عصبانيت : زمانی که لازم است

نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
ترجمه : میترا خطیبی



به عنوان قانون کلي،اتخاذ تصميم بر استفاده يا عدم استفاده از حربه ي عصبانيت در برخورد با فرزندان مان بستگي کامل به مقوله ي جداسازي و تفکيک مشکلات از يکديگر دارد.ما همواره بايد در مورد مشکلات فرزندان خود با آنها همدلي کنيم.آنها عادت دارند خود را به دردسر بيندازند.افزايش و کسب حس مسئوليت در کودکان،تنها زماني ميسّر مي شود،که آنها با دلسوزي و همدردي ما مواجه شوند،نه آن که وقتي کار بد و عمل زشتي را انجام مي دهند، بر سرشان فرياد بزنيم و يا توبيخ شان کنيم.
اگر اشتباهات کودکان تنها به خودشان،و نه به ما،صدمه مي زند و آسيب وارد مي کند،به عنوان مثال،درست راه نمي روند و متعاقب آن زمين مي خورند،يا دعوا مي کنند و با چشم کبود به خانه مي آيند،و يا در نيمي از درس ها نمره ي قبولي نمي گيرند-بنابراين در چنين مواقعي عصبانيت و خشم ما،تنها کار را از آن چه که هست،خراب تر مي کند.
اين مقوله بسيار شبيه به آقايي است که عاشق رانندگي با سرعت زياد است.او در اتوبان در خط سبقت،سپر به سپرخودروي جلويي حرکت مي کند،و با هر فشاري که بر پدال گاز وارد مي کند،عقربه ي کيلومتر شمار لحظه به لحظه به منطقه ي قرمز روي صفحه نزديک تر مي شود.در چنين وضعيتي اگر همسرش فرياد بزند:«عزيزم،يواش تر،تو داري با سرعت 75 مايل بر ساعت،رانندگي مي کني.»گفتن اين جمله تنها باعث مي شود تا آقا عصباني شود،زيرا فکر مي کند،چون او راننده است،پس ميزان سرعت خودرو هم به او مربوط مي شود،و در نتيجه از دخالت همسر خود ناراحت و عصباني مي شود.
امّا اگر همسرش بگويد:«عزيزم،نمي خواهم بميرم.»با گفتن اين جمله،هم از آسايش خود مي گويد و هم حالت تعادل و موازنه را ايجاد مي کند.دراين جا عصبانيّت زن براي همسرش قابل درک و تأثيرگذار خواهد بود،و مرد مي تواند اين مسئله را درک و به توصيه زن عمل نمايد.
هنگامي که بچّه هاي ما مرتکب عملي مي شوند که ما را نيز تحت الشعاع خود قرار مي دهد-مانند گم کردن وسايل شخصي ما،پخش و پلا کردن و انداختن وسايل ما در گوشه اي البته بعد از استفاده از آنها،گذاشتن و رها کردن دوچرخه شان در خيابان اصلي و پياده رو-در چنين مواقعي کمي عصبانيّت براي ما بد نيست.زيرا کودکان با اين عصبانيّت مي فهمند،که ما به خاطر رفتار نادرست آنها عصباني هستيم،زيرا رفتار نادرست آنها ما را نيز متأثر کرده و تحت الشعاع قرار داده است.
بارب کوچولو،با اشتياق مشغول بريدن و درست کردن عروسک هاي کاغذي بود،که قيچي مادرش را خراب کرد و شکست.مادر متوجّه شد که در چنين وضعيتي،استفاده از خشم و عصبانيّت لازم و مقتضي است،پس به بارب گفت:«بارب،من خيلي عصباني ام و در حال حاضر نمي توانم منطقي باشم و درست تصميم بگيرم.حالا ديگر نمي توانم از قيچي ام استفاده کنم.من از تو انتظار داشتم،که کارت را درست انجام بدهي. امشب تا قبل از اين که بخوابي،فرصت داري تا به من بگويي که چه راه حلّي براي اين مسئله داري و مي خواهي چه کار کني؟»ملاحظه کنيد که مادر با عصبانيّت و خشم،فرزندش را تحقير نکرد،او هرگز به بارب نگفت که چقدر کودن و بي مسئوليت است.در عوض،او بر اين نکته تأکيد کرد که عمل نادرست بارب چقدر او را ناراحت کرده است،و بارب بايد خودش راه حلّ مناسبي پيدا کند.
استفاده از حربه ي عصبانيّت زماني براي ما کارآمد و مقتضي است که در اين مورد منطقي و عقلايي تصميم گيري کرده باشيم.گاهي اوقات لازم است که کودکان تنها،مدّت شصت ثانيه و نه بيشتر،در معرض رفتار خشونت آميز ما قرار گيرند و آن را تجربه نمايند.آنها گاه گاهي،به اين نمايش خشم و عصبانيّت از جانب ما نياز دارند،و ما مي توانيم در اين ميان اختيارات و فرصت هاي خود را اين گونه بسنجيم و بررسي کنيم:«آيا من،مي خواهم فرزندم را منزوي و گوشه گير کنم؟و يا با وراجي و پرحرفي هايم،مي خواهم گره اي از مشکلات باز کنم؟يا آن که فکر مي کنم،اين بچّه تنها به يک سخنراني شصت ثانيه اي و بعد از آن هم به آغوش گرم و شنيدن چنين کلماتي از دهان من نياز دارد:« عزيزيم من،به اين خاطر اين قدر عصباني ام که مي دانم تو از آن دسته از بچّه ها هستي که خيلي بهتر از اين ها مي تواني با وضعيت پيش آمده، برخورد کني و کنار بيايي.»
تصميم بر سر استفاده از خشم و عصبانيّت،بايد کاملاً بي غرضانه و بي طرفانه باشد،نه اين که با عصبانيّتي کنترل ناپذير و به صورت دخالت و همراه با سرزنش و توبيخ شديد باشد.به طورکلي،خشم و عصبانيّت تنها زماني بايد مورد استفاده قرار گيرد،که رفتار فرزندان مان ما را نيز مستقيماً تحت تأثير قرار مي دهد.
يک نکته ي قابل توجّه:هنگامي که خشم و عصبانيّت، منجر به احساس و هيجاني قابل انتظار و پيش بيني شده مي شود،دراين صورت در اغلب مواقع هرگز نبايد از اهرم خشم و عصبانيّت در برخورد با کودک استفاده نماييم.بايد گفت،همه ي ما از جمله فرزندان مان احساس و هيجان را دوست داريم.وقتي کودکان به هيجان و احساس خاصي عادت مي کنند-مانند احساس خجالت،عصبانيّت،گناه و با دوست داشتن-اين احساس و هيجان قابل انتظار به احساس و هيجاني براي انتخاب تبديل مي شود.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق