگزيدگان از ميان عقلا و علما نام مى برند; يعنى برترين انسانها عقلا هستند و در ميان عقلا نيز برترين آنها, انبيا مى باشند. رتبه بعد از انبيا از نظر برخوردارى از عقل, فلاسفه و حكما هستند. با توجه به اركان بر شمرده شده در سياست نبوى, دايره سياست آنان شامل امور دين و دنياست كه مجموعه آن دو, سياستى كامل را ايجاد مى كند. اخوان الصفا, برنامه انبيا و فلاسفه را برنامه اى كامل مى دانند كه در كنار دنيا, اقرار به معاد را نيز ترويج مى كنند و با پاىبندى به شريعت, دولت اهل شريعت در دنيا پايدار مانده و در آخرت نيز از جزاى نيكو برخوردار مى شوند. بنابراين در سياست نبوى, اصلاح دين و دنيا هر دو مورد نظر است و جانشينان آنان نيز يعنى ائمه و خلفا, پيرو سياست نبوى هستند. (22) در ديدگاه اخوان الصفا, بهترين سياستها, سياست نبوى است; زيرا ريشه در شريعت دارد و همانگونه كه ذكر شد, وضع شريعتها, بهترين تدبير و سياستهاست و سياست پيامبران در واقع اجراى بهترين سياستهاست كه شامل اجراى سنتهاى شريعت است:
((...وهذه السياسه تختص بها الانبيإ و الرسل صلوات الله عليهم.))(23); ((اين سياست اختصاص به انبيا و رسل دارد.))
در مورد ضرورت اجرا و سنتهاى شريعت, اخوان آن را از وظايف انبيا بر شمرده است:
((ومن خصال النبوه ايضا اجرإ السنته فى الشريعه و ايضاح المنهاج فى المله و تبيين الحلال و الحرام و تفصيل الحدود و الاحكام فى امور الدنيا جميعا ثم التزهد فى الدنيا و ذم الراغبين فيها.))(24); ((از ويژگيهاى نبوت, اجراى سنت شريعت, تبيين و توضيح شيوه شريعت و تبيين حلال و حرام و تفصيل حدود و احكامى كه در مورد دنياست و تشويق به زهد در دنيا و مذمت دلبستگى به آن.))
ب) سياست ملوكيه (كشوردارى شهرياران)
وظايف كلى سياست ملوكيه عبارتند از:
الف ـ شناخت و حفظ شريعت براى امت;
ب ـ احياى سنت شريعت از راه امر به معروف و نهى از منكر و اقامه حدود و اجراى احكام صاحب شريعت;
ج ـ رد مظالم, نابود كردن دشمنان و اشرار و يارى رسانى به نيكان.
((... و هذه السياسه تختص بها خلفإ الانبيإ صلوات الله عليهم و الائمه المهديون الذين قضوا بالحق و به كانوا يعدلون.))(26); ((اين سياست اختصاص به خلفاى انبيا و ائمه دارد كه به حق حكم دادند و عدالت ورزيدند)).
در بخشهاى بعدى و در مباحث خلافت و امامت و سلطنت, به تفصيل از وظايف خلفا و ملوك بحث خواهد شد; ولى اجمالا در ديدگاه اخوان, خلافت و ملك گاهى از طريق جور و ظلم مى باشد كه حكومت و حاكميت آنها از طريق قهر و غلبه حاصل شده است و اينها رياست جسمانى بر مردم دارند و نظام حكومتى خود را مبتنى بر عدالت نمى دانند. و لذا درانواع رياستها, رياست جسمانى را كه سياست و حكومت جسمانى از آن ناشى مى شود, تمثيل به رياست ملوك و سلاطين جور مىآورند كه اينها تنها بر امور دنيايى سلطنت دارند و از طريق قهر و غلبه و جور و ظلم اين حكومت را به دست آورده اند. سلطنت جور مشروعيت ندارند; زيرا سياست كامل و تمام نيست. به دليل اينكه بخش دوم سياست را ـ كه رياست روحانى است ـ دارا نيست. خلافت گاهى از طريق غير قهر و غلبه است كه مختص كسانى است كه رياست آنها, رياست روحانى و در نتيجه سياستشان نيز روحانى است. اينها كسانى هستند كه بر نفوس انسانها حكومت مى كنند و شيوه آنها عدل و احسان است و احكام صاحبان شريعت را در نظر دارند. در ديدگاه اخوان الصفا اينان مشروعيت دارند; زيرا سياست كامل جسمانى و روحانى توسط آنها امكان پذير مى شود. اين گروه از سياستمداران, خلفاى انبيا هستند.
