جهان بینی تیلهارد
در جهان بینی تیلهارد، انسانها نیز هنوز به کمال نرسیده اند. آنها در حال به وجود آمدن اند. انسان شدن، روند پیدایش و تکامل بشرهنوز کامل نشده است. این روند ما را به سوی پیدایش و تکامل مسیحیت می کشاند و تکامل مسیحیت ما را سرانجام به کمال نهایی آن می رساند.
با وجود این، در ۶ دسامبر ۱۹۵۷ یعنی دو سال پس از مرگ تیلهارد، جامعه راهبان و مومنان اکنون: مجمع آموزههای ایمان فرمانی صادر کرد که طبق آن باید آثار تلیهارد از کتابخانهها جمع آوری می شدند و فروش آنها در کتابفروشی های کاتولیک و ترجمه ی آنها به سایر زبانها ممنوع می شد. رومیان باستان این کار را نفرین محو یادبود می نامیدند. یعنی حذف نام یک شخص از اسناد و به این طریق بیرون راندن او از حافظه ها. تنها پس از تشکیل شورای دوم واتیکان بود که آثار تیلهارد در کلیسای کاتولیک و الهیات به رسمیت شناخته شدند. اما هیچ پاپی نام او را به زبان نیاورد. مقامات کلیسا هنوز از تیلهارد به خاطر آثارش در باب صلح و آشتی سپاسگزاری نکرده اند. حتی شورای دوم واتیکان هم نتوانست اعادهی حیثیتی صریح برای او یا گالیله تصویب کند و اذعان کند که کلیسا در محکوم کردن، آزار رساندن و لکه دار کردن نام این دو به خطا رفته است.
بنابراین سرگذشت رنج هایی که این متفکر الهیدان از سر گذراند، همچنان مدرکی است بی شرمانه دال بر تهیدستی روحی که خود را در آزار رقیبان نشان می داد و هنوز هم به هیچ وجه از نظام کلیسای رم رخت بربسته است. این مسئله در برخی موارد بی شباهت با نظام شوروی سابق نیست (تفکر ساخاروف) اما نه «الهیدان سیاسی» جی. بی. متز و نه فیلسوف انتقادی ژوزف هابرماس جرأت سخن گفتن با ژوزف راتزینگر، مدیر مجمع آموزهی ایمان دربارهی این پدیده ی عمیقا غیر مسیحی در انظار عمومی را نداشتند. (جدی ترین نمونه ی اخیر این امر، عزل سردبیر روزنامه یسوعی و معتبر «آمریکا» توماس ریس است).وایتهد در اصل می خواهد خدا را به مثابه خدای پویشور بفهمد. او نه تنها از صیرورت خداوند دفاع می کند، بلکه در پی توجیه عقلانی آن نیز هست. به این ترتیب او ذات خداوند را دو قطبی میداند: یک «ذات اولیه» که مفهومی و آرمانی است و یک «ذات تبعی» که فیزیکی و واقعی است. در «نهایت» خداوند «تحقق واقعی جهان در اتحاد با ذات خودش» است.آلفرد نورث وایتهد (۱۹۴۷-۱۸۶۱) ریاضی دان، منطقی و فیلسوف بزرگ در کمبریج به همراهی شاگردش برتراند راسل، اثر به یادماندنی «اصول ریاضیات» را منتشر کرد. سپس به معرفت شناسی بازگشت و سرانجام به عنوان استاد دانشگاه هاروارد خطوط کلی یک نظام جامع مابعدالطبیعی ، یک فلسفهی پویشی را ترسیم کرد.
وایتهد که مانند تیلهارد دوچاردن قویة تحت تأثیر فلسفه ی هگل بود، به این نکته پی برد که کل طبیعت به مثابه پویشی عظیم است که در آن بی نهایت واحدهای بسیار کوچک و نه «اشیاء» بلکه زنجیرهی «وقایع» یا همان طور که بعدا گفت: «رویدادهای واقعی» - با یکدیگر ارتباطی فعال دارند و در بی نهایت پویش های بسیار کوچک که در آن به وجود می آیند با هم رشد کنند (نوعی وحدت ادراکها). او به روشی کاملا جدید ما را از پویایی طبیعت آگاه می کند. ما در کنار او می توانیم واقعیت زمان (نظریهی نسبیت)، امکان شاخصه ی کاملا جدید و کاملا متفاوت پویائی انسانیت به نحو عام را جدی بگیریم. اما برخلاف تیلهارد که این پویایی طبیعت را به شکل مجموعه ی مراحلی متفاوت و در تکاملی روزافزون و مستمر در مسیری «رو به بالا» می دید، وایتهد آن را به شکل یک حیات جاری می دید که در هر شکلی می توانست ادامه پیدا کند. این یک پویندگی بدون هدف است. در این حرکت خلاق و رو به جلو شکی نیست اما برای همیشه خط پایانی نخواهد داشت.
نظام فلسفی پیچیدهی وایتهد در اثر عمدهی او «پویش و واقعیت» شرح داده شده است. او روی ۴۵ مقوله به روشی بسیار دلخواه کار کرد: ۸ مقوله دربارهی وجود، ۹ مقوله دربارهی تکالیف، ۲۷ مقوله در تبیین و یک مقوله واپسین. او با این کار، کاربرد شناخت های متعدد از ریاضیات و فیزیک و فلسفه ی یونان و مدرن را تحت تأثیر قرار داد.
با وجود این، نقد ما بر وایتهد این است که او اختلاف اساسی بین هیچ کدام از انواع مختلف موجودات در جهان را نمی پذیرد- چه ارگانیک و چه غیرارگانیک، خواه جسم، خواه روح- اما شخصیت کاملا یکسان برای هر کدام از موجودات قائل است. بنابراین او می تواند اصطلاحات فیزیولوژیکی از قبیل احساس کردن را به کار ببرد و همچنین آنها را برای شرح پویش های زیست شناختی و در واقع پویش های فیزیکی عمومیت دهد. به این ترتیب در نظام او حتی سنگ ها هم می توانند احساس کنند. او قصد ندارد با این کار از نوعی «همه روانی» یا «روح بخشی به همه چیز» دفاع کند. با وجود این، آیا آنچه گفته شد به این معناست که تمام تجارب مختلف - فیزیولوژیکی، روان شناختی، اخلاقی، زیبایی شناختی و مذهبی - بروز و ظهور همان اصول بنیادین هستند؟ یعنی آیا همه چیز از پروتونها گرفته تا اشخاص، زنجیره ای از وقایع بدون اختلاف های اساسی هستند که اختلاف آنها از لحاظ درجه و مرتبه ی برخورداری از آگاهی و شعور است؟
وایتهد قصد ندارد که در نهایت مفهوم خدا را برای امروزیان در «عقلانی سازی متافیزیکی» قابل فهم کند. او حقیقتا هم از مفهوم نظم غیرشخص وار (حلول مطلق) که مختص آسیای شرقی است و هم از مفهوم خدا به عنوان یک وجود شخص وار (تنزیه مطلق) که مربوط به نژاد سامی است و همچنین از مفهوم جهان به مثابه مرحله ای از وجود خداوند یگانه انگاری مطلق) که مفهومی وحدت وجودی است، ناراضی بود. به علاوه هر سه مفهوم نزد مسیحیت نیز مطرودند.
وایتهد در اصل می خواهد خدا را به مثابه خدای پویشور بفهمد. او نه تنها از صیرورت خداوند دفاع می کند، بلکه در پی توجیه عقلانی آن نیز هست. به این ترتیب او ذات خداوند را دو قطبی میداند: یک «ذات اولیه» که مفهومی و آرمانی است و یک «ذات تبعی» که فیزیکی و واقعی است. در «نهایت» خداوند «تحقق واقعی جهان در اتحاد با ذات خودش» است.
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}