تأثير همسالان
تأثير همسالان
تأثير همسالان
نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی
مترجم: میترا خطیبی
بحث و درگيري ما،با بچّه ها بر سر مسئله ي تأثير همسالان شان از زماني که آنها دو يا سه ساله هستند،آغاز مي شود.البتّه اين بدان معنا نيست،که همين فردا صبح،کودک نوپاي ما که هنوز لاستيکي و پوشک،به پا دارد،با دوستي که موهاي مدل سرخپوستي و ناخن هاي سوهان کشيده دارد و لباس مخصوص موتورسواران را پوشيده است،تاتي تاتي کند و از خانه بيرون برود.درست است که بچّه ها سريع رشد مي کنند،امّا نه به آن سرعتي که شما فکر مي کنيد.منظور ما اين است که به نظر شما،آيا کودکان بيشتر به حرف هاي همسن و سالان خود گوش مي کنند،با اين که خود فکر مي کنند و تصميم مي گيرند؟-درواقع سؤال ما اين است که آيا آنها تحت تأثير همسالان خود قرار دارند يا خير؟
بيشتر والدين،ندانسته با آموزش ها و رفتارهاي اشتباه و غلط خود،فرزندان مان را به گونه اي تربيت مي کنيم،که ناخواسته به حرف هاي همسالان خود گوش دهند و تحت تأثير آنها قرار گيرند.زماني که آنها کودک خردسالي بيش نيستند، اين صداي ماست که آنها را تحت تأثير خود قرار مي دهد،صدايي قاطع و محکم که قدرت تفکّر و انديشه را از آنهامي گيرد،و اين گونه صداي ما،صداي حاکم بر ذهن و فکر آنها مي شود.به طور مثال به آنها مي گوييم:«اين کار را به روشي که من مي گويم،انجام بده.»بنابراين هنگامي که اين کودکان به سن نوجواني مي رسند،درفکر و انديشه شان،تغيير و دگرگوني فاحشي رخ مي دهد،درواقع يک جابه جايي درذهن آنها انجام مي شود.آنها با خود مي گويند:«حالا ديگر مي توانم،براي خودم فکر کنم.ديگر نبايد به آن صداي خارجي گوش بدهم.»در نتيجه تصميم مي گيرند،تا از اين پس،خود بيانديشند و تفکّر کنند.امّا آيا موفق مي شوند؟خير،آنها دچار نوعي سردرگمي و حيرت مي شوند.زيرا مدّت يازده سال،تنها صداي ما را شنيده بودند،و انجام هرکاري براي شان منوط به شنيدن صداي ما بود.امّا با وجود اين تصميم دارند،تا ديگر صداي ما را نشنوند،و به حرف ما گوش ندهند.ولي آنها نه مي دانند و نه مي توانند،که به ندا و صداي درون خود و نيروي انديشه و تفکّرشان گوش فرا دهند(زيرا هيچ صدايي در درون آنها نيست،و هيچ قدرت انديشه و تفکّري وجود ندارد،چون هميشه اين ما بوديم که به جاي آنها و براي آنها فکر کرديم و تصميم گرفتيم.)حال در سنين نوجواني و به نوعي ديگر،باز هم صدايي در ذهن آنها طنين انداز مي شود و مي ماند.صدايي که آنها اين بار به آن گوش فرا مي دهند و تحت تأثيرش قرار مي گيرند،و اين صدايي نيست جز صداي همسالان شان.
زماني که،فرزندان ما به سن يازده يا دوازده سالگي مي رسند،اغلب ما والدين، از روي عجز و ناتواني دست هاي مان را بلند مي کنيم و مي گوييم:«بچّه هايم وقتي که کوچک تر بودند،به حرفم گوش مي دادند،اما حالا ديگر هيچ اعتنايي به حرف هايم نمي کنند آيا واقعاً آنها تغيير کرده اند؟»باز هم داريد اشتباه مي کنيد،چون آنها ذرّه اي تغيير نکرده اند و عوض نشده اند،آنها هنوز هم به صداها و نداهاي بيروني گوش مي دهند،با اين تفاوت که اين صدا ديگر صداي ما نيست.
