زمان خواب

نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی

اين موانع هميشه به شکل هاي مختلفي جلوه پيدا مي کند:«بعد از اين که اين برنامه تمام شد.»«مي توانم اوّل يک چيزي بخورم؟»«يک قصّه برايم بگو.»«امّا من خسته نيستم.»«تو اتاقم لولو هست.» زماني که بچّه ها به دنبال راهي براي فرار از زير پتو رفتن و خوابيدن هستند، درچنين مواقعي،هر بچّه اي يک انيشتين و نابغه ي کوچولو است.
حقيقت اين است که شما نمي توانيد بچّه ها را وادار و مجبور به خوابيدن کنيد.هرزمان که ساعت بيولوژيکي بدن شان فرمان دهد،آنها چشم هاي شان را مي بندند و به سرزمين رؤياها مي روند.بنابراين هيچ يک از دستورات والدين،مبني بر سرساعت خوابيدن کودکان نمي تواند،به اين امر منجر شود.
همان طور که بچّه ها متفاوتند،ميزان و مقدار خواب مورد نيازشان هم متفاوت است.تحقيقات اخير نشان داده است که بچّه هاي زيرک و باهوش به ويژه کودکان تيزهوش تر و بااستعداد،ممکن است،نياز به خواب شان به اندازه ي بقيّه بچّه ها نباشد،و اين بسيار بد است. اين کودکان آن قدر باهوش هستند که زمان بيداري شان براي ما مشکل سازتر از زمان خواب شان باشد.درحقيقت،اين خداوند است که ميزان خواب کودکان را تعيين کرده است.-و اين ميزان از کودکي به کودک ديگر متغير و متفاوت است.
البتّه در مورد اغلب والدين،مسئله ي ناراحت کننده اين است که،آنها براي راحتي خودشان و براي اين که در طول شب از شر مزاحمت هاي فرزندان شان راحت شوند،آنها را در تخت خواب شان مي گذارند.اين والدين به بچّه هاي شان مي گويند:«مامان و بابا خسته اند،پس وقت اش است که شما کوچولوها برويد و بخوابيد.»حال از طرف ديگر قابل تصوّر و توجيه است که در همين زمان هم کودکان مي خواهند بيداربمانند،و به نوعي از شر والدين شان خلاص شوند.به جاي گفتن اين جمله:«تو هر شب بايد اين قدر بخوابي.»يک پدر و مادر پيرو فلسفه ي تربيتي عشق و منطق مي گويد:«چون توي اتاق خودت هستي،اين فرصت و زمان را داري که هر وقت خواستي بخوابي.»اين زمان مي تواند از رأس ساعت 7:30 يا8:30 يا هر زمان ديگري شروع شود.البتّه اجازه دهيد که هم کودک و هم نياز شما براي آرامش و تنهايي،اين زمان را انتخاب و تعيين نمايد.اين جمله،آتش جنگ زمان خواب را خاموش مي کند.درحقيقت،با اين جمله ديگر هيچ گاه جنگي رخ نمي دهد.
زمان خواب نيز،مانند بسياري ديگر از مسائل نياز به کنترل دارد،و در اين ميان از دست دادن کنترل مي تواند اين زمان خواب را دست خوش تغيير کند.والدين براي آن که بتوانند در اين زمينه کنترل اندکي داشته باشند،نياز کودکان را ناديده مي گيرند،بنابراين زماني که مي بينند، فرزندان شان در برابر زمان خواب مقاومت مي کنند،با خود فکر مي کنند که کودکان مي خواهند در اين زمينه تمامي کنترل را دردست بگيرند، امّا درواقع همه ي آن چه که بچّه ها مي خواهند تنها ميزان اندکي از کنترل است،نه تمامي آن.پس بياييد کنترل را در اين زمينه به آنها بسپاريد.
از فرزندان تان بپرسيد،آيا دوست دارند زماني که توي اتاق خود هستند،در اتاق باز يا بسته باشد،چراغ اتاق شان و يا چراغ خوابشان خاموش يا روشن باشد،و آيا دوست دارند با صداي کم راديو گوش کنند يا نه؟هم چنين،از کودکان تان بپرسيد،آيا دوست دارند،براي شان قصّه بگوييد تا آنها بخوابند.اين گونه و با اين سؤالاتي که مي پرسيد،شما تمامي کنترل را در دست نمي گيريد،بلکه آنها را هم در اين کار شريک مي کنيد..
با فرزندتان در مورد زمان خوابش،مانند مثال زير بحث و گفتگو کنيد.
پدر:«فکر مي کني هرشب به چند ساعت خواب احتياج داري؟»
کودک:«زمان زيادي نمي خواهم،خيلي کم.چون دوست دارم بيشتر شب را بيدار باشم.»
پدر:«واقعاً؟مي توانم اين مسئله را درک کنم.امّا مي داني،من از آن دسته از آدم ها هستم که به هشت ساعت خواب احتياج دارم،درضمن دوست دارم هرشب دو ساعت را در تنهايي و آرامش بگذرانم.بنابراين در مجموع ما،ده ساعت از شبانه روز را با هم نيستيم.»
کودک:«اوه،بله.»
پدر:«بسيار خب،حالا دوست داري زمان آرامش و استراحت من از ساعت 8 شروع بشود يا 8:30؟البتّه بايد اين را بداني که در زمان استراحت من،تو بايد در اتاق ات باشي.ولي مي تواني کتاب بخواني،يا مي تواني بخوابي.خب،کدام زمان را ترجيح مي دهي 8يا 8:30؟»
کودک:«نمي دانم.»
پدر:«خب،حالا که تو نمي داني،پس من بايد زماني را انتخاب کنم.»
کودک:«خب،8:30.اشکالي ندارد.چراغ اتاقم روشن باشد؟»
پدر:«حتماً.»
کودک:«مي توانم به موسيقي گوش کنم؟»
پدر:«بله،البتّه به شرطي که من صدايي نشنوم.»
کودک:«بايد حتماً در تخت خوابم باشم؟»
پدر:«نه.»
کودک:«مي توانم روي زمين بخوابم؟»
پدر:«بله،مسئله اي نيست.»
بسياري از ما والدين،به خاطر ترس از پيامدها و عواقب اجتماعي،چنين ميزاني از کنترل زمان خواب را به فرزندان مان نمي دهيم،زيرا از اين مسئله مي ترسيم که فرزند کوچک مان تا ساعت يک بعد از نيمه شب بيدار بماند،و با راديويش اين سو و آن سوي خانه سرک بکشد و کارت هاي بازي اش را پيدا و جور کند،و بعد فردا صبح،به خاطر بي خوابي شب گذشته،تبديل به آدم کوچولوي غيرقابل تحمّل و نفرت انگيزي شود.
البتّه،حقّ با ماست.امّا اين بدان معني نيست که اين کوچولوي غيرقابل تحمّل و بد بايد حتماً کنار ما باشد،و ما از حضورش ناراحت و عصباني شويم.ما مي توانيم با ترفندي اين مشکل را حلّ نماييم.بنابراين آن چه که در واقع غيرقابل تحمّل و بد است،همان پيامدهاي احتمالي عمل ماست،نه مقدار ساعاتي که کودک بايد بخوابد.هرگز فکر نکنيد:«حالا که او بد و غيرقابل تحمّل شده،پس بايد مجبورش کنيم تا بيشتربخوابد.» بلکه بايد فکر کنيد:«حالا که او بد و غيرقابل تحمّل شده،پس مي توانم از اين فرصت بدست آمده يک تجربه ي آموزشي بسيار خوبي را براي او فراهم نمايم.»سپس به کودک بگوييد:«بايد وقت بيشتري را صرف تفريح و بازي کني(يا در اتاق ات و يا در جاي ديگر)تا وقتي که از اين خستگي و کسلي بيرون بيايي،چون واقعاً به نظر مي رسد که خيلي خسته و بي حوصله اي.»و کودک هم به طور قطع پاسخ خواهد داد:«خب،آخر من ديشب به اندازه ي کافي نخوابيدم.»و پاسخ شما:«بله درست است.»و در همين لحظه،آن درس و تجربه اي را که مي خواستيم کودک فرا بگيرد،به بهترين شکل ممکن به او ياد داده مي شود.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق