ضرورت حكومت و انواع آن از نظر فيض كاشانى (1)
ضرورت حكومت و انواع آن از نظر فيض كاشانى (1)
علاوه بر اينكه انسان براى برطرف ساختن نيازهاى مادى خود ـ كه فيض آنها را نيازهاى ((عارضه نفع عاجل و لذت زايل)) مى خواند ـ به زندگى اجتماعى نيازمند است, براى برطرف ساختن نيازهاى معنوى خود نيز ـ كه فيض از آنها به ((ارتباط روحانى و اتحاد جانى)) ياد مى كند ـ به زندگى جمعى علاقه مند مى باشد.(1)
آنچنان كه فيض بيان داشته است, در حقيقت, كمال انسان نيز در همين زندگى اجتماعى نهفته است; چرا كه به تعبير او, كمال هر چيزى در ظهور خاصيت آن مى باشد و چون انس طبيعى از خواص انسان است, پس كمال او نيز در اظهار اين خاصيت با ابناى نوع خود است. و اين خاصيت در انسان مبدإ نوعى محبت كه به مقتضاى تإليف و تمدن است كه در نزد عقل و شرع, هر دو مستحسن است.(2)
منشإ ضرورت حيات اجتماعى انسان چه بر حسب جبلى ذات او بوده باشد, چه به خاطر ساختن نيازهاى مادى زود گذر دنيوى, آنچه مسلم است, اين است كه انسان همواره به زندگى در اجتماع نيازمند است. اما زندگى اجتماعى انسانها بدون وجود يك قانون و تشكيلات اجرايى ميسر نخواهد شد; زيرا كه هر كدام از افراد انسانى ذاتا به دنبال منافع شخصى خود مى باشند و با هر كس كه مزاحم تلقى شود, به مقابله و منازعه بر مى خيزند. بنابراين, قانونى در اجتماع لازم است كه محل رجوع همه افراد اجتماع باشد و به سبب آن, عدالت در ميان افراد برقرار گردد. اين قانون از نظر فيض, همان ((شرع)) مى باشد.(3)
اما مى دانيم كه صرف وجود قانون ـ اگر چه اين قانون شرع الهى باشد ـ نمى تواند زندگى اجتماعى انسانها را از هرج و مرج نجات دهد مگر اينكه مجرا داشته شود و به تعبير امروز, ضمانت اجرا داشته باشد. و لذا فيض نيز با توجه به اين واقعيت, تاكيد مى نمايد كه لابد بايد شارعى نيز وجود داشته باشد تا اين قانون و شرع الهى را براى مردم تعيين كرده و با اجراى آن, معيشت آنان را در دنيا انتظام بخشيده و آنها را در رسيدن به كمال مطلوب يارى رساند. و امورات زندگى اجتماعى آنها را تدبير نموده و آنها را به سوى خير و سعادت رهنمون گردد.(4)
بر اين اساس, قرار دادن چنين قانون و مجريانى, مقتضاى لطف الهى نيز مى باشد, زيرا كه خداوند متعال همان طور كه در نظام عالم, باران و رحمت خود را براى رفع نيازهاى انسان قرار داده, قانون شرع و مجريان آن در ميان مردم را نيز قرار داده است. تا به واسطه آن, انسانها صلاح دنيا و آخرت خود را دريابند. به تعبير فيض, خداوندى كه از روياندن ابروان, براى زينت صورت انسان, غافل نمانده است, پس چگونه جامعه انسانى را بدون قانون و رئيس رها مى كند; در حالى كه نفع چنين قانون و مجريانى, در زندگى اجتماعى انسانها عاجل بوده و خير دنيا و آخرت آنان را در بر دارد. و چگونه خداوند, انسانها را بدون رهبر و رئيس رها مى سازد; در حالى كه هيچ كدام از جوارح و حواس وجودى او را بدون رئيس قرار نداده است؟(5)
بنابر اين, از نظر فيض كاشانى, براى اقامه امر و دوام بخشيدن به نوع بشر و حفظ بلاد و هدايت و تربيت بندگان در جهت صلاحيت كمالى آنها, شرع و قانون و حكومت يك ضرورت غير قابل اجتناب است. و بدون چنين امرى, همه امور هستى عبث و هبإ منثورا خواهد بود; زيرا كه ايشان به غايت و عاقبتى كه بايد برسد, دست نخواهد يافت.(6)
بنابراين, اگر غايت اصلى از آفرينش انسان, آن است كه نفس ناطقه او آهسته آهسته ترقى كرده و به كمالى برسد كه لايق اوست, و اين مقصود حاصل نمى شود مگر در حيات دنيوى, پس بايد كه دنياى او ـ كه شامل حفظ نفوس و اموال انسان مى گردد ـ در كنار حفظ حيات معنوى ضرورى پنداشته شود.(7) و به تعبير فيض, اين مسإله از اين جهت بوده است كه خداوند نيز دو نوع رسالت براى انبيا و فرستادگان خود قرار داده است. به اين معنا كه غرض اصلى از بعثت آنها را تقويت جنبه عالى انسان و استخدام عالم ملك در جهت عالم ملكوت قرار داده است; ليكن حفظ اجتماع ضرورى انسانها را نيز بر عهده انبيا نهاده است و لذا آنها متصدى سياست و حفظ اجتماع ضرورت انسانها نيز مى باشند.(8) پس از انبيا نيز اين دو رسالت بر عهده جانشينان آنها قرار داده شده و به همين دليل است. كه مى گوييم: ((وجوب امامت همواره مركوز در فطرت عالم است; زيرا دواعى خلايق در هر شهر و روستايى و اجتماعى متعدد و مختلف است, پس بايد رئيسى داشته باشند تا بدو مراجعه نمايند و همه تحت امر او باشند))(9)
در عصر غيبت امامان معصوم(ع) كه خليفه منصوب از سوى خدا و رسول بودند نيز همين دو نياز; يعنى حفظ اجتماع ضرورى انسانها و تقويت جنبه عالى آنها همچنان باقى است: و از اين روست كه فيض وجود چنين حكومتى را در اين عصر نيز ضرورى دانسته و معتقد است; هيچ لابدى از حكومت و سلطنت در عصر نيز حاضر نيست, اگر چه آن حكومت و سلطنت به تغلب و نحو آن بر سر كار آمده باشد.(10) البته وى تلاش مى كند كه چنين حكومت هايى را نيز مقيد به رعايت شرع و قوانين الهى نمايد تا جنبه عالى زندگى انسانها نيز تإمين گردد.
پس از بيان ضرورت حكومت در حيات اجتماعى انسانها, سوال بعدى اين است كه انواع حكومت از نظر فيض كاشانى چيست و چه نوع حاكمان و يا حكومتى مى تواند ضرورت مورد نظر اينان را به انجام رسانند؟
انواع حكومت
((انما إمره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون))(13)
از نظر تشريعى نيز ولايت و حكومت بر جامعه انسانى, به تصريح آيه مباركه: ((انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون))(14) از آن خداو رسول خدا و مومنين (به خدا و رسول) مى باشد; زيرا كه همچنان كه فيض بيان داشته است; ((انما وليكم)) يعنى آنها اولى به شما هستند و اين به معناى آن است كه آنها احق به شما و امورات شما از نفستان گرفته تا اموالتان هستند.(15)
بنابراين, فيض كاشانى با الهام از آيات الهى, حكومت بر جامعه انسانى را بر چند نوع تقسيم كرده و بهترين نوع آن را حكومت انبيا و اوليا دانسته و معتقد است آنها ((براى مومنين اولى از انفسشان))(16) هستند; چرا كه آنها علاوه بر اينكه قادر به ((سياست دنيوى)) يعنى ((حفظ اجتماع ضرورى)) انسانها مى باشند, مى توانند ((عالم ملك را نيز در خدمت عالم ملكوت در آورده و انسانها را به سوى خداوند متعال سوق دهند, و تمامى شهوات را در خدمت عقول قرار داده و دنيا را به آخرت ارجاع دهند و بدين وسيله خلايق را از عذاب آخرت و وبال و وخامت عافيت و سوء مآل نجات داده, آنها را به سعادت قصوى برسانند.))(17)
در زمانى كه چنين حكومت و حاكمانى قابل دسترس نباشند, فيض جوامع مسلمين را ملزم به پيروى از حكومتى مى داند كه حد اقل به سياست دنيوى; يعنى حفظ اجتماع ضرورى آنها بپردازد; چرا كه هر اجتماعى ناچار از پذيرش حكومتى است كه جمعيت ايشان را نظم و انتظام بخشد و اسباب معيشت ايشان را فراهم سازد.(18) اينجاست كه وى, حكومت و سلطنت سلاطين را نيز به عنوان يك نوع از حكومت, مشروعيت مى بخشد.
علاوه بر حكومت انبيا و اوليا(ع) و حكومت سلاطين, فيض كاشانى ولايت عالمان فقيه و حكيم را نيز مطرح ساخته و برخلاف غزالى كه آنها را تنها خدمت گذار سلطان در معرفت طريق سياست دانسته, براى آنها مقام نيابت از امام معصوم(ع) را قائل شده و مى گويد: منشإ خطاى غزالى از آنجاست كه وى بين خلافت نبوى حقه و سلطنت متغلبه فرق نگذاشته است. در حالى كه بين آن دو فرق است و در خلافت نبوى كه به اعتقاد فيض در عصر غيبت, به نائبان امام عصر (عج) تعلق دارد, رعايت قلوب رعيت و اصلاح آن از سوى امام داعى معتبر است; درحالى كه در سلطنت متغلبه, چنين امرى معتبر نيست.(19)
بنابراين, شكل سومى نيز در عصر غيبت براى حكومت قابل ترسيم است كه اگر چه امكان شكل گيرى آن در عصر فيض ميسر نبوده است; ولى به هر حال علماى شيعه از نظر وى, نه موظف به ارائه طريق سياست به سلطان; بلكه مإمور به ((افاده علم و تعليم حق و ارشاد سبيل و برانگيختن مردم به اطاعت خدا و باز داشتن آنها از معصيت))(20) و افتا و اقامه حدود و ساير سياسات دينيه هستند و اگر قدرت بيابند به واسطه ((حق نيابت از امام(ع))) بايد به همه اين امور بپردازند; زيرا تنها آنها هستند كه سوى امام(ع) مإذون به انجام اين سياسات دينى, قضا, افتا و غيره مى باشند.(21)
بنابراين, مى توان گفت از نظر فيض, حكومت در جوامع اسلامى با توجه به عاملان آن به چهار نوع قابل تقسيم است:
1 ـ حكومت نبوى:
الف ـ نبوت مطلقه, كه به نظر فيض, نبوت حقيقى حاصل در ازل و باقى تا ابد همين نبوت است و دارنده اين مقام براستعداد جميع موجودات از حيث ذات و لوازمش اطلاع دارد و بر حسب استعداد آنها, حق هر كدام را ادا مى كند. اين مقام نبى, حاصل از انبإ ذاتى و تعليم حقيقى ازلى است كه به گفته فيض, از آن به ((ربوبيت عظمى)) و ((سلطنت كبرى)) و از دارنده آن مقام به ((خليفه اعظم)), ((قطب اقطاب)), ((انسان كبير)), ((آدم حقيقى)), ((قلم اعلى)), ((عقل اول)) و ((روح اعظم)) تعبير مى شود. به اعتقاد فيض, همه علوم و اعمال و همه مراتب و مقامات چه نبى باشد يا ولى, چه رسول باشد چه وصى, به اين مقام منتهى مى شود و باطن چنين نبوتى فناى عبد در حق تعالى است.(23)
ب ـ نبوت مقيده, كه به نظر فيض عبارت است از اخبار از حقايق الهيه مانند معرفت ذات حق تعالى و اسمإ و صفات و احكام خداى متعال كه اگر با تبليغ احكام و تإديب اخلاق و تعليم و حكمت و قيام به سياست نيز همراه شود, ((نبوت تشريعيه)) ناميده مى شود كه مختص به مقام رسالت مى باشد.(24) اين نوع نبوت به اعتقاد فيض, از جزئيات نبوت مطلقه مى باشد كه غايت آن به تدريج كامل مى گردد. يعنى اصل آن به حضرت آدم (ع) برمى گردد كه بعد از ايشان بانبوت انبياى ديگر تكميل گرديده و در نهايت با نبوت پيامبر اكرم(ص) به كمال رسيده است.(25)
غرض اصلى از انبعاث اين نبوت تشريعيه از نظر فيض, آن است كه ((عالم ملك در خدمت عالم ملكوت قرار گيرد, مخلوقات به سوى خداى متعال سوق پيدا كنند, شهوات در خدمت عقول قرار گيرد, دنيا به سوى آخرت ارجاع يابد, انسانها به جانب اين امور انگيخته شوند و از مخالف آن باز داشته شوند تا از عذاب آخرت و وبال ووخامت عاقبت و سوء مآل نجات يابند و به قدر استعدادشان به سعادت قصوى دست يابند)). (26)
بنابراين, بهترين و ايده آل ترين نوع حكومت از نظر فيض, حكومتى است كه نبى (انسان كامل) در رإس آن قرار گرفته باشد, زيرا كه او كسى است كه از هر جهت براى سياست دنيوى و اعتلاى جنبه معنوى و اخروى انسانها اولويت دارد. و تنها نبى است كه از ميان حكام پنج گانه حاكم بر وجود انسان, از عقل كامل و شرع الهى و عرف و طبع و عادت سالم برخوردار است. نبى در واقع مصداق حقيقى عقل كامل محسوب مى شود و از آنجا كه عقل كامل در ميان احكام ديگر از همه مقدم به حكومت بر انسان است,(27) پس نبى از هر كسى برحكومت بر انسانها اولى است و تنها اوست كه علاوه بر ((سياست دنيوى)) يعنى ((حفظ اجتماع ضرورى انسانها)), قادر به تدبير امور معنوى و اخروى آنهاست.(28) لذاست كه در كلام الهى نيز آمده است: ((النبى اولى بالمومنين من انفسهم)), پيامبر اولى به مومنين است در همه امور, يعنى جميع امور دينى و دنيوى. اما در امور دينى, به خاطر اينكه هر نبى ايى, پدر امتش تلقى مى شود, از اين حيث كه او اساس آن چيزى است كه حيات ابدى آنها به آن زنده است. و لذا پيامبراكرم(ص) مى فرمود: ((انا و على ابوان هذه الامه)), اما در امور دنيوى, بخاطر اينكه خداوند متعال آنان را ملزم داشته تا به موونه مردم و تربيت ايتام و محجورين آنها پرداخته و معيشت آنان را تإمين نمايند.(29)
بنابراين, حكومت پيامبر گرامى اسلام(ص) كه خاتم نبوت مطلقه و نبوت مقيده است, از نظر فيض كاملترين نوع حكومت است, زيرا كه پيامبر(ص) ((خردمندترين مردم عالم)) و شرع و آئين او ((بهترين و برترين شرايع)) مى باشد و خداى متعال او را مإمور رسالت خويش ساخته و كتاب خود را به توسط ايشان فرو فرستاده و او را براى ((اقامه عدل و داد)) برگماشته است.(30)
پى نوشت ها :
1. فيض كاشانى, علم اليقين, (بى جا: انتشارات بيدار, 1358) ج 1, صص 338 ـ 339.
2. فيض كاشانى, رساله ((الفت نامه)), ده رساله, صص 207 ـ 208.
3. فيض كاشانى, علم اليقين, پيشين, ج 1, صص 338 ـ 339.
4. فيض كاشانى, الوافى, (اصفهان: المكتبه اميرالمومنين, 1368 ه'.) ج 3, ص 657.
5. فيض كاشانى, علم اليقين, پيشين, ج1, ص 340.
6. فيض كاشانى, علم اليقين, پيشين, ج 1, صص 378 ـ 386.
7. همان, صص 346 ـ 347.
8. فيض كاشانى, علم اليقين, پيشين, ج1, ص 378 و ضيإ القلب, ص 178.
9. فيض كاشانى, كلمات مكنونه(من علوم اهل الحكمه و المعرفه), (تهران: انتشارات فراهانى, بى تا) ص 205.
10. فيض كاشانى, رساله ضيإ القلب, چاپ سنگى به همراه صد رساله ديگر, ص 176.
11. فيض كاشانى, رساله ((هيئت بهشت يا ترجمه الصلاه)), (تبريز, كتابفروشى صابرى, 1341) ص 3.
12. فيض كاشانى, كلمات مكنونه, پيشين, ص99.
13. يس, / 82.
14. مائده,/ 55.
15. فيض كاشانى, الصافى, (مشهد: دارالنشرللمرتضى, 1402,) ص 44.
16. فيض كاشانى, صافى, پيشين, ج4, صص 164 ـ 165.
17. فيض كاشانى, علم اليقين, ج1, ص 349.
18. فيض كاشانى, رساله آئينه شاهى, ده رساله, ص 160.
19. فيض كاشانى, المحجه البيضإ فى تهذيب الاحيإ, (قم: انتشارات جامعه مدرسين, بى تا), ج 1, ص 59.
20. فيض كاشانى, الوافى, ج 1, ص 174.
21. فيض كاشانى, مفاتيح الشرايع, (قم: انتشارات خيان, 1401) ج 2, ص 50.
22. فيض كاشانى, الكلمات المكنونه, پيشين, ص 120 ـ 121.
23. همان, ص 186.
24. وى بين نبى و رسول و نبوت و رسالت فرق قائل شده و مى گويد: ((النبى من اوحى اليه بالعمل و الرسول من اوحى اليه بالعمل و التبليغ)) مراجعه شود به علم اليقين, پيشين, ج1, ص 366 ـ 367.
25. فيض كاشانى, الكلمات المكنونه, پيشين, صص 186 ـ 187.
26. فيض كاشانى, علم اليقين, پيشين, ج 1, ص 349.
27. فيض كاشانى, رساله ضيإ القلب, پيشين, ص 179.
28. فيض كاشانى, علم اليقين, پيشين, ج1, ص 378.
29. فيض كاشانى, صافى, پيشين, ج4, ص 164 ـ 165.
30. فيض كاشانى, آئينه شاهى, پيشين, ص 151, و ضيإ القلب, پيشين, ص 174, و حقايق در اخلاق و سير و سلوك انشارات علميه اسلامى, ص 79, و المهجه البيضإ فى تهذيب الاحيإ, پيشين, ص 189.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}