همیشه در کلاسهای درس با لحظاتی روبه رو می شویم که بچه‌ها  خسته، دلزده و کم حوصله هستند. به ویژه در ساعات پایانی کلاسها که بسیار کشدار و خسته کننده بوده و سطح توجه و یادگیری دانش آموزان بسیار پایین است. چگونه می توان در چنین کلاسی که بچه‌ها  حوصله ندارند و در حال صحبت با یکدیگر هستند به امر آموزش پرداخت؟ به نظر می رسد نقش یک معلم خلاق در این زمینه بسیار مهم و حائز اهمیت است. معلمی که با شور و هیجان زیاد وارد کلاس می شود، می تواند تأثیر مثبت و فراگیری در کلاس بگذارد. او باید با لبخند، هیجان و انرژی مثبت وارد کلاس شده و به سرعت به سر میز تک تک دانش آموزان رفته و با آنها ارتباطات کلامی برقرار کند. معلم می تواند در چنین شرایطی بچه‌ها  را به حیاط برده و از آنها بخواهد در دو گروه مجزا قرار گرفته و به مدت ده دقیقه با یکدیگر بازی کنند. (بازیهایی مثل لی لی، دویدن نرم، پرش و ...) و پس از آن با ۵ دقیقه ایجاد شرایط ریلکسیشن، بچه‌ها  را به شرایط مطلوب نزدیک کند. اما آنچه بیشتر از همه در بازتولید انرژی دانش آموزان مؤثر است، مهارت ارتباطی معلم با کلاس می باشد. اگر در یک کلاس بچه‌ها دچار سستی و رخوت شده باشند و معلم هم تحت تأثیر آنها قرار گیرد، نمی توان انتظار تغییر شرایط را داشت.
 
 بنابراین اگر معلم روحیه کاری بالایی داشته باشد، این انرژی مثبت از نگاه، دستها، حرکات و ... او به سایرین منتقل می شود. معلم خلاق تحت هر شرایطی به بچه‌ها  احترام می گذارد؛ به درک و دریافت آنها توجه ویژه ای دارد؛ در نگاه و تدریسش عدالت و انصاف را رعایت می کند و همه را به شور و شوق دعوت می کند. به نظر می رسد می توان محتوای دروس را برای تنوع به صورت رفت و برگشت میان کلاس و حیاط اجرا کرد. مثلا بچه‌ها  به حیاط بروند و با قرار دادن آینه مقعر در مقابل خورشید به نتایج عملی جالبی برسند. سپس به کلاس برگشته تا معلم مسائل تئوریک را در این زمینه برای بچه‌ها  تدریس کند. حال می توان حتی حد این دایره را گسترش داد و در برخی از روزها بعد از رفت و برگشت میان حیاط و کلاس به خارج از مدرسه رفته و در مورد آینه مقعر از مردم کوچه و خیابان سؤال کرد و با همراهی معلم نظر مردم را در مورد کاربردهای این آینه پرسید و اطلاعات را جمع آوری کرد. می توان آینه مقعر را در یک کوهستان و در انعکاس به نوک قله بررسی و تفسیر کرد. اما آنچه باید به دست آید فراتر از این است که عده ای از کلاس بهره لازم را برده و عده ای از قافله عقب بمانند.به هر صورت آنچه مهم است این است که باید اولا درس را با مفاهیم ساده، روشن و واضح برای همگان توضیح داد. دوم اینکه باید درس را به شیوه‌های گوناگون برای بچه‌ها  تعریف و تفسیر کرد. مثلا در مورد آینه مقعر می توان از بچه‌ها  خواست با قرار دادن یک چراغ قوه در مقابل، اثرات و مشاهدات خود را بیان کنند. می توان آینه مقعر را با شیشه سکوریت مقایسه کرد. می توان با قرار دادن یک لامپ روشن در فواصل مختلف در جلوی آینه نتایج را مشاهده و یادداشت کرد . در این قسمت از نظریات اکرم سعادت دبیر فیزیک در مورد آینه مقعر استفاده شد. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به حائری زاده، خیریه بگم و محمد حسین، لیلی (۱۳۸۴) ویژگی های یک معلم مؤثر؛ تهران: نشر قطره و منظومه خرد.
 
می توان آینه مقعر را در یک کوهستان و در انعکاس به نوک قله بررسی و تفسیر کرد. اما آنچه باید به دست آید فراتر از این است که عده ای از کلاس بهره لازم را برده و عده ای از قافله عقب بمانند. اگر معلمی بتواند با ایجاد فرصت و کمک به دانش آموزان ضعیف تر، آنها را تشویق کند که می توانند با استفاده از انرژی روحی خود در شرایط مطلوب تری قرار بگیرند، در آن صورت نظام آموزشی به خواسته های خود نزدیک تر می شود. کشف رمز و راز ذهن، احساس و شخصیت دانش آموزان می تواند روح فعالیت و انرژی را در کلاس جاری سازد. هر دانش آموز یک افتخار ناب، یک ذهن کم نظیر، یک شعر جاری و یک اقیانوس بی‌کران است. اگر و تنها اگر مجموعه مربیان آموزشی، والدین و جامعه آنها را ببینند و کشفشان کنند.
 
سال‌ها پیش، یکی از اساتید دانشگاه جان هاپکینز از تعدادی دانشجوی مقطع فوق لیسانس چنین تحقیقی خواست: «به ناحیه ی فقیر نشین شهر رفته، رویست پسر نوجوان دوازده تا شانزده ساله را انتخاب کنید، سپس در مورد گذشته ی آنها و محیط زندگی شان تحقیق کرده و در هر موفقیتشان در آینده را پیش بینی کنیر». دانشجویان پس از مراجعه به آمار اجتماعی، گفت وگو با پسران نوجوان و گردآوری داده ها نتیجه گرفتند که نود درصد آنها در آینده کارشان به زندان خواهد کشید. بیست و پنج سال بعد، کار تست این پیش بینی به گروهی دیگر از دانشجویان واگذار شد. این گروه نیز به همان ناحیه رفتند. تعدادی از آن پسران- که اکنون برای خود مردی شده بودند. هنوز هم آنجا بودند، برفی از دنیا رفته و تعدادی دیگر از آن ناحیه نقل مکان کرده بودند. با این حال، دانشجویان موفق شدند با صدوهشتاد نفر آنها تماس بگیرند و مطلع شوند که تنها چهار نفر از آنها کارشان به زندان کشیده است.

چگونه بود که مردانی ساکن محیطی چنین جرم نیز، اینرهای این چنین شگفت انگیز و درخشان از خود به جا گذاشتند؟ دانشجویان در ادامه کار متوجه شدند که هفتاد و پنج درصد مردان از نقش و تاثیر معلم خود صحبت می کنند. پس به سراغ آن زن که حالا در خانه‌ی فرهنگیان بازنشسته زندگی می کرد، رفتند. چگونه این زن توانست تاثیری چنین عمیق بر آن نوجوان بگذارد؟ مگر او چه کرده بود که این پسران باید این را به خاطر می آوردند؟ خودش میگفت: «نه، نه، من واقعا کاری نکرده ام، و سپس همچنان که به گذشته فکر می کرد به طرز جالبی که بیشتر خطاب به خودش بود تا کسانی که از او سؤال می کردند، گفت: «من عاشق اون بچه‌ها  بودم.» (نعمت الهی، ۱۳۸۷: ۴۱)
 
منبع: جامعه‌شناسی نخبه‌پروری، مهرداد ناظری، چاپ دوم، نشر علم، تهران 1396