نظریه‌های روابط بین الملل اغلب در فرضیه ای واحد که به ندرت در مناظرات پارادایمی مورد تردید قرار می گیرد، مشترکند و آن نامرتبط بودن مذهب با حوزه امور بین الملل است. روایت غالب نظریه روابط بین الملل بر این اصل استوار است که صلح وستفالیا با خصوصی کردن مذهب، روابط بین الملل را به حاکمان سکولار و قوانین سکولاریستی واگذار کرد. بنابراین، همانند انقلاب صنعتی که دهقانان را به حاشیه راند، روند نوسازی نیز دین و افراد مذهبی را به لحاظ سیاسی به حاشیه برد. به علاوه، حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ باعث شد که دانشمندان روابط بین الملل به بررسی سطحی واقعیات عینی، خصوصا اقدامات خشونت آمیز گروه های جهادی روی آورند. در این راستا، حجم عظیم نوشته‌های معاصر درباره تروریسم و اقدامات ضد تروریسم باعث شده است به این واقعیت که تنها ۱۵ درصد جمعیت مسلمان جهان در خاورمیانه زندگی می کنند (اندونزی بزرگترین کشور اسلامی در جهان است ) و تنها سهم بسیار ناچیزی از مسلمانان به خشونت روی آورده‌اند، توجهی نشود. نویسنده این مقاله، این شالوده سست و لرزان نظریه روابط بین الملل را با توجه به نقش مذهب در شرق آسیا بررسی می کند.
 
مذهب همانند هوا یکی از واقعیت های مهم زندگی است. اگر مذهب برای نظریه‌های روابط بین الملل چالش برانگیز است - همانطور که بسیاری از نوشته‌های این کتاب نشان دادند- باید از این فرصت برای اصلاح این نظریه ها استفاده کنیم. بر اساس استدلال این نوشته، این روند اصلاحی می تواند با سه مرحله شروع شود: کنار گذاشتن تمایز تجسم شده بین روابط بین الملل و سیاست تطبیقی؛ اجتناب از انتزاع های افراطی با تمرکز بر بافت منطقه ای نظامها و روندهای بین المللی و جهانی؛ خودداری از تمایزات خیلی شدید نظم های سکولار و مذهبی این سه گام اصلاحی، مسیر را برای بررسی سیاست تلفیق مذهبی در شرق آسیا فراهم می کنند، موضوعی که به واسطه اروپاسمحوری نظریه روابط بین الملل و مرکزیت اسلام و خاورمیانه در تحلیل های سیاست خارجی معاصر به حاشیه رانده شده است.
 
نخستین مرحله اصلاحی، پذیرش نفوذ متقابل امور داخلی و بین المللی به عنوان ویژگی تعیین کننده سیاست جهان معاصر است. همان گونه که بسیاری از منتقدان واقع گرا، لیبرال و سازه انگار نسبت به نو واقع گرایی واقع گرایی ساختاری اظهار نظر کرده اند، آنارشی بین المللی نفوذ على اولیه خود را بر جهان سیاست از دست داده است و بر طبق نظر اندیشمندان سیاست تطبیقی اکثر جنبه های مهم سیاست داخلی را نمی توان بدون در نظر گرفتن ساختارها و روندهای فراملی تحلیل کرد. در میان نظریه پردازان روابط بین الملل، آنهایی که معتقدند در تقسیم کار دانشگاهی، وظیفه ویژه آنها این است که تنها بر عوامل بین المللی تمرکز کنند، ما را به یاد طراحان الگوهای پیچیده اقتصاد هلند در اوایل دهه ۱۹۵۰ می اندازد که در الگوی آنها تجارت بین الملل، متغیری آزاد بود که از سیاستگذاری داخلی تبعیت نمی کرد. در طول چند سال بعد که "متغیر آزاد" نسبت به بقیه متغیرهای الگو، بیشترین تغییر را در اقتصاد هلند سبب شد، این رویه در برنامه ریزی کلان هلند کنار گذاشته شد. شرق آسیا به عنوان چارچوبی برای این استدلال استفاده می شود که به غیر از انحصارگرایی اروپایی- هرگز دلیل خوبی برای بنیاد نهادن نظریه روابط بین الملل بر فرضیه های مشکوک سکولاریزاسیون که شالوده همه نظریه‌های اصلی روابط بین الملل را فراهم می کنند، وجود نداشته است.در واقع، نظریه‌های اصلی روابط بین الملل کمتر دچار ناسازگاری تجربی می شوند. با وجود این، تفکر پیرامون "دین در سیاست جهانی" این فرصت را به ما میدهد که مسیر خود را تغییر دهیم. دین زمانی به بهترین وجه تحلیل می شود که حوزه های داخلی و بین المللی جدا از هم تلقی نشوند. در مورد مذهب در شرق آسیا، این بدان معنی است که محل تلاقی منطقه ای تاثیرات داخلی و بین المللی را مورد توجه قرار دهیم.
 
مرحله دوم شامل کنار گذاشتن مفاهیم انتزاعی افراطی از روش های تحلیلی در حوزه های بین المللی و جهانی می باشد. گرچه این مفاهیم به پدیده های خیلی متفاوتی اشاره دارند، ولی اغلب به طور متناوبی استفاده می شوند. جهانی شدن به روندهایی اشاره دارد که از مکان فرا رفته و زمان را به هم فشرده اند و تاثیرات نوین و دگرگون کننده ای بر سیاست جهانی دارند. در اینجا، مفهوم بین المللی شدن به مبادلات سرزمینی در سراسر مرزهای ملی اشاره دارد که شدت پویایی یک نظام دگرگون نشده را افزایش میدهد. سیاست مذهبی در شرق آسیا، روندهای بین المللی شدن و قدرت دولت را نسبت به روندهای جهانی شدن و قدرت جنبش های مذهبی فراملی بسیار بهتر نشان میدهد، این سیاست همچنین توضیح میدهد که متغیرهای کنفوسیوسی سیاست مذهب تحت عنوان "ارزش های آسیایی"، پیامدهای مهمی بر هویت منطقه ای دارند که روندها و ساختارهای جهانی۔ بین المللی را شامل می شود.
 
مرحله سوم اصلاح مفهومی، پذیرفتن این مطلب است که دولت‌های شرق آسیا همیشه عمیقا درگیر سیاست مذهبی بوده اند و بدین سبب از پذیرش تمایز شدید بین نظم های سکولار و مذهبی در جهان سیاست اجتناب کرده اند. از زمان دوران باستان سلسله های امپراطوری تا دوران مدرن، هم مذاهب خارجی و هم مذاهب بومی قسمتی از سیاست آسیای شرقی بوده اند. برخلاف مسیحیت و اسلام، به ندرت شخصیت های مذهبی از قبیل کشیش ها یا فرقه های مذهبی، بازیگران محوری سیاست مذهب در شرق آسیا بوده اند. در عوض، دولت همواره سیاست مذهبی را در شرق آسیا شکل داده است. مذاهب سیال و تلفیقی شرق آسیا تاکید زیادی بر آیین عمومی، منازعات و رفتارهای سیاسی دارند.
 
به طور کلی، مذاهب جنبه ای فراطبیعی دارند اما مذاهب مدنی در شرق آسیا با تمرکز بر فضای موجود فاقد چنین جنبه ای هستند. با این وجود، این مذاهب شامل دستورات و اصول اخلاقی و معنوی هستند که طیفی از گزینه ها را برای تصمیم گیرندگان سیاسی در هر زمان معین، شکل می دهند. بنابراین، ما نه تنها مذاهب متعارف بلکه تفکر و رویه کنفوسیوسی را به عنوان مهم ترین مذهب مدنی شرق آسیا در نظر می گیریم. کنفوسیونیسم نسبت به فهم های متعارف امریکایی از مذهب، متفاوت است و ادعاهای متافیزیکی که توسط مسیحیت، یهودیت، اسلام و بوداییسم مطرح می شوند را ندارد، ولی مناظرات اخلاقی، یعنی؛ قاعده اخلاقی رفتار و پیامدهای اخلاقی رفتار را در چارچوب اساسی ترین جنبه های اجتماعی تجسم می کند و مانند مذاهب شرق آسیا از جمله بوداییسم، دولت را بازیگر اصلی تلقی می کند. رویهمرفته، باید از کنفوسیونیسم به عنوان مذهبی مدنی یاد کنیم که روند مناظره های روشنفکری و فلسفی، همچنین رویه‌های جتماعی را که می توانند با عقاید متعارف مذهبی مقایسه شوند، تجسم می کند. بطور خلاصه، این سه اصلاح مفهومی به ما کمک می کنند تا تجربه های تاریخی و معاصر شرق آسیا درباره سیاست مذهبی را در چارچوب نظریه روابط بین الملل امریکایی بگنجانیم.
 
همانند دیگر نقاط جهان، امروز مذهب در شرق آسیا در حال باز خیزش است. در سراسر این منطقه، گروه های بومی متعدد با ریشه های بودایی و کنفوسیوسی در حال رشد هستند. امروزه در چین، حکومت دوباره کنفوسیونیسم را به جایگاه مرکزی اش ارتقاء داده است. در ژاپن، مذاهب سنتی از قبیل شینتویسم و بوداییسم با هزاران گروه مذهبی دیگر تحت عنوان "مذاهب جدید برای جلب توجه عمومی رقابت می کنند. در کره جنوبی، مسیحیت به عنوان محبوب ترین مذهب در حال شکوفایی است، بوداییسم و کنفوسیونیسم نیز اهمیت روزافزونی کسب کرده اند. در نهایت، مجموعه مفاهیم منطقه ای درباره ارزش های آسیایی به ایجاد هویتی مشترک کمک کرده است که از استقبال عمومی برخوردار می باشد.
 
شرق آسیا به عنوان چارچوبی برای این استدلال استفاده می شود که به غیر از انحصارگرایی اروپایی- هرگز دلیل خوبی برای بنیاد نهادن نظریه روابط بین الملل بر فرضیه های مشکوک سکولاریزاسیون که شالوده همه نظریه‌های اصلی روابط بین الملل را فراهم می کنند، وجود نداشته است. همانطور که در این مقاله استدلال می کنیم، تجربه تاریخی شرق آسیا نشان میدهد که مذهب به حوزه خصوصی محدود نشده است، بلکه همواره موضوعی محوری برای دولت می باشد. در این منطقه، نوسازی هرگز منجر به سکولاریزاسیون نشد. در ادامه استدلال می شود که امروزه مذهب در شرق آسیا، ابزاری اصلی برای تقویت مشروعیت و وحدت ملی دولت است و پیامدهای سیاسی مهم داخلی و منطقه ای دارد.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