در تاریخ اخیر ژاپن، هیچ پدیده‌ای قابل مقایسه با سرکوب گروه فالون گونگ نیست. در واقع، شینتویسم در دو دهه اخیر از حمایت سیاسی شاخه محافظه کار حزب لیبرال دموکرات برخوردار بوده است. در حالی که با هزاران گروه مذهبی جدید با ظن و بدگمانی برخورد شده است. در واقع، گسترش مذاهب جدید در ژاپن در دهه ۱۹۵۰ آغاز شد، زمانی که صنعتی شدن و شهری شدن سریع، پیوند بسیاری از ژاپنی ها را با مذاهب سنتی از جمله بوداییسم و شینتویسم قطع کرد. ژاپنی ها که در خلاء روحی روزافزونی زندگی می کردند به این مذاهب جدید که با تلاش صمیمانه مبلغین شکوفا شده بودند، گرویدند. مذاهب جدید با تمرکز بر منافع دنیوی (genze rikyaku) از قبیل خانواده و سلامت، به جای انحراف از سنت مذهبی ژاپن، ادامه آن تلقی شدند. با وجود این، یک عامل مشترک در میان مذاهب جدید، یعنی؛ "روح اعتراض علیه نهاد (دولت)، آنها را از مذاهب سنتی ژاپنی متمایز می کند. نمایندگی کردن کسانی که از رفتار های تبعیض آمیز دولت رنج می برند و علیه محدودیت های ناشی از سیاست‌های دولت مبارزه می کنند به یکی از سنت‌های اساسی مذاهب جدید تبدیل شد.»
 
به طور آشکار، بدگمانی دولت نسبت به جنبش های مذهبی جدید پس از حمله گاز سارین گروه اوم در سال ۱۹۹۵ تشدید شد. اوم شین ریکیو که در سال ۱۹۸۴ توسط شوکو آساهارا به عنوان گروه یوگا و خلسه تاسیس شد به فرقه مذهبی سازمان یافته ای با حدود ۱۰ هزار عضو در ژاپن تبدیل شد. این فرقه قبل از حمله گاز سارین در سال ۱۹۹۵ با جرایم زیادی از جمله قتل و آدم ربایی پیوند داشت اما از رسیدگی و تفحص پلیس که از سال ۱۹۴۵ تمایلی به دخالت در امور مذهبی نداشت، رهایی یافته بود. مداخله دولت در امور مذهبی در دوره میجی باعث شد که پس از جنگ جهانی دوم از این دیدگاه عمومی حمایت شود که در جامعه ای سکولار، لیبرال و مدرن، جنبش های مذهبی باید در برابر دخالت دولت حمایت شوند. اما پس از حمله گازی سال ۱۹۹۵، این مساله چنین تغییر یافت که "دولت و شهروندانش نیازمند حمایت بیشتری در مقابل گروه‌های مذهبی هستند.برخلاف اسلام در خاورمیانه، در شرق آسیا هیچ دین عمده ای وجود ندارد. با وجود این، دولت ها احساس می کنند که برای ایجاد تصویر بین المللی مطلوب باید مخاطبین منطقه ای و جهانی را مورد توجه قرار دهندژاپن، بر اساس قانون ضد فعالیت‌های براندازنده ابتدا سعی کرد گروه اوم را به طور کلی منع کند و تنها زمانی این ممنوعیت را لغو کرد که آساهارا به عنوان رهبر فرقه کنار رفته بود، اقدامی که طراحی شده بود تا نشان دهد این گروه دیگر هیچ خطری برای جامعه ژاپن مطرح نمی کند. همچنین با کنار رفتن اوم شین ریکیو، دولت تلاش کرد سیاست عدم مداخله حاکم بر "روابط بین دولت و سازمان های مذهبی که از پایان جنگ جهانی دوم در ژاپن حاکم بود را تغییر دهد. در این راستا، دولت می خواست امور مذهبی را کنترل کند و آن را تحت نظارت عمومی دولت قرار دهد و سازمان های مذهبی را ملزم کند "هر سال فهرست تمام مقامات ارشد و دارایی های خود را به دولت ارائه دهند. از آن به بعد، دولت هرگاه به "سازمان های مذهبی شک می کرد که از موقعیت شان به عنوان سازمان های مذهبی رسمی سوء استفاده می کنند، آنها را مورد بازپرسی قرار می داد.
 
در دوره دولت‌های اقتدارگرای کره جنوبی، گروه‌های مسیحی افراطی، الهیات خاص کره ای به نام الهیات مین جونگ(یا توده ها) را ترویج دادند که پیوندهای بسیاری قوی با طبقه کارگر داشت. در حالی که گروه‌های محافظه کار مسیحی تا اندازه زیادی غیر سیاسی باقی ماندند. بسیاری از فعالان مسیحی از کلیسای لیبرال به عنوان یک پایگاه سازمانی برای اعتراضات علیه دولت استفاده کردند، اقدامی که شباهت چشمگیری به نقش مسیحیت در طول دوره اولیه استعمار داشت. گروه‌های مسیحی محافظه کار خصوصا آنهایی که در جامعه نهادینه شده اند، کلیسای لیبرال و الهیات مین جونگ را به عنوان نهادهایی که توانایی بهم زدن ثبات سیاسی و اجتماعی را دارند، می دیدند. رژیم‌های نظامی کره جنوبی که پیوندهای نزدیکی با سازمان های مسیحی داشتند، بین الهیات مین جونگ، فعالیت دانشجویی، آشوب طبقه کارگر و انتقاد خارجی از رژیم سئول پیوند آشکاری می دیدند. در نتیجه، مسیحیان طرفدار الهیات مین جونگ، مورد آزار و اذیت حکومت قرار گرفتند. در این دوره، سرکوب گروه‌های مذهبی به مسیحیت محدود نمی شد. برای مثال، دولت "چون دو هوان" در دهه ۱۹۸۰ با نهاد های بودایی که رابطه خوبی با حاکمان نظامی نداشتند، رفتاری خصمانه داشت و سرانجام، ارتش و نیروی پلیس را به معابد بودایی از جمله ساختمان های مرکزی بزرگ ترین نهاد بودایی کره جنوبی فرستاد و صدها راهب را دستگیر کرد.
 
پیامدهای منطقه‌ای مذهب در شرق آسیا کدامند؟ در این منطقه هیچ مذهب خاصی از انعکاس منطقه ای گسترده برخوردار نیست. احیا مذهبی در چین بر سنت کنفوسیونیسم که عناصری از بوداییسم و تائویسم به آن اضافه شده اند، متمرکز است. در ژاپن احیا مذهبی بر تجدید حیات شینتویسم و ظهور مذاهب جدید تمرکز دارد. در کره جنوبی، مسیحیت محبوب ترین مذهب است اما بوداییسم و کنفوسیونیسم نیز حیاتی تازه یافته اند. برخلاف اسلام در خاورمیانه، در شرق آسیا هیچ دین عمده ای وجود ندارد. با وجود این، دولت ها احساس می کنند که برای ایجاد تصویر بین المللی مطلوب باید مخاطبین منطقه ای و جهانی را مورد توجه قرار دهند؛ واقعیتی که برای سیاست مذهبی شرق آسیا، بعد منطقه ای ایجاد کرده بود. به علاوه، پیوندهای فراملی، برخی از این گروه ها و جنبش های مذهبی را در مقیاسی منطقه ای و حتی وسیع تر به هم پیوند میدهد.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