شور انتظار
شور انتظار
شور انتظار
جنون توفاني
از نگاه آهويت ديده بر نميدارم
مثل موج بيتوفان، مثل ابر سرگردان
حلقه حلقه ميگردم، قطره قطره ميبارم
آتشم اگر افزود، عشق سرپناهم بود
اي جنون مدد فرما شوق آتشين دارم
كافرم اگر خواني نيستام پشيماني
جز به طاق ابرويت سر فرو نميآرم
باز بوي ليلايم، ميكشد به صحرايم
با جنون همآوايم كم دهيد زنهارم
چين زلف او ميگفت شب هميشه طولانيست
گفتمش پريشان كن من هميشه بيدارم
بند بند آوازم ناله شد نيستان را
گوشة مخالف زد پرده پردة تارم
با دلم چهها كردي، اي جنون توفاني؟
مثل كوه ميلرزد شانههاي ستوارم
تيغ اگر به كف آيي، اين سر است و سودايي
خانهزاد درگاهم، پايبوس دربارم
مدحت تو ميگويم طلعت تو ميجويم
تا شود مُنوّر با نام «مهدي» اشعارم
هيچم و نميارزم، با تو عشق ميورزم
مثل طوطيان هر دم، نام تو به لب دارم
هنوز
نامت زبانزد است ـ دهنهاي وا ـ هنوز
تكبيرگوي قائم آل محمد(ص) است
يعني كه بر قيام تويي مقتدا هنوز
آيينههاي باغ و بهاران شبانهروز
بر دست ميبرند نگاه تو را هنوز
آيا بهار گوشهاي از خندة تو نيست؟!
گسترده سبز، دامن از آغاز تا هنوز؟
خلقي به معجزات تو دل بستهاند و من
مشتاق يك نگاه كه مشكلگشا... هنوز
گفتند جمعه ميرسي از مشرق اميد
چشمم دخيل بسته بر آن روشنا هنوز
من خواهشم تمام، كه پابوستان شوم
آيا قبول ميكني اصلاً مرا هنوز؟
اي آخرين ذخيرة وحي محمدي!
در انتظار تيغ تو مانده «حرا» هنوز
اماما...
گلهاي چمن ورق ورق خونين بود
از خون ستارهها كه شب افسردند
پيشاني صبح در فلق خونين بود
توفان آخرين
بگو بايد كجا جويم مدار كهكشانت را
تمام جاده را رفتم، غباري از سواري نيست
بيابان تا بيابان جستهام ردّ نشانت را
نگاهم، مثل طفلان، زير باران خيره شد بر ابر
ببيند تا مگر در آسمان، رنگين كمانت را
كهن شد انتظار، امّا، به شوقي تازه، بال افشان
تمام جسم و جان لب شد، كه بوسد آستانت را
كرامت گر كني اين قطرة ناچيز را، شايد
كه چون ابري بگردم كوچههاي آسمانت را
الا اي آخرين توفان! بپيچ از شرق آدينه
كه دريا بوسه بنشاند، لبِ آتشفشانت را
منبع: ماهنامه موعود شماره 96
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}