تربيت لذّت يا کابوس
تربيت لذّت يا کابوس
تربيت لذّت يا کابوس
نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
ترجمه : میترا خطیبی
ترجمه : میترا خطیبی
زمان روز شنبه است و مکان فروشگاه بزرگ محلّ.دو پسر بچّه ي پنج و هفت ساله،مانند سربازاني آماده ي نبرد،به يکديگر اعلان جنگ کرده اند.آنها يواشکي از راهرويي ديگر مي دوند،و پشت وسايل پنهان مي شوند،و صداي برخورد و کشيده شدن راکت هاي تنيس شان روي سراميک کف فروشگاه به گوش مي رسد.آن دو با چرخ خريد فروشگاه بازي مي کنند و نتيجه ي اين بازي درهم آميختن صداي بلند و گوش خراش پنچري چرخ خريد با صداي موسيقي ملايم و گوش نواز داخل فضاي فروشگاه است.
امّا از سوي ديگر مادر به دنبال ردي ازاين واحد کماندويي است.بنابراين چرخ خريد نيمه پرشده را به حال خود رها مي کند و به دنبال آنها مي رود.درست در لحظه اي که مادر به گوشه اي از فروشگاه مي رود،فريادش بلند مي شود به طوري که به گوش ديگرخريداران نيز مي رسد:«گم مي شويد!به آن دست نزن!تو-بيا اين جا!»
مادربراي گرفتن آن دو سرباز کوچولو،مجبور مي شود با آنها مسابقه بگذارد،و درست در لحظه اي که مي خواهد از پشت،گردن هاي خيس شده از عرق ،آن دو وروجک را بگيرد،آنها تاکتيک جنگي«ب»-يعني «تقسيم به دو دسته»را اجرا مي کنند و هدف ازآن«تقسيم و پيروزي»است.حالا مادر بايد در دو جهت مخالف بدود و بر سرآنها فرياد بکشد.مادر به سختي نفس مي کشد،امّا سرانجام موفق مي شود،پسر کوچک تر را که به بخش غلات فروشگاه حمله کرده و در پشت سر خود،ردي از جعبه هاي مواد غذايي را به جا گذاشته است،به محاصره درآورد.امّا زماني که مادر،پسر کوچک تر را به طرف چرخ خريدش باز مي گرداند،متوجه غيبت پسر بزرگ تر مي شود.مادر او را در غرفه ي انگورهاي بي دانه پيدا مي کند.
بعد از پيدا کردن پسر شماره ي دو و برگرداندن او به سمت چرخ خريد،حال پسر شماره ي يک دوباره ناپديد شده است.مادر بيچاره يک بارديگر به تکاپو مي افتد و به سرعت به اطراف مي دود.عاقبت بعد از تهديد مادر به تنبيه و به مخاطره افتادن و از دست دادن بازي با نايتِندو(1)، دو پسر بچّه مجبور به تسليم مي شوند و گير مي افتند.
امّا هنوز جنگ تمام نشده است.در ادامه تاکتيک«ج»اجرا مي شود-«چرخ خريد را وقتي که مادر حواسش نيست، پر کن.»و خيلي زود بسته هاي شکلات،ويفرهاي وانيلي،اسنيکرها وتنقّلات ديگر روي هم انباشته شدند.مادر متوجه اين وضعيت مي شودو به سرعت در راهروهاي فروشگاه به جلو و عقب مي رود تا آنها را سرجاي شان بگذارد.سپس پسرها لبخند شيطنت آميزي مي زنند و اين يعني شروع راند بعدي.ابتدا تهديدي از جانب مادر:«نکنين ،بس کنين،روي دست تان مي زنم.»
ولي بعد مادر از سر ناراحتي و استيصال گريه مي کند.«ازاين به بعد تا آخر عمرتان اجازه نداريد از خانه خارج شويد.»
و سرانجام اين مادر است که خسته،درمانده و خردشده تسليم مي شود،و با پرداخت بهاي جعبه هاي شيريني، آرامش و سلامت گرانبهاي خود را باز مي خرد.به نظر شما اين امر عادلانه است؟درنهايت آتش بس برقرار مي شود،ولي ضامن صلح و پايداري آن تنها تسليم شدن مادر است و بس.
امّا لذّت و شادي هاي تربيت کردن از ذهن و انديشه ي مادري که در فروشگاه بود،بسيار دور است.زيرا اين مادر در سرتاسر زندگي اش چهره ي معصوم و رنگ پريده ي فرزندانش را نوازش نکرده است، وکلمه اي آرام بخش از لبان مادر بيرون نيامده است تا کودکان به آن بياويزند.پس آن دل خوشي،عشق و ارتباط تنگاتنگ ميان والدين و کودک کجاست؟نگراني ها و دل واپسي هاي آني و زودگذر والدين درحقيقت لذّت ها و شادي هاي ارزشمند تربيتي را از بين مي برند و اين چيزي نيست جز:مبارزه اي براي بقا.
نوع تربيت اين مادر،همان تربيت کابوس گونه است.
صحنه هايي از اين دست براي اغلب ما اتفاق افتاده است،شايد زماني که کودکان با ما بدرفتاري مي کنند، دست هاي مان را به سوي آسمان بلند مي کنيم و فرياد مي زنيم:«بچّه ها!آيا پدرومادرتان واقعاً سزاوار اين رنج و ناراحتي هستند؟»
گاهي اوقات بچّه ها مي توانند،مشکلي به مراتب بزرگ تر از مشکل خانه اي بدون حمام باشند.زماني که فکر مي کنيم چه عشق بي حد و حصري را به زندگي فرزندان خود بخشيده ايم،ولي درعوض آن همه عشق،بي احترامي، نافرماني، و ناسپاسي را متحمّل مي شويم.دراين هنگام اين توانايي را در خود مي يابيم تا تمامي مراحل طي شده را به بهترين وجهي ازبين ببريم و خراب کنيم.به علاوه با تفکيک مشکلات هر روزه ي زندگي مان از هم،که بچّه ها هم جزيي از آن مي باشند، با چالشي دراز مدت تا دوران بلوغ آنها مواجه مي شويم که:چگونه فرزندان مان را افرادي مسئول پرورش دهيم؟
با معجزه ي تولّد،موجودي کوچک به دست ما سپرده مي شود،عزيزي بي پناه،غريبه اي دراين دنياي ناآشنا که براي رفع هرنياز فيزيکي خود کاملاً به ما وابسته است.ما تنها هجده سال فرصت داريم تا اين طفل شيرخواره را براي زندگي در دنيايي که مي تواند ظالم و بي رحم باشد،آماده کنيم.موفقيّت اين بچّه در دنياي واقعي،بستگي کامل به نحوه ي عملکرد ما به عنوان پدرو مادر دارد.ارتقاي سطح مسئوليت پذيري، درکودکان،لرزش ملايمي بر پيکره ي فلسفه هاي تربيتي کهنه و قديمي مي اندازد.چه تعداد ازما،بعد از اين انديشه ي هولناک،احساس ناراحتي و دلهره پيدا کرده ايم که:«اگر نتوانم کودک 5 ساله اي را در مغازه ي خواربار فروشي کنترل کنم،آن وقت با نوجواني 15 ساله که دانسته هاي زيادي از مسائل مختلف دارد و براي گرفتن گواهي نامه ي رانندگي روزشماري مي کند،چه بايد بکنم؟»
تربيت با عشق و منطق تماماً در مورد رشد و پرورش کودکاني مسئوليت پذير است.و اين درحقيقت همان فلسفه ي برنده-برنده،مي باشد.والدين برنده هستند،زيرا با شيوه اي سالم و درست،عشق و محبّت خود را به فرزندشان تقديم مي کنند،و با روش و برخوردي صحيح بدون توسل به خشونت و تهديد که باعث افزايش رفتار مُتمرِّدانه و سرکشانه در کودکان مي شود،آنها را تحت کنترل و نفوذ خود در مي آورند.ازطرف ديگر،بچّه ها نيز برنده هستند،چون در سنين اوّليه ي زندگي،با حل مشکلات شان، مسئوليت پذيري و منطق حاکم برزندگي را مي آموزند.بنابراين کودکان خود به تنهايي،ابزارهاي لازم را براي رويارويي و مبارزه با دنياي واقعي به دست مي آورند.
والدين و فرزندان مي توانند رابطه اي توأم بااحترام متقابل و براساس عشق و اعتماد را پايه گذاري کنند.معامله اي ازاين بهتر نمي شود!در تربيت با عشق و منطق،سرگرمي درکنار تربيت قرار مي گيرد و چاشني آن مي شود.
/س
امّا از سوي ديگر مادر به دنبال ردي ازاين واحد کماندويي است.بنابراين چرخ خريد نيمه پرشده را به حال خود رها مي کند و به دنبال آنها مي رود.درست در لحظه اي که مادر به گوشه اي از فروشگاه مي رود،فريادش بلند مي شود به طوري که به گوش ديگرخريداران نيز مي رسد:«گم مي شويد!به آن دست نزن!تو-بيا اين جا!»
مادربراي گرفتن آن دو سرباز کوچولو،مجبور مي شود با آنها مسابقه بگذارد،و درست در لحظه اي که مي خواهد از پشت،گردن هاي خيس شده از عرق ،آن دو وروجک را بگيرد،آنها تاکتيک جنگي«ب»-يعني «تقسيم به دو دسته»را اجرا مي کنند و هدف ازآن«تقسيم و پيروزي»است.حالا مادر بايد در دو جهت مخالف بدود و بر سرآنها فرياد بکشد.مادر به سختي نفس مي کشد،امّا سرانجام موفق مي شود،پسر کوچک تر را که به بخش غلات فروشگاه حمله کرده و در پشت سر خود،ردي از جعبه هاي مواد غذايي را به جا گذاشته است،به محاصره درآورد.امّا زماني که مادر،پسر کوچک تر را به طرف چرخ خريدش باز مي گرداند،متوجه غيبت پسر بزرگ تر مي شود.مادر او را در غرفه ي انگورهاي بي دانه پيدا مي کند.
بعد از پيدا کردن پسر شماره ي دو و برگرداندن او به سمت چرخ خريد،حال پسر شماره ي يک دوباره ناپديد شده است.مادر بيچاره يک بارديگر به تکاپو مي افتد و به سرعت به اطراف مي دود.عاقبت بعد از تهديد مادر به تنبيه و به مخاطره افتادن و از دست دادن بازي با نايتِندو(1)، دو پسر بچّه مجبور به تسليم مي شوند و گير مي افتند.
امّا هنوز جنگ تمام نشده است.در ادامه تاکتيک«ج»اجرا مي شود-«چرخ خريد را وقتي که مادر حواسش نيست، پر کن.»و خيلي زود بسته هاي شکلات،ويفرهاي وانيلي،اسنيکرها وتنقّلات ديگر روي هم انباشته شدند.مادر متوجه اين وضعيت مي شودو به سرعت در راهروهاي فروشگاه به جلو و عقب مي رود تا آنها را سرجاي شان بگذارد.سپس پسرها لبخند شيطنت آميزي مي زنند و اين يعني شروع راند بعدي.ابتدا تهديدي از جانب مادر:«نکنين ،بس کنين،روي دست تان مي زنم.»
ولي بعد مادر از سر ناراحتي و استيصال گريه مي کند.«ازاين به بعد تا آخر عمرتان اجازه نداريد از خانه خارج شويد.»
و سرانجام اين مادر است که خسته،درمانده و خردشده تسليم مي شود،و با پرداخت بهاي جعبه هاي شيريني، آرامش و سلامت گرانبهاي خود را باز مي خرد.به نظر شما اين امر عادلانه است؟درنهايت آتش بس برقرار مي شود،ولي ضامن صلح و پايداري آن تنها تسليم شدن مادر است و بس.
آيا تربيت هنوزهم امري مسرّت بخش و سرگرم کننده براي ماست؟
امّا لذّت و شادي هاي تربيت کردن از ذهن و انديشه ي مادري که در فروشگاه بود،بسيار دور است.زيرا اين مادر در سرتاسر زندگي اش چهره ي معصوم و رنگ پريده ي فرزندانش را نوازش نکرده است، وکلمه اي آرام بخش از لبان مادر بيرون نيامده است تا کودکان به آن بياويزند.پس آن دل خوشي،عشق و ارتباط تنگاتنگ ميان والدين و کودک کجاست؟نگراني ها و دل واپسي هاي آني و زودگذر والدين درحقيقت لذّت ها و شادي هاي ارزشمند تربيتي را از بين مي برند و اين چيزي نيست جز:مبارزه اي براي بقا.
نوع تربيت اين مادر،همان تربيت کابوس گونه است.
صحنه هايي از اين دست براي اغلب ما اتفاق افتاده است،شايد زماني که کودکان با ما بدرفتاري مي کنند، دست هاي مان را به سوي آسمان بلند مي کنيم و فرياد مي زنيم:«بچّه ها!آيا پدرومادرتان واقعاً سزاوار اين رنج و ناراحتي هستند؟»
گاهي اوقات بچّه ها مي توانند،مشکلي به مراتب بزرگ تر از مشکل خانه اي بدون حمام باشند.زماني که فکر مي کنيم چه عشق بي حد و حصري را به زندگي فرزندان خود بخشيده ايم،ولي درعوض آن همه عشق،بي احترامي، نافرماني، و ناسپاسي را متحمّل مي شويم.دراين هنگام اين توانايي را در خود مي يابيم تا تمامي مراحل طي شده را به بهترين وجهي ازبين ببريم و خراب کنيم.به علاوه با تفکيک مشکلات هر روزه ي زندگي مان از هم،که بچّه ها هم جزيي از آن مي باشند، با چالشي دراز مدت تا دوران بلوغ آنها مواجه مي شويم که:چگونه فرزندان مان را افرادي مسئول پرورش دهيم؟
با معجزه ي تولّد،موجودي کوچک به دست ما سپرده مي شود،عزيزي بي پناه،غريبه اي دراين دنياي ناآشنا که براي رفع هرنياز فيزيکي خود کاملاً به ما وابسته است.ما تنها هجده سال فرصت داريم تا اين طفل شيرخواره را براي زندگي در دنيايي که مي تواند ظالم و بي رحم باشد،آماده کنيم.موفقيّت اين بچّه در دنياي واقعي،بستگي کامل به نحوه ي عملکرد ما به عنوان پدرو مادر دارد.ارتقاي سطح مسئوليت پذيري، درکودکان،لرزش ملايمي بر پيکره ي فلسفه هاي تربيتي کهنه و قديمي مي اندازد.چه تعداد ازما،بعد از اين انديشه ي هولناک،احساس ناراحتي و دلهره پيدا کرده ايم که:«اگر نتوانم کودک 5 ساله اي را در مغازه ي خواربار فروشي کنترل کنم،آن وقت با نوجواني 15 ساله که دانسته هاي زيادي از مسائل مختلف دارد و براي گرفتن گواهي نامه ي رانندگي روزشماري مي کند،چه بايد بکنم؟»
سرگرمي درکنار تربيت
تربيت با عشق و منطق تماماً در مورد رشد و پرورش کودکاني مسئوليت پذير است.و اين درحقيقت همان فلسفه ي برنده-برنده،مي باشد.والدين برنده هستند،زيرا با شيوه اي سالم و درست،عشق و محبّت خود را به فرزندشان تقديم مي کنند،و با روش و برخوردي صحيح بدون توسل به خشونت و تهديد که باعث افزايش رفتار مُتمرِّدانه و سرکشانه در کودکان مي شود،آنها را تحت کنترل و نفوذ خود در مي آورند.ازطرف ديگر،بچّه ها نيز برنده هستند،چون در سنين اوّليه ي زندگي،با حل مشکلات شان، مسئوليت پذيري و منطق حاکم برزندگي را مي آموزند.بنابراين کودکان خود به تنهايي،ابزارهاي لازم را براي رويارويي و مبارزه با دنياي واقعي به دست مي آورند.
والدين و فرزندان مي توانند رابطه اي توأم بااحترام متقابل و براساس عشق و اعتماد را پايه گذاري کنند.معامله اي ازاين بهتر نمي شود!در تربيت با عشق و منطق،سرگرمي درکنار تربيت قرار مي گيرد و چاشني آن مي شود.
پي نوشت :
1- Nintendo نوعي دستگاه براي بازي که به تلويزيون متصل مي شود و ساخت کشور ژاپن است.
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}