تأکید بدون دردسر بر اینکه پرسش بنیادی درباره‌ی واقعیت پاسخی ندارد، نوعی تجاهل جزمی است که با تعطیل عقل برابر است. اینجاست که فرد دانشمند- اگر نه به عنوان یک دانشمند، لااقل به عنوان انسانی متعهد و تحت هدایت عقل- باید مانند هایزنبرگ عمیق تر و با نکته سنجی بیشتر بیاندیشد. او آنقدر شهامت داشت که بگوید: اگر کسی می خواهد با واقعیت انکارناپذیری که جهان ما معلول آن است، استدلال کند، این فرض هیچ گاه با دانش علمی ما در هیچ نقطه ای تعارض پیدا نمی کند. دانشمندان واقعیت یا استدلالی ندارند که با آن بتوانند با چنین فرضیه ای تقابل پیدا کنند. حتی اگر دربارهی علتی باشد که- و چگونه می تواند غیر از این باشد- بیرون از جهان سه بعدی ما جستجو شده باشد.
 
اما قید «بیرون از» باید مشخص تر و واضح تر شود. عالم ما همچنان که امروزه اکثریت دانشمندان می پندارند، احتمالا محدود به زمان و مکان است. این امر از اهمیت چشمگیری برای فهم ما از خود ما و جهان برخوردار است. خصوصا اگر از دیدگاه فلسفی و الهیاتی به مسئله نگاه کرد. این امر چند باور دینی کهن یعنی اعتقاد به محدودیت و فناپذیری هر آنچه که هست را تأیید می کند. هر آنچه که هست!
 
اما باید بی درنگ این نکته را اضافه کنم که حتی فرض عالمی نامحدود، خود به خود خدای نامتناهی را از کیهان «برکنار» نمی کند. زیرا این خدای نامتناهی که البته خدای رخنه پوش نیست بلکه روح محض همه شمول و همه فراگیر است، وجود چنین عالمی محدودیتی برای لایتناهی بودنش نیست بلکه مهر تأییدی بر آن است. به عبارت دیگر، اعتقاد به خدا با مدلهای مختلف جهان سازگار است. از این گذشته آغاز زمان و استمرار بی نهایت آن هر دو غیرقابل تصورند و هر دو بیرون از دایرهی تجربه ی ما قرار دارند.آنچه اینجا مورد بحث است، معیاری غیرمستقیم برای تأیید است که می کوشد خدا را به وسیله ی واقعیت آزموده شدهی انسان و جهان تأیید کند.در واقع اگر خدا وجود داشته باشد، آنگاه این سؤال کلیدی که چرا به جای آن که چیزی نباشد چیزی هست، که دربارهی آغاز تمام چیزهاست، پاسخ داده می شود. همچنین پرسش دربارهی ثابت های پایه کیهانی که از آغاز، گسترش عالم را بر عهده داشته اند نیز پاسخی در خور می یافت. اما آیا خدا واقعا وجود دارد؟ (هانس کونگ کتابی به همین عنوان (?Does God exist دارد که توسط آقای دکتر حسن قنبری به فارسی ترجمه شده و تحت عنوان «خدا در اندیشه فیلسوفان غرب» از سوی نشر دانشگاه ادیان و مذاهب منتشر شده است)
 
چگونه به راز بنیادین پی ببریم؟ چگونه مطمئن شویم که «خدا» تنها یک فرضیه یا یک «ایده» نیست بلکه «واقعیت دارد؟ پیش از این به وضوح دریافتیم که پاسخ به پرسش‌های بنیادین درباره واقعیت نباید در سطح نظری محض جستجو شود و اینجا اساسا کانت محق است بلکه از طریق عمل است که تحقق یافته و به تامل در می آید. بنابراین پاسخ به این پرسش ها نه با عملکرد عقل محض حاصل می آید و نه توسط عواطف غیرعقلانی و نه با جو حاکم ، بلکه بیشتر بر اساس اعتماد و تصمیم گیری متعهدانه و خردمندانه و نگرشی اساسی شکل می گیرند. من همیشه به این نوع برداشت از اعتماد به مثابه چیزی شبیه یادگیری شنا نگاه می کنم. وقتی شما می خواهید شنا یاد بگیرید با ایستادن در ساحل رودخانه یا با خواندن کتاب آموزشی به تنهایی و یا شرکت در دورهی شنای خشک کاری از پیش نمی برید بلکه باید خطر کنید. امکان دارد که دیگران به شما یاری برسانند اما وقتی کسی به آب که سرشار از ابهام است، اعتماد می کند و از خود مقاومت نشان نمی دهد، نه تنها از جانب آب حمایت می شود بلکه آب او را حرکت نیز می دهد و به پیش می برد.
 
با چنین نگرشی به اعتماد، به رغم تمام تردیدها، می توانم به تجربه دریابم که واقعیت به نحو یکپارچه واقعیت دارد. این امر در ابتدا به عنوان امری عادی پذیرفته می شود اما به لحاظ فلسفی غالبا در آن شک می کنند. من می توانم هویت، ارزش و معنای بنیادین هر آنچه هست را تصدیق کنم. با چنین نگرش جامع، متعهدانه و خردمندانه ای به مسئلهی اعتماد است که می توانم بپذیرم که خدا واقعیت دارد و بیش از این در شک نمی مانم که بنیان اساسی برای تمام آنچه هست وجود دارد که بر تمام تجربه، رفتار و عمل من تأثیر دارد.
 
اکنون یقینا به این نکته اذعان دارد که استدلال استقرایی و استدلال قیاسی برای اثبات وجود خدا و با استفاده از واقعیت عالم حاضر و وجود انسان و از طریق عقل نظری ناممکن است. اثبات واقعیت وجود خدا با براهین منطقی غیرممکن است. اما دعوت به تلاش برای وضوح بخشیدن به تجربه این واقعیت قابل تردید که برای همه ممکن است و برای اینکه مردم به نحو فکورانه و فعال با یک تصمیم گیری آزادانه اما با تعهد و خردمندانه روبرو شوند به نحوی که در امتداد «عقل عملی» یا به عبارت دیگر «کلیت شخص» باشد- غیر ممکن نیست. طبق این ادعا مانند تمام امید، ایمان و عشق عمیق آدمی - نوعی گشودگی کامل و فراتر از عقل محض در کار است.
 
اگر بخواهیم معیاری برای اثبات این مدعا به کار بریم، ممکن است معیار ما به اندازهی معیار تجربه گرایان محدود نیست که فقط چیزی را واقعی بداند که توسط حواس قابل تجربه باشد. از دیگر سو شاید این معیار به اندازهی معیاری مطلقة هرمنوتیکی فراخ نباشد. معیاری که بر اساس آن برای فهم همه چیز تلاشی غیر انتقادی انجام می شود. آنچه اینجا مورد بحث است، معیاری غیرمستقیم برای تأیید است که می کوشد خدا را به وسیله ی واقعیت آزموده شدهی انسان و جهان تأیید کند. آنچه به واسطه ی تجربه ی واقعیت های محسوس انسان و جهان به دست می آید و در دسترس همگان است، می تواند به نحو معقول رمزگشایی شده و در قالب زبان بیان شود. گزاره هایی که دربارهی خدا هستند باید اثبات کردند و در مقابل افق تجربی زندگی و پرسش‌های بنیادین وجودی ما آزموده شوند. نه به وسیله ی چیزی که به نحو مستدل از یک آزمون به ظاهر واضح استنتاج شود و تصمیم گیری آدمی را بیهوده و زائد نشان دهد، بلکه به واسطه ی ایضاح و روشنایی بخشیدن به تجربه هایی که برای همه بغرنج هستند و در تصمیم گیری آزادانه آدمی دخالت دارند. سخن گفتن از خدا تنها اگر موید بر تجربه ی عینی واقعیت انسان ها و جهان باشد، به نحوی که این تجربه ها مرتبط و قابل انتقال باشند، از اعتبار اساسی برخوردارند.
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395