وایتهد گفت من خود سالها از فهمی پویا از خداوند به جای فهم انعطاف ناپذیر تغییر ناپذیری ذاتی در الوهیت یونانی- اسکولاستیک دفاع می کردم. اما اکنون از خود می پرسم: به راستی آیا میشود برای حل مسئله ی خدا و جهان آن دو را به عنوان ذواتی ازلی در نظر گرفت که به یکدیگر وابسته اند و در نهایت قابل جایگزین شدن با هم هستند، به نحوی که سرانجام حرجی بر ما نباشد اگر بگوییم که «خداوند عالم را می آفریند همان گونه که عالم خداوند را می آفریند؟» در «بدیل» اغراق آمیزی که در آن وایتهد فهم خود از خداوند  را جمع بندی می کند، تعدادی از ناقدان خود را ناگزیر می بینند که نظامی را شکل دهند که بیزاری وایتهد از مفهوم آفریدگار را نیز معلوم کند. البته این به هیچ وجه به معنای بی خردی، دگرگونی و خودسری او نیست. حمایت او از اینکه ذات اولیه ی خداوند فاقد هر گونه آگاهی است، احتمالا بر همین مبناست. طبق این نظریه به سختی می توان منشأ آگاهی در عالم را توصیف و تعیین کرد. نهایتا، عدم التفات به کمال حقیقی عالم در آینده، که همان پیام کتاب مقدس یعنی ملکوت خداوند است  و وایتهد بسیار حساب شده از آن یاد کرده است نیز واقعا به همین معناست و با آن ارتباط دارد. در حقیقت وایتهد مفهوم خدا به عنوان یک حاکم مقتدر آسمانی را انکار می کند ولی باید دانست که تصویر زیبای خدای رحیم، «خدایی که رنج کشیده و فهیم است» فراتر از هر بینش فلسفی است.ما باید به کسانی که این کلمه را به صورت تابو درآورده اند، احترام بگذاریم، چرا که آنان علیه بی عدالتی و شرارت کسانی طغیان کرده اند که دلباخته ی کسب قدرت از طریق «خدا» هستندفلسفه‌ی پویشی آمریکایی (که چارلز هارتشورن شاگرد وایتهد به نحو خاصی آن را معرفی کرد) و الهیات پویشی (که توسط جان کوب و شوبرت اوگدن به نحو بارزی معرفی شد) به خوبی وایتهد را آموخته اند. اما به سختی می توان نظام او را بدون هیچ قید و شرطی پذیرفت، بلکه ارتباط با او را باید به شکلی دیگر ادامه داد. به این ترتیب بی آنکه بخواهم به یادآوری گذشته‌های تاریخی بسنده کنم، خود را بدون هیچ تعصبی در معرض این پرسش قرار می دهم که: اصلا آیا هنوز هم دانشمندان می توانند کلمه ی «خدا» را به کار ببرند؟ و اینکه ما به عنوان انسانهای قرن بیست و یکم چگونه باید خدا را تصور کنیم یا به عبارتی بهتر چگونه باید به خدا فکر کنیم؟
 

چگونه باید دربارهی خدا اندیشید؟

بسیاری از تحقیقات درباره ی اعتقاد دانشمندان به خدا مطالب زیادی به ما ارائه نمی دهند زیرا این تحقیقات بسیار گذرا انجام گرفته اند. در این مورد می توان بررسی های جیمز لوبای روانشناس در سالهای ۱۹۱۳ و ۱۹۱۴ را مثال زد که مربوط به زمان اخیر است و دربارهی اعتقاد به خدایی که می توان با او از طریق نیایش ارتباط برقرار کرد و همچنین دربارهی اعتقاد به جاودانگی روح پرسش می کند. مشکل بتوان به چنین سؤالاتی با یک بله یا خیر ساده پاسخ داد و به آسانی این سؤال که «شما له یا علیه فرانسه هستید؟» نیست. نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که در بسیاری از دانشگاهها «اصلاح سیاسی» مستلزم آن است که هیچ کس موضعی علنی دربارهی موضوعاتی اساس دینی اتخاذ نکند. پس چه معنایی دارد که یک زیست شناس تکامل گرا در دانشگاه هاروارد پس از تحقیق درباره همکارانش بیان می دارد که تمام آنها ملحدند؟ اکنون زمان مناسب تری برای پرسش این سؤال است که دانشمندان چگونه خدا را تصور می کنند؟ در حالی که او را انکار می کنند؟ و یا شاید بالعکس آنهایی که خداوند را می پذیرند. در واقع برخی نه خدا، بلکه کاریکاتوری از خدا را انکار می کنند که هیچ مؤمنی با هر میزان از دانایی آن را به عنوان خدای خود نمی شناسد.
 

جایگزینی برای کلمه‌ی خدا؟

از این رو تعدادی از دانشمندان به طرز معناداری از به کار بردن کلمه ی «خدا» امتناع می ورزند. مسلما هر کس می تواند به جای «خدا» از «پروردگار» یا «ذات ربوبی» نام ببرد. کلمه «خدا» اغلب به نحوی انسان وار و بد فهمیده شده و برای اهداف سیاسی، تجاری، نظامی و مذهبی مورد سوء استفاده قرار گرفته است. حال ما به دلیل تمام استفاده های نابجا و فقدان اعتباری که تعداد معینی از نمایندگان رسمی و نهادهای دینی به خرج می دهند، استعمال این کلمه را به راحتی از یاد ببریم؟ اغلب از من می پرسند: شما چگونه می توانید خود را بارها و بارها وادار به گفتن کلمه ی «خدا» کنید؟» شما چگونه از مخاطبان خود توقع دارید که کلمه ی خدا را به همان معنایی که شما قصد دارید، بپذیرند؟ کدام نام به اندازه این کلمه مورد سوء استفاده قرار گرفته، خدشه دار شده و مورد هتک حرمت قرار گرفته است؟ بهتر نیست بیش از این، این کلمه را به زبان نیاوریم؟ مارتین بوبر" یهودی، فیلسوف دین، به تمام این سؤالات پاسخ داده است:
 
آری، این کلمه معنادار ترین کلمه در عالم بشریت است. هیچ کلمه ای تا به این اندازه به زنگار آغشته نگشته و به اجزاء مختلف تکه تکه نشده است. دقیقا به همین دلیل من از این کلمه صرف نظر نمی کنم. انسانها نسل اندر نسل مصائب زندگیشان را بر دوش این کلمه گذارده اند و آن را زمین زده اند. زیر سنگینی این بار کمر خم کرده و بر خاک افتاده است. هر نسل از انسانها به فراخور دسته‌ی مذهبی اش این کلمه را جداگانه تکه تکه کرده است. آنان به خاطر این کلمه کشتند و کشته شدند. این کلمه داغ تمام این مصائب و تمام این خونها را بر پیشانی دارد. کلمه ای این چنین را از کجا برای نامیدن هستی متعال بیابم؟ ناب ترین و تابان ترین مفهوم را از گنجینه معنوی فیلسوفان نشان کردم و توانستم در آن تنها صورتی دلخواه و ساخته از فکر به چنگ آورم و نه حضور آن کسی که منظور نظرم بود. همان کسی که نژادهای انسانی با مرگ و زندگی اعجاب انگیزشان به او احترام گذاشتند و یا تحقیرش کردند.
 
ما باید به کسانی که این کلمه را به صورت تابو درآورده اند، احترام بگذاریم، چرا که آنان علیه بی عدالتی و شرارت کسانی طغیان کرده اند که دلباخته ی کسب قدرت از طریق «خدا» هستند. اما ما ممکن است تسلیم این عمل نشویم. پیشنهاد برخی افراد مبنی بر اینکه باید برای مدتی دربارهی «آخرت» سکوت کنیم تا شاید کلماتی که از آنها سوء استفاده شده نجات یابند، چقدر معقول است! اما شاید آن کلمات بدین طریق خلاصی نیابند. ما نمی توانیم به تمامی کلمه ی «خدا» را چهره از گرد بشوییم و صحت کاملش را بازگردانیم. اما تنها می توانیم آن را از خاک برگیریم، به زنگار آلوده کنیم و آن را چنان که هست تکه تکه کنیم و از آن دل مشغولی بزرگی بسازیم که ساعت ها ما را سرگرم کند.
 
من خود بر این باورم که به جای اینکه به سخن گفتن دربارهی خدا خاتمه دهیم یا مانند گذشته به سادگی دربارهی او حرف بزنیم، یاد بگیریم که گفتگو دربارهی خدا را این بار به روشی محتاطانه دوباره از سر بگیریم و این امری است که امروزه خصوصا برای فلاسفه و الهی‌دانان بسیار حائز اهمیت است. به علاوه بسیار مسرت بخش خواهد بود وقتی کسی بشنود که خصوصا دانشمندان می گویند: «من» ماده گرا نیستم. چیزهایی غیر از ماده نیز ممکن است وجود داشته باشد: روح، تعالی، امر قدسی، الوهیت. اما من به عنوان یک دانشمند نمی توانم با خدای شخص واری که آن بالا و یا جایی دور از ما قرار دارد، سازگار شوم.» نباید کسی با رفتار مفتش مآبانهی «نمایندگان خدا» از امتحان کردن روش های جدید گفتگو دربارهی خدا منع شود تا ایمانی معصومانه مجال شکل گرفتن بیابد.
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395