فلسفه سياسى علامه سيد حيدر آملى (1)

نويسنده: محسن مهاجر نيا




مقدمه: شرح حال علامه سيد حيدر آملى

علامه سيد حيدر آملى, در شمار اندك فيلسوفان و انديشمندان مشهورى است كه شرح زندگى علمى سياسى خويش و تفصيل آثار و تأليفات و ترتيب زمانى نگارش آنها را خود, به قلم آورده است. وى در سال 720 ه'. ق در آمل به دنيا آمد و مدت سى سال تحصيلات خويش در منقول و معقول را در شهرهاى آمل, خراسان, استرآباد و در نهايت اصفهان, ادامه داد. وى بعد از باز گشت از اصفهان مى گويد: زمانى كه از اصفهان به آمل باز گشتم, به خدمت پادشاه عادل فخرالدوله, فرزند ملك سعيد مرحوم شاه كيخسرو در آمدم. او مرا به كرامت و جلالت اختصاص داد و مرا از نزديكترين ياران و از نديمان خويش قرار داد. سپس از اخص خواص و در نهايت, از بزرگترين نواب(و وزيران) او شدم. سيد در سن سى سالگى دستخوش بحران معنوى مى شود و با كناره گيرى از مناصب دربار حاكم طبرستان, خرقه درويشى بر تن و ابتدا به جوار الهى هجرت رفته و در مجاورت مكه معظمه و مدينه منوره سكنى مى گيرند. تصميم به اقامت دارد; اما كسالت و مرضى كه بر او عارض مى شود, وى را وادار به هجرت به سوى عتبات عاليات در عراق كرده و مدت سى سال در آنجا رحل اقامت مى افكند و آن طور كه خود نگاشته است; تا سن 63 سالگى در نجف اشرف بوده در اين مدت, حدود چهل رساله و كتاب عربى و فارسى را به نگارش در آورده است. چون تفصيل شرح حال خود نگاشته وى در مقدمه ((نص النصوص))(1) و ((تفسير المحيط الاعظم))(2) آمده است به همين مختصر بسنده مى شود.

سياست و شريعت

شريعت, اولين مرتبه ((شرع)) و از جهت صورى و ظاهرى, گسترده ترين ركن آن است; زيرا دوركن ديگر يعنى طريقت و حقيقت برتر از ماده و نشئه ملك و عالم حس هستند. طريقت, مربوط به عالم نفوس و عالم ملكوت است و حقيقت, به عالم عقول و جبروت نظر دارد. سيد به همين جهت سياست را در عرصه طريقت و حقيقت وارد نمى كند. او در عرصه دين, شريعت را به اسلام كه مجموعه قوانين و مقررات مربوط به هدايت بشر در شكل مديريت و سياست است, تفسير مى كند و طريقت را به ايمان و حقيقت را به يقين مرتبط مى داند و در عرصه ظهور و بروز آن, شريعت را به گفتار ظاهرى, طريقت را به تجليات فعلى و حقيقت را به احوالات معنوى تفسير مى نمايد. از منظر مخاطبان و متدينان, شريعت را به اكثريت توده امت و طريقت را به اقليت خواص و نخبگان فكرى و حقيقت را در اختيار اقليت معدود خاص الخاص اختصاص داده است و در بحث ((نبوت)), شريعت را به رسالت يعنى چهره مردمى و هدايتگرانه پيامبر و سپس ((امام معصوم)) اختصاص داده است. وى در عصر غيبت, شريعت را به حوزه وظايف فقيهان, طريقت را به حوزه حكيمان و حقيقت را به حوزه عارفان واگذار مى كند بنابر اين, شريعت از نظر او, تنها ركن شرع است كه با حوزه سياست پيوند وثيق بر قرار مى كند; اما اينكه چه پيوندى دارد؟ قلمرو شريعت و سياست تا كجاست؟ آيا بر يكديگر منطبق و همديگر را مى پوشانند؟ يا يكى عام و ديگرى خاص است؟ و به طور كلى اشتراكات و تمايزات آنها در چيست؟ اينها سوالاتى هستند كه در خصوص رابطه اين دو پديده مطرح مى باشند.
به نظر مى رسد كه سيد در همه جا بر ايده ((دين محورى)) و ((شريعت سالارى)) مشى مى نمايد و براى سياست, دو نقش قائل است; يكى اينكه سياست, ابزار كار آمد و وسيله مهمى است كه در اختيار شريعت قرار دارد و در هر زمانى و در هر شرايطى كه دين صلاح بداند, از آن بهره بردارى مى كند و ديگر اينكه, سياست گاهى آنچنان صبغه دينى به خود مى گيرد كه تفكيك و تمايز آن از اصل شريعت دشوار مى شود و به اصطلاح ((سياست عين شريعت)) مى شود و سيد از آن به ((سياست شرعى))(3) تعبير مى كند و آن را جزء اهداف مهم بعثت پيامبران الهى بويژه پيامبر اسلام(ص) مى داند. پيش از بيان رابطه سياست و شريعت, لازم است به طور اجمال مفهوم اين دو را بررسى كنيم.

1 ـ تعريف سياست

سياست از جمله مفاهيم مشتركى است كه سيد در بيشتر آثار خود از آن ياد كرده و آن را به معناى ((تدبير مصالح بندگان در دنيا و آخرت)), ((انتظام امور الناس)) و ((تقدير امور جامعه به حسب مصالح امت)) مى داند و براى آن, كار ويژه هاى متعددى قائل است و به تناسب موضوع آن را به هشت نوع سياست تقسيم مى كند:
1 ـ سياست نفس;
2 ـ سياست الهى;
3 ـ سياست شرعى;
4 ـ سياست منزل;
5 ـ سياست مدنى;
6 ـ سياست عادله;
7 ـ سياست جور;
8 ـ سياست غلبه.
او به پيروى از فيلسوفان مسلمان دوره ميانى; چون: فارابى و مسكويه (معلم ثانى و معلم ثالث) بر اساس مبانى ارزشى, سياست را به دو نوع مطلوب و فاضل و نوع نامطلوب و غير فاضل تقسيم مى كند و با نگاهى بدبينانه, سياست تمام ملوك و سلاطين را غير فاضله و سياست جائره معرفى مى كند و در مقابل انديشه غالب اهل سنت كه ((اولى الامر)) را به هر حاكم مسلمانى اطلاق مى كنند, وى آن را در انحصار امامان معصوم شيعه مى داند و در مورد ساير سلاطين و ملوك مى گويد: ((الذين ليس لهم شغل الا التصرف بغير الحق و الاسراف فى مال المسلمين بغير استحقاق فضلا عن الفسق و الفجور و الانهماك فى الشر الذى هو عادتهم))(4) آنها كسانى هستند كه جز تصرف ظالمانه و حيف و ميل در اموال مسلمين كارى ندارند; اين, علاوه بر فسق و فجور و غرق در شرور است كه جزء سرشت و عادت آنهاست. در تفسير ((المحيط الاعظم)) در همين خصوص معتقد است كه اكثر سلاطين ظاهرى اهل فسق و جهالت هستند. بنابر اين سياست آنها همواره مبتنى بر ظلم و جور مى باشد در نظام فكرى سيد, بين عالم مافوق و عالم مادون قمر مناسبت و ارتباط وجود دارد. او معتقد است. نظام مافوق قمر به صورت سلسله مراتب تدبير در اختيار فرشتگان الهى قرار دارد و تإثير آنها در عالم سفلى سبب شكل گيرى دو نوع حكومت و سياست شده است; حاكمانى كه مردم از طريق آنها, به فيض الهى مرتبط شده و از استعداد فائقه بر خوردار گرديده اند; آنها ((حاكمان عدل)) هستند و سياست آنها ((سياست عادله)) است و حاكمانى كه بى استعداد هستند و قابليت ارتباط با فرشتگان را ندارند; آنها ((حاكمان جور))اند كه سياستشان جائرانه است. كاملترين نوع سياست فاضله سيد اختصاص به انبيا و امامان معصوم دارد. وى در تعريف سياست انبيا مى گويد: ((النبى هو المبعوث الى الخلق ليكون هاديا و مرشدا الى كمالهم المقدر لكل واحد منهم))(5) نبى كسى است كه از طرف خداوند به سوى خلق مإمور شده است تا آنها را هدايت و به سوى كمال شايسته هر كدام ارشادشان كند و چون هدايت به كمال, بدون نظام و انتظام و سازمان دهى ممكن نيست در غالب اين انتصاب مى گويد: ((لينبههم على كيفيه معا شرتهم و حسن معاملتهم و انتظام امور معاشهم)) هدف انبيا آن است تا نحوه معاشرت و رفتار اجتماعى و انتظام و سامان دهى به حيات سياسى اجتماعى را به مردم ياد بدهند.
سيد نبوت را به دو نوع ((نبوت تعريف)) و ((نبوت تشريع)) تقسيم نموده و نبوت تشريع را مربوط به رسالت و در حوزه شريعت مى داند و چهار كار ويژه براى آن بر مى شمارد كه عبارتند از:
1 ـ تبليغ احكام;
2 ـ تإديب اخلاق;
3 ـ تعليم حكمت;
4 ـ قيام به سياست.(6)
((سياست فاضله)) سيد, بعد از مرحله تاريخى سياست انبيا و امامان معصوم(ع), بر اساس ((قاعده لطف)) در اختيار فقيهان قرار مى گيرد;(7) زيرا بر اساس روايات, سيد سه گروه از عالمان را وارثان انبيا مى داند:
الف) فقيهان:
آنها وارثان رسالت انبيا و مإمور اجراى شريعت و سياست شرعى هستند.
ب) حكيمان:
آنها وارثان طريقت انبيا و مإمور به سلوك در طريق سياست الهى اند.
ج) عارفان:
آنان وارثان حقيقت انبيا مى باشند و در معرفت الهى سير مى نمايند.(8)
نتيجه آنكه سيد, سياست انبيا و علما را موجب نظام و انتظام دنيا و حيات اجتماعى بشر دانسته و مى گويد: ((الانبيإ و العلمإ هم السبب فى انتظام امور الدنيا و عدم اضطراب احوال اهلها.))(9) از عبارت سيد معلوم مى شود كه او به جاى تدبير و سياست; از اصطلاح ((انتظام)) بهره گرفته است و در ((شرح الفصوص)) خويش, اين حقيقت را به خوبى بيان مى كند. او در تعريف انتظام آورده است: ((الانتظام هو تقدير الامور و ترتيبها بحسب المصالح))(10) انتظام عبارت است از: تقدير و تدبير امور و سامان دادن آنها بر اساس مصالح كه البته اين مصالح به تناسب موضوع متفاوت خواهد بود. بعد از بيان مفهوم سياست, به بررسى مفهوم شريعت مى پردازيم.

2 ـ تعريف شريعت:

تفاوت اصطلاح شريعت و شرع در منظر سيد, تفاوت كل و جزء است; زيرا او معتقد است شرع محمدى(ص) كه عبارت است از: ((نظام اعتقادات صحيح و افعال درست و آنچه كه انسان را به مصالح دنيا و آخرت رهنمون مى شود))(11) داراى سه ركن اساسى شريعت, طريقت و حقيقت است. به عبارت ديگر, اين سه ركن, عناوينى هستند كه به اعتبارات مختلف بر يك حقيقت واحد دلالت دارند و شرع اسم جامع آنهاست.(12) وى سپس در تعريف آنها مى گويد:
الف ـ شريعت, اسمى است كه بر مجموعه راههاى الهى وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع و مستحبات و واجبات و خوبيها و برتريهاى الهى دلالت دارد.
ب ـ طريقت: عبارت است از عمل به شايسته ترين و نيكوترين و محكم ترين طريق الهى و هر مسلكى كه انسان بتواند به بهترين و استوارترين شيوه در آن سلوك كند.
ج ـ حقيقت: آن است كه از راه كشف و شهود و وجدان, به چيزى معرفت حاصل شود. از ديدگاه سيد, شريعت, تصديق و پذيرش قلبى و عملى رسالت انبيا است و طريقت, تحقق عينى افعال و اخلاق انبيا و حقيقت, مشاهده حالات و كمالات انبيا و اتصاف بدان است. او سه ركن شرع را به ((بادام)) تشبيه مى كند كه مشتمل بر پوست و مغز و روغن است. اصل بادام را به شريعت, مغزش را به طريقت و روغنش را به حقيقت همانند و شريعت را حافظ طريقت و حقيقت مى داند. وى در آثار متعدد, به طور مكرر شريعت را مربوط به بعد رسالت, طريقت را مربوط به بعد نبوت و حقيقت را به بعد ولايت انبيا مرتبط مى كند و آنچه را كه مربوط به عالم ظاهر و سامان دادن به زندگى اجتماعى و سياست و حكومت است, در حوزه شريعت و رسالت معرفى مى كند. در كتاب ((اسرار الشريعه)), تصريح دارد به اينكه: ((ان الشريعه من اقتضإ الرساله... و الرساله عباره عن تبليغ ما حصل للنبى من طرف النبوه من الاحكام و السياسه و التإديب بالاخلاق و التعليم بالحكمه و هذا عين الشريعه))(13) شريعت مقتضاى رسالت است و رسالت عبارت است از: تبليغ آنچه از ناحيه خداوند به نبى ابلاغ شده كه شامل احكام و سياست و تإديب اخلاق و آموزش حكمت مى شود و اين مفهوم رسالت, دقيقا منطبق با مفهوم شريعت است.

رابطه سياست و شريعت

پيش از اين اشاره شد كه فهم فلسفه سياسى سيد, بستگى به دريافت صحيح از سه مفهوم كليدى شريعت, طريقت و حقيقت دارد. و در هر مقوله اى بايد پيش فرضهاى او را در اين خصوص مد نظر قرار داد. زيرا او در هيچ اثرى اين مفاهيم را به طور جداگانه مورد استفاده قرار نداده است. بنابر اين, درباره رابطه سياست و شريعت, ترديدى نيست كه بدون شفاف كردن مفهوم شريعت و رابطه آن با طريقت و حقيقت, نوع پيوند آن با سياست غير قابل فهم است. چار چوبه معرفت شناسى سيد, نشان مى دهد كه اين سه مفهوم به صورت ساختارى داراى سلسله مراتب منطقى و منظمى است كه تعامل كار ويژه هاى آنها, منظومه فكرى سيد را سامان داده است. او در يك تحليل مقايسه اى, تمايزات و كار ويژه هاى آنها را در يازده مورد بيان مى كند كه در جدول ذيل قابل ارائه است:

موضوع

شریعت

طريقت

حقيقت

از جهت مرتبه

مرتبه پايين

مرتبه متوسط

مرتبه عالي

ازجهت عقل

عقل هيولايي و بالفعل

عقل بالملكه

عقل مستفاد

سطح معرفت

محسوسات

عالم نفس

عالم عقول

مشئه وجودي

عالم ملك

عالم ملكومت

عالم جبروت

نوع معرفت

علم

عالم

معلوم

مخاطب

توده مردم

اقليت خواص

اقليت خاص الخاص

كارشناس و نماينده فكري

فقهيان

حكيمان

عارفان

منبع معرفت

وحي

الهام

كشف

از جهت دريافت

اقوال

افعال

احوال

نوع تدين

اسلام

ايمان

ايقان

از جهت واسطه فيض

رسالت

نبوت

ولايت


بر اساس ويژگى هاى مندرج در جدول, طريقت و حقيقت, در حوزه اى فراتر از دنيا و عالم ماده قرار دارند و طبعا اكثريت مردم جامعه از حيطه خطاب آن خارج هستند. طريقت, با ملكوت و حقيقت, با جبروت سروكار دارد و هيچكدام با عالم محسوسات و عالم علم و نشئه ملكى كه جولانگاه سياست است, برخورد ندارند. از جهت دريافت, طريقت, مرتبط با تجليات الهى و حقيقت, با احوالات عرفانى كه از طريق الهام و كشف و شهود به دست آمده, سروكار دارد و در نتيجه, فراتر از اسلام و احكام و قوانين ظاهرى آن هستند و با ايمان قلبى و يقين شهودى پيوند دارند و حتى در فرآيند دريافت فيضانى از مجارى فرشتگان و رسولان الهى, به جنبه رسالت و هدايت و ارشاد مردمى نظر ندارند; بلكه مربوط به جنبه هاى الهى و غير مردمى آنها هستند. بنابر اين; آنچه با عالم حس و نشئه دنيوى مرتبط است. و در حوزه قوانين اسلام, اكثريت مردم را مخاطب قرار مى دهد, تنها شريعت است كه رهاورد جنبه رسالتى پيامبر اكرم(ص) است كه در پايان سفر چهارم ((من الحق الى الخلق)) كه مقام بقاى بعد از فنإ است, مطرح مى باشد. و بر اساس همين شريعت, رسول اكرم(ص) به محض ورود به مدينه, اسلام را وارد عرصه حكومت و سياست كرد. بنابر اين از نظر سيد, شريعت و رسالت, در ماهيت خويش, با سياست ارتباط داشته و نه