مانفرد آیگن (Manfred Eigen) فیزیک شیمی دان آلمانی از دانشگاه گوتینگن، برنده ی جایزه‌ی نوبل در سال ۱۹۶۷ به خاطر تحقیقاتش دربارهی جنبش شناسی واکنش های بسیار سریع شیمیایی، آنتی تزی در مقابل نظریه‌ی مونود وضع کرد که امروزه در میان طیف وسیعی از زیست شناسان مطرح شده است . عنوان فرعی برنامه ی او این بود: «قوانین طبیعت تصادف را هدایت می کنند». یا همان طور که آیگن در مقدمه خود بر ویراست آلمانی کتاب مونود آورده است: «هرچند بیشتر آشکال یگانه، منشأ خود را مدیون تصادف هستند اما فرآیند انتخاب و تکامل کاملا ضروری است. پس هیچ «ویژگی حیاتی» در ذات ماده نیست که سرانجام علت تاریخ را هم معین کند، نه بیشتر و نه کمتر و تنها پای تصادف در میان نیست.» «بنابراین، آیا خدا تاس می اندارد؟ » رابرت ریدل، زیست شناس اهل وین این پرسش خود را این گونه پاسخ میدهد: مطمئنا، اما او از قوانین خود تبعیت می کند و تنها در حد فاصل میان اینکه به ما معنا و اختیار را در آن واحد بدهد.»
 
می توان پرسید که آیا این تعبیر در مورد آنچه امروزه فیزیکدانان آشفتگی می نامند و به نحو بارزی از آن یاد می کنند، هم کاربرد دارد؟ (و ممکن است برای کسی سوء تفاهم ایجاد کند). مطمئنة، حتى «آشفتگی» هم خارج از چهارچوب قوانین علیت نیست. کلمه ی یونانی chaos (آشفتگی) در اصل به معنای فضای خالی و جرم بدون شکل اولیه است اما امروزه در زبان روزمره معمولا به معنای بی نظمی کامل است. اگرچه در فیزیک آشفتگی به معنای نظام بسیار پیچیدهی حساسی است که در این حالت علل فوق العاده کوچک آثاری بزرگ دارند. مثال معروف آن این است که بال پروانه ای که در کاریب پرواز می کند بتواند در آمریکا طوفانی را ایجاد کند. در واقع چنین نظامی که در آن پاسخها نامنظم اند و تناوب های آن نمی توانند پایدار شوند، پیش بینی عملکرد کلی آن ناممکن است.اخلاق و دانش نمی توانند بدون اینکه رابطه ای میانشان برقرار باشد، دست در دست هم دهند.» آیگن در این باره با مونود موافق است اما او به واسطه ی همین پی می برد که «وظایف بیشتری بر عهدهی ادیان بزرگ است. نه اینکه فقط آنها را تخطئه کنیم اما در بهترین حالت در درازمدت یا کوتاه مدت امکان پذیر است. شبکهی نظام های علی ناقص به قدری پیچیده است که الگوی حاصل آمده از فعالیت آن «تصادف» به نظر می رسد. با این همه می کوشند تا با نظریهی آشفتگی به یاری رایانه ها توصیفی ریاضیاتی و فیزیکی از چنین نظام های پویایی به دست دهند (برای مثال مکانیک سیالات، الکترونیک یا مکانیک کوانتوم) که توسط رفتار تصادفی معین و شکل گیری ساختارهای آشفته توصیف می شوند. همه اینها به این معناست که پیوند میان علت و معلول حتی در «آشفتگی» هم باقی می ماند و نظم حتی در بی نظمی و آشفتگی هم می تواند پایدار بماند.
 
بنابراین، برای توضیح تکامل، تصادف یا ضرورت، معین یا نامعین بودن، ماده گرایی یا ایده آلیسم واقعا جایگزین‌های نامناسبی هستند. اما فرض اینکه خداوند با قوانین خودش تاس می اندازد همچنان جای سؤال دارد. آیا این واقعا خداوند است که تاس می اندازد؟ آیا ماده خود سازمانگر و تکامل خود سامان، خداوند را زائد جلوه می دهد؟
 
البته مونود در نگرش منفی خود در میان زیست شناسان تنها نیست اما ما چگونه باید به آنان پاسخ دهیم؟ تمایل دارم تمایزی قائل شوم. این یک فرض بی اساس است من در این مورد با مونود هم عقیده ام - که وجود خدا را بر مبنای گذار از عالم بی جان به زیست کره یا حتی بر مبنای نامعین بودن مولکولی بدیهی بپنداریم. چنین خدایی صرفا یک خدای زیان بار رخنه پوش خواهد بود. آیگن در این مورد با مونود هم عقیده است.
 
منشأ حیات یا به عبارتی تکامل از درشت مولکول ها به موجودات ذره بینی تنها یک مرحله در میان مرحله این چنینی است. تکامل از ذرات بنیادین به اتم، از اتم به مولکول... یا همچنین از تک سلولی به گروهی از اندام ها و سرانجام به سیستم اعصاب مرکزی نیز جزو همین مراحل اند. اما چرا ما باید از میان مراحل تکامل از مولکول به تک سلولی به این مرحلهی خاص بیش از دیگر مراحل اهمیت ویژه بدهیم؟ زیست شناسی مولکولی به رازگرائی آفرینش که طی قرنها به آن اعتقاد داشتند، پایان داد. زیست شناسی مولکولی چیزی را که گالیله آغاز کرده بود، کامل کرد.
 
زیست شناسان در این امر اختلاف دارند که گذر از درشت مولکول به سلول اولیه نباید بیش از مراحل دیگر مورد توجه قرار گیرد. به هر حال برای ما پرسشی محوری مطرح می شود: آیا انکار «راز گرائی آفرینش» آنچنان که مونود می اندیشد، در عین حال مستلزم انکار خدا به عنوان آفریننده و فرمانروای عالم است؟
 
به هیچ وجه، چرا که فرض انکار وجود خدا بر مبنای ادله‌ی زیست شناسی مولکولی نیز بی اساس است. به علاوه اینجا آیگن به درستی با مونود مخالفت می کند: «در اصرار مونود بر نوعی «نگرش وجودی به حیات و جامعه» شاهد نوعی تکامل جهان انگارانه ی نقش «تصادف» هستیم و این موجب نادیده گرفتن جنبه ی مکمل بودن نظم می شود. نقد جدلی «ضرورت» از نظر من قابل قبول است اما نباید منجر به انکار کامل تأثیر آن شود. تأثیری که آشکارا قابل مشاهده است.»
 
این سخن از اینجا نشأت می گیرد که اخلاق و دانش نمی توانند بدون اینکه رابطه ای میانشان برقرار باشد، دست در دست هم دهند. آیگن در این باره با مونود موافق است اما او به واسطه ی همین پی می برد که «وظایف بیشتری بر عهدهی ادیان بزرگ است. نه اینکه فقط آنها را تخطئه کنیم... دانشمندان بیش از این برهانی برای وجود خدا به دست نداده اند جز اینکه آدمیان نیازی به اعتقاد به خداوند ندارند و اخلاق - هرچند که باید بیشتر با عینیت و دانش همسو باشد باید راه خود را بیشتر مطابق نیازهای نوع بشر پیدا کند نه مطابق با رفتار ماده.» من تنها با آیگن هم عقیده ام که: انکار راز گرائی آفرینش به هیچ وجه به معنای انکار آفریدگار و فرمانروای عالم نیست.
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395