به نظر مى رسد تقسيم سياست به نبوى و ملوكى, از اختصاصات تقسيم بندى اخوان الصفا باشد; چرا كه فارابى كه معاصر اخوان الصفاست, به اين دو نوع سياست اشاره نكرده و ابن سينا نيز متعرض سياست نبوى نشده است. هر چند وى به سياست ملكيه اشاره نكرده; ولى آن را از اقسام سياست قرار نداده است.(27) علت عدم ذكر اين دو سياست واين نوع تقسيم بندى از سياست در آراى آنان, اين است كه آنان تنها نظريه پرداز نظام سياسى بودند; ولى اخوان الصفا داراى حركتى فكرى و انقلابى بودند كه با تقسيم سياست به دو دسته نبوى و ملوكى, در واقع مى خواستند عدم مشروعيت نظام سياسى موجود آن دوره را آشكار نمايند(28); زيرا كاركرد نظام موجود با ويژگيهاى سياستمدارى جسمانى كه حاكميت را با قهر و غلبه به دست آورده و سياستهايش در چهارچوب شريعت و احكام آن نيست, با نظامى كه ايمان سياسى خويش را بر اساس مدينه اى قرار داده بودند كه اجراى شريعت از اهداف آن بود, سازگارى نداشت; چرا كه خلفا و جانشينان نبى كه ملوك غير جائز نيز شامل آنان است, داراى سياست عادلانه نبوى هستند; ولى حكومت وقت, آن ويژگى را نداشت.
با توجه به توضيحات فوق و ويژگى حكومت ملوكى, به نظر مى رسد تعبير از سياست ملوكيه به كشور دارى شهرياران كه توسط مرحوم عنايت انجام گرفته است, تعبير دقيقى نباشد و شايسته تر است كه به جاى سياست و حكومت شهرياران, سياست جانشينان پيامبران به كار برده شود. اين مفهوم با كار ويژه هاى مورد نظر اخوان در سياست ملوكى تناسب بيشترى دارد; زيرا دايره شموليت آن, هم در امور روحانى و شريعت و هم در امور دنيايى بيشتر است; در حالى كه سياست شهرياران با سياست جسمانى و حكومت از طريق قهر و غلبه تناسب بيشترى دارد. بينش اخوان در خصوص سياست ملوكى, شيوه حكومت, عدل و احسان است و خروج از آن شيوه, تقسيم بندى ديگرى براى حكومت است كه ويژه حكومت جور و ظلم بوده و در حكومت سلطنتى و ملوك جور تجلى مى يابد.
... ادامه دارد.
پي نوشت :
1 ـ ديدگاه دوم متعلق به افرادى مانند دى پور و يوحنا الفاخورى, كمال يازجى و انطون غطاس كرم است. مراجعه شود به محمد فريد حجاب الفلسفه الساسيه عند اخوان الصفا, مصر, 1982, ص 335.
2 ـ محمد فريد حجاب الفلسفه الساسيه عند اخوان الصفا, مصر, 1982, ص 339 .
3 ـ همان .
4 ـ رسائل اخوان الصفا و خلان الوفإ, تحقيق دكتر عارف تامر, منشورات عوايدات, بيروت ـ پاريس, 1995, ج 1, ص 300 .
5 ـ همان, ص 301 ـ 300 .
6 ـ همان .
7 ـ همان, ج 3, ص 7 .
8 ـ همان, ج 4, ص 209 .
9 ـ همان, ص 111 .
10 ـ همان .
11 ـ همان .
12 ـ همان .
13 ـ به نقل از محمد فريد حجاب, پيشين, ص 346 .
14 ـ رسائل اخوان الصفا, پيشين, ج 4, ص 209 .
15 ـ ابونصر فارابى, اهل المدينه الفاضله, تعليق دكتر نصرى نادر, دارالمشرق, بيروت, 1986, ص 89 .
16 ـ رسائل اخوان الصفا, پيشين,ج 1, ص 317 .
17 ـ محمد فريد حجاب, پيشين, ص 348 .
18 ـ رسائل اخوان الصفا, پيشين,ج 1, ص 281 .
19 ـ همان, صص 259 ـ 260 .
20 ـ همان, ص 246 .
21 ـ همان .
22 ـ همان, ص 108 .
23 ـ همان, ص 265 .
24 ـ همان,ج 3, ص 407 .
25 ـ همان, ص 406 .
26 ـ رسائل اخوان الصفا, پيشين, ج 1, ص 265 .
27 ـ محمد فريد حجاب, پيشين, ص 351 .
28 ـ همان, نقل به مضمون .
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}