تنها مهمترين كار ويژه رسالت, قيام به سياست است;(14) بلكه تحقق رسالت جز با سياست امكان پذير نيست. تكميل اين پيوند در چارچوب اسلام و قوانين و مقررات ظاهرى آن بيشتر آشكار مى شود; زيرا حوزه سياست به طور مشخص با قوانين شرعى و احكام فقهى و مقررات حقوقى در خارج ارتباط دارد و با درون انسانها و ايمان و ايقان و كشف و شهود خواص كه از اوصاف فرشتگان است و در وراى عالم دنيا و به اصطلاح به مافوق قمر مربوط مى شود, سرو كار ندارند. از طرفى شريعت, منبعى مشخص دارد كه از مجراى فرشته وحى و روح القدس به پيامبر(ص) ابلاغ مى شود و با براهين عقلى و نقلى و تإييد معجزه به صورت ((علوم شرعى))(15) مورد تصديق امت قرار گرفته و در راستاى زندگى روزمره و تداوم حيات اجتماعى انسانها در كره خاكى و در محدوده جهان مادى و حسى به كار گرفته مى شود و نه تنها خواص; بلكه اكثريت توده و به تعبير سيد ((عوام الناس)) هم مى توانند آن را درك و دريافت نمايند و در زندگى خود از آن بهره گيرند.
بر اين اساس, سيد بر خلاف سيره گذشتگان, قوانين زندگى اجتماعى را در حوزه انحصارى اقليت فيلسوفان و عارفان و اهل حكمت نمى داند; بلكه كارشناسى آن را به فقهيان دين شناسى واگذار كرده است كه با توجه به مصالح و مفاسد(16) و مقتضيات زمان و مكان ,(17) مصالح امت را از منابع شرع و سنت نبوى استخراج و با ملكه اجتهاد استنباط مى كنند.(18) سيد معتقد است حقيقت شرع در همه مكانها و زمانها واحد است و از اختلاف و مغايرت مبرا است; اما در هر شرايط و براى هر امتى مرتبه خاصى از آن كه متناسب با مراتب آنهاست, مطرح شده است. و بر اين اساس, قرآن مى فرمايد: ((فضلنا بعضهم على بعض))(19) برخى از پيامبران و امتهاى دين دار را بر بعضى ديگر برترى داديم.
بر خلاف تلقى ناصواب برخى از محققان كه سيد را مشمول عصر انحطاط انديشه سياسى و گرفتار در ((بن بست زاويه هاى صوفيانه)) تصور كرده اند,(20) او از شريعت و حتى از عبادات, تفسيرى مدنى دارد, او در جامع الاسرار مى گويد: ((بدان كه همه دستورات الهى و قوانين نبوى(ص) مبتنى بر رعايت زمان و مكان و ياران هستند. اما زمان, همانند زمان نماز و روزه و زكات و حج و جهاد و اعياد و اجتماعات مذهبى و اما مكان, مثل مكه, مسجد الحرام, كعبه, مسجد الاقصى, صخره, مسجد كوفه و زيارتگاههاى انبيا و پيامبران و امامان عليهم السلام و اما ياران, همانند انبيا و رسولان و ملائكه... و به طور قطع, نماز جماعت و جمعه و حج و اعياد اسلامى و زيارت مرقد پيامبران و رسولان و امامان با توجه به مجموعه اين سه عنصر وضع شده اند, زيرا نماز جماعت ـ مثلا ـ مشتمل بر هر سه عنصر است; مكانى كه در آن مردم جماعت مى كنند, خانه خداست. زمانى كه در آن نماز برگزار مى شود, وقت مشخصى است كه در غير آن, نماز صحيح نسيت و ياران هم جماعت مسلمين هستند كه براى اقامه نماز حاضر مى شوند و با اجتماع هر سه عنصر است كه دعاى مسلمين مستجاب و عبادتشان مقبول مى شود.))(21) از ديدگاه سيد, شعائر مذهبى و اجتماعى دينى مبتنى بر رعايت عناصر سه گانه فوق, سبب ((محبت)) و وفاق ملى مسلمانان مى شود. زيرا اجتماع مكرر جماعات درمكانهاى مشخص به ضرورت, سبب ايجاد رشته محبت بين آنان مى گردد. وقتى كه در هر شهرى و هر محله اى از محله هاى شهر, شبانه روز اهل آن پنج بار در مكان مشخص براى اقامه نماز اجتماع مى كنند, به واسطه اين اجتماع, بين آنها دوستى و محبت ايجاد مى شود و همچنين در نماز جمعه كه اهالى شهرها, هفته اى يك بار اجتماع مى كنند, اين ائتلاف لزوما موجب پديد آمدن محبت بين آنان مى گردد و مسإله در اعياد دينى كه در بعضى از ايام و ماهها است نيز چنين است. در قضيه حج, به نسبت به اهل اقاليم مختلف مسإله از اين قرار است كه به واسطه كنگره عظيم سالانه حج, بين مسلمانانى كه از اقليمهاى جغرافيايى مختلف در سرزمين مكه گرد آمده اند, ائتلاف و ارتباط و همدلى و محبت ايجاد مى گردد و علاوه, در اين عبادت, فوائد ديگرى از قبيل فراهم آمدن زمينه معاملات, مناكحات و قرار دادهاى مختلف به وجود مىآيد.(22)
دريافت مدنى از شريعت, در انديشه سيد حيدر آملى, سبب همسويى و هماهنگى كار ويژه هاى شريعت و سياست شده است تا آنجا كه قيام به سياست, بخشى از شريعت تلقى شده(23) و ترويج ديانت, از وظايف حاكمان سياسى قلمداد گرديده است. و هر دو به دنبال تدبير و سامان دهى به رفتارهاى فردى و اجتماعى انسانها هستند; هر دو به دنبال ترويج و ايجاد فضايل و بستر سازى براى نيل به سعادت مى باشند و چون سعادت در نظر او, از مجراى سياست و شريعت به سلوك عرفانى در طريقت و حقيقت است, بنابر اين انديشه او به دين محورى تمايل بيشترى دارد. با وجود اين, او انكار نمى كند كه ممكن است بين سياست و شريعت تمايز و تفكيك ايجاد شود و در نتيجه, انديشه سياست محورى جاى شريعت محورى را بگيرد. سيد از اين وضعيت به ((سياست غلبه)) و ((سياست جور)) تعبير مى كند; زيرا حذف شريعت در عرصه اجتماع و مديريت سياسى جامعه از نظر او, با حذف عدالت و قطع خاستگاه مشروعيت و حقانيت برابر است. بنابر اين در انديشه وى, تنها محورى كه مى تواند پيوند وثيق و مستمر شريعت و سياست را حفظ كند, حاكمان شرعى هستند ـ كه تفصيل بحث پيرامون آنها در فصل بعد خواهد آمد ـ ;زيرا آنها جامع بين هر دو هستند و مصالح دين و دنياى مردم را بهتر از ديگران مى فهمند, ((امامت به طور مطلق, رياست دينى است كه شامل تشويق عموم مردم براى حفظ مصالح دينى و دنيوى, وجلوگيرى از مفاسد در دين و دنياى آنها را بر عهده دارد.(24)

سياست و حكومت فاضله

علامه سيد حيدر آملى(ره) به پيروى از فيلسوفان گذشته بويژه شيخ اعظم, ابن عربى در ((فتوحات مكيه)) براى ترسيم حكومت و انواع آن, جهان را به دو بخش مافوق قمر و مادون قمر تقسيم مى كند. سپس با توصيف عنوان ((ملك)) (به فتح ميم و كسر لام) يكى از نامهاى خداوند, مى فرمايد: ((ان الله تعالى لما يسمى بالملك رتب العالم ترتيب المملكه)) (25) چون خدا پادشاه است, پس جهان را بر اساس مملكت منظم ساخته است. او در عالم ما فوق قمر مملكتى را سازمان داده است كه در رإس آن, نخبگان ملائكه حاكميت دارند. ديوانى را تإسيس و فرشته اى را به نام ((نون)) متولى آن كرده است, كاتب آن ديوان, فرشته اى به نام ((قلم)) است و ((لوحى)) را در اختيار آن كاتب نهاده است كه همه امور عالم از ريز و درشت مافوق قمر و ماتحت قمر در آن ثبت است. سپس دوازده والى صاحب ولايت را منصوب در دوازده برج مستقر كرد و آنچه در لوح بود, بدانها ارائه نمود تا شرح وظايف خويش را در عالم خلق از آن بر گيرند. آن واليان را هر كدام دو حاجب است كه اوامر و دستوراتشان را به نايبانشان مى رسانند. بين دو حاجب, سفيرى است كه مداوم در تردد است. محل استقرار حاجبها را در فلك دوم در 28 منزل قرار داد. سپس به واليان دستور داد تا در آسمانهاى هفتگانه به نيابت از خود, نقبايى را بر گزينند تا براى آنان همچون حاجب, اوامرشان را بر طبق مصالح عالم, عنصرى عمل نمايند و اين مفهوم آيت الهى است ((و اوحى فى كل سمإ امرها))(26) در هر آسمانى امرش را بدان وحى نمود. خداوند اجسام نقبا را نورانى و مستدير بيافريد و روح خويش در آنها بدميد و آنها را در آسمانهاى هفتگانه رها كرد تا در هر آسمانى يك نقيب موجود باشد, سپس به آنها دستور داد كه از نزد آن دوازده والى به واسطه آن حاجبان, هر آنچه را لازم دارند, بر گيرند. در اختيار هر نقيبى, يك فلك قرار گرفت تا بر حوادث عالم اشراف و تصرف بهتر بنمايند و افزون بر آن, بيش از هزار دربان و پرده دار و ياور در اختيارشان بنهاد. فلكهاى در اختيارشان چون مركب اند كه آنها را روزى يك بار به دور مملكت مى چرخانند تا چيزى از امور آسمانها و زمين بر ايشان مخفى نماند. بعد از آنكه خداوند حاجبان و نقيبان, دربانان و پرده داران را در خدمت آن واليان بگماشت, فرمود: ((والكل مسخرون فى حقنا اذ كنا المقصود من العالم قال الله تعالى و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا))(27) همه عالم ما فوق قمر در تسخير بشر قرار دارد; زيرا اوست كه مقصود نهايى خلقت است و بر اساس آيه قرآن, خداوند همه آنچه را كه در آسمان و زمين است, در تسخير انسان قرار داده است. و به همين دليل, افلاك روزانه به دور انسانها مى چرخند تا واليان آسمانى در خلق نظر كنند و آنچه را نياز دارند, تإمين نمايند. و خللها را پر و احكام و سنتهاى الهى را در خلقش اجرا نمايند و قضا و قدر الهى را در زمانهاى مختلف تا روز قيامت تنفيذ كنند. خداوند زمام امور را به دست اين جماعت از مإموران خويش قرار داد و با تقسيم كار, هر كدام نوعى تإثير بر عالم ما تحت قمر دارند. بعد از ترسيم مملكت ما فوق قمر, سيد مى گويد: ((و جعل الله فى العالم العنصرى خلقا من جنسهم فمنهم الرسل و الخلفا و السلاطين و الملوك و ولاه امور العالم))(28) خداوند در كره زمين جماعتى از جنس آنها خلق كرد كه عبارتند از:
1 ـ پيامبران;
2 ـ خلفا;
3 ـ سلاطين;
4 ـ ملوك;
5 ـ واليان امور.
پس, بين ارواح آن واليان در افلاك و بين اين حاكمان در زمين, نوعى مناسبت و روابط وجود دارد و از اين طريق, واليان زمين از افاضات واليان آسمانى بهره مند مى شوند. اما چون استعدادها و قابليتها يكسان نيست; از اين رو, حاكمان زمينى به دو گروه تقسيم مى شوند. عده اى استعداد قوى براى ايجاد ارتباط با فرشتگان مافوق قمر دارند و عده اى فاقد اين استعداد هستند. گروه اول, حكومتشان ((فاضله)) و ((عادله)) و گروه دوم از حاكميت ((جائره)) و ((ظالمه)) بر خوردارند. بنابر اين, نوع ارتباط با عالم بالا تعيين كننده نوع حكومت خواهد بود و در بين حكومتهاى فاضله, سيد, قائل به ترتب و برترى يكى بر ديگرى است و به تبع آنها, امتها نيز برخى فاضل و برخى افضل هستند: ((ثم جعل الفضل فيهم فمنهم الفاضل و الافضل من الامم و من الرسل))(29) و برترين امتها امت اسلام و برترين پيامبران و حاكمان شرعى ((خاتم الانبيا(ص))) است. سيد در جمع بندى خود به اين نتيجه مى رسد كه مصداق كامل ((مدينه فاضله)), ((مدينه الرسول)) و مصداق كامل حاكميت شرعى, ((حاكميت پيامبر اكرم(ص) است)).

پى نوشت ها :

الف - سيد حيدر آملى از اين نوع حكومت هم به ((امامت)) تعبير دارد و هم به خلافت كه نگارنده عنوان دوم را ترجيح مى دهد.
1. سيد حيدر آملى, المقدمات من كتاب نص النصوص, به كوشش هانرى كوربن و عثمان اسماعيل يحيى, انتشارات توس, تهران,1367.
2. سيد حيدر آملى, تفسير المحيط الاعظم و البحر الخضم ج 1و2, تحقيق: محسن موسوى تبريزى, سازمان چاپ و انتشارات, تهران,1375.
3. جامع الاسرار و منبع الانوار, تصحيح هانرى كوربن و عثمان اسماعيل يحيى, شركت انتشارات علمى ـ فرهنگى, تهران, 1368, ص 19.
4. المقدمات من كتاب نص النصوص, پيشين, 190.
5.سيد حيدر آملى, اسرارالشريعه و اطوار الطريقه و انوار الحقيقه,انتشارات قادر, تهران, 1377, ص 91.
6. همان; و المقدمات من كتاب نص و النصوص, پيشين, ص 167.
7. جامع الاسرار و منبع الانوار, پيشين, ص 421.
8. اسرارالشريعه و اطوارالطريقه و انوار الحقيقه, پيشين, ص 35.
9. تفسير المحيط الاعظم, پيشين, ج 2, ص 178.
10. المقدمات من كتاب نص النصوص, پيشين, ص 377.
11. اسرارالشريعه و اطوارالطريقه و انوار الحقيقه, پيشين, ص 41.
12. جامع الاسرار و منبع الانوار, پيشين, ص ;351 تفسير المحيط الاعظم; پيشين, ج 1, ص 237 و اسرار الشريعه, ص 31.
13. اسرار الشريعه و اطوارالطريقه و انوار الحقيقه,پيشين, ص 6.
14. همان, ص 31.
15. تفسير المحيط الاعظم, ج 1, پيشين, صص 465 ـ 472.
16. المقدمات من كتاب نص النصوص, پيشين, صص 75 ـ 76 و ص 180.
17. جامع الاسرار و منبع الانوار, پيشين, ص 283.
18. همان, صص 528 ـ 531 و المقدمات من كتاب نص النصوص, پيشين, ص 209.
19. سوره بقره, آيه 253.
20. جامع الاسرار و منبع الانوار, پيشين, صص 283 ـ 284.
21. جواد طباطبايى, زوال انديشه سياسى در ايران, انتشارات كوير, تهران, 1373, صص 231 ـ 273.
22. جامع الاسرار و منبع الانوار, پيشين, صص 285 ـ 286.
23. اسرار الشريعه و اطوار الطريقه و انوارالحقيقه, پيشين, ص 31.
24. همان, ص 95.
25. تفسير المحيط الاعظم, پيشين, ج 2, ص 80.
26. سوره فصلت, آيه 12.
27. سوره جاثيه, آيه 13 و لقمان, آيه 20.
28. تفسير المحيط الاعظم, پيشين, ج 2, ص 90.
29. المقدمات من كتاب نص النصوص, پيشين, صص 161 ـ 162.

منبع: فصلنامه علوم سیاسی