اوّلين گام براي آماده سازي بچّه ها،در برخورد و رويارويي با مقوله ي تأثير همسالان،که در طول زندگي خود با آنها مواجه مي شوند،اين است که از همان ابتدا آنها را واداريم،تا نداي ضعيف درون خود را بشنوند.به اين نحو که،در مورد مسائل کوچک به آنها حق انتخاب و اختيار بدهيم،درواقع آنها را واداريم تا فکر کنند و تصميم بگيرند.مثلاً بگوييم:«انتخاب کن.شير شکلاتي يا ساده؟»«کت آبي يا قرمز؟»«دست کش هايت را مي پوشي يا توي جيب ات مي گذاري؟»و حال آنها هستند که بايد تصميم بگيرند،کدام گزينه را انتخاب کنند،و در اين جا نداي درون شان به آنها خواهد گفت، که چه بکنند.
به جاي آن که به کودکان بگوييم که چه کار بکنند، دفعات بيشتري از آنها سؤال مي کنيم،و به همان ميزان قدرت تصميم گيري آنها افزايش مي يابد.در هنگام بحث و گفتگو با فرزندان مان بايد همواره از سخنان تفکّربرانگيز استفاده کنيم،زيرا سخنان تفکّربرانگيز،به آنها کمک مي کند تا فکر کنند و در آينده کم تر تحت تأثير منفي همسالان خود قرار گيرند.
امّا نبايد خود را گول بزنيم،زيرا هنوز تأثيرهمسالان به قوّت خود باقي است.اوّل آن که در ابتداي دوره ي پيش از نوجواني و جواني،بچّه ها بسيار تلاش دارند،تا مهارت هاي اجتماعي خود را پي ريزي کنند،و در اين ميان نقش دوستي ها،بسيار تعيين کننده خواهد بود.اما با يک آماده سازي ذهني خوب و مناسب،نداي دروني آنها مي تواند گزينش و انتخاب درستي در اين زمينه داشته باشد.
دوّم اين که،هنگامي که بچّه هاي ما به سن يازده و دوازده سالگي مي رسند،براي آن که آنها را آماده ي رويارويي با نفوذ و تأثير فکري همسالان شان کنيم،ضروري است که گاهي،در مورد مسائل و فشارهاي زندگي دوران جواني،با آنها بحث و گفتگو کنيم.
پدر:«کريستين،من مي دانم که مواجهه با مسائل دوران جواني چقدر سخت است،و در اين دوران چقدر دوستي ها مهمّ و باارزش است.من و مادرت مي خواهيم در اين دوستي ها و يا هرچيز ديگري،که ممکن است تو در اين دوره از زندگي با آن مواجه شوي،پشتيبان تو باشيم.مي خواهم،امروز کمي با تو حرف بزنم،تا بدانم وقتي که در کنار دوستان ات هستي،آيا تحت تأثير و نفوذ آنها قرار مي گيري؟و يا اين که براي خودت فکر و انديشه ي مستقلي داري؟حالا موافقي کمي با هم گپ بزنيم؟»
کريستين :«بسيار خب،حاضرم.»
پدر:«خب،حالا شايد بتوانيم در مورد برنامه هاي تو براي آينده و کسب استقلال،و اين که چه طوري مي خواهي روي پاهاي خودت بايستي، صحبت کنيم.چون مي دانم،تو مي خواهي سخت کار کني تا به ما وابسته نباشي.پس بايد اين را هم بداني که به دوستان ات هم نبايد وابسته باشي،و تنها خودت باشي و خودت.»
موضوع مهمّ ديگري که بايد مورد بحث قرارگيرد، مفهوم کلمه ي«نه»است.و آيا اين که فرزندان ما مي توانند به دوستان خود «نه» بگويند؟ آنها در صورتي مي توانند «نه»بگويند،که ما در طي سال هاي گذشته به آنها اجازه داده باشيم،تا از کيفيت و ظرفيت نداي درون خود استفاده کنند.امّا بايد به آنها ياد بدهيم،تا به شيوه اي که ما به آنها«نه»مي گوييم، به دوستان خود«نه»بگويند،و در مسائل و مواردي هم«بله»بگويند.اگر دوستان شان آنها را تشويق به استفاده از مواد مخدّر کنند،(مصرف موادمخدّر،مقوله اي است که در بعضي از جوامع، از جمله جامعه ي آمريکا، حتّي قبل از دوران جواني،يعني دوران نوجواني نيز گريبان گير بچّه ها است.)مي توانند به راحتي با اين جمله پيشنهاد دوستان خود را رد کنند:«خيلي خوشحال مي شوم که با تو اسکيت بازي کنم،و يا به فروشگاه و مرکز خريد بروم،چون دوست دارم،با تو باشم و در کاري همراهي ات کنم.امّا دوست دارم اين کار،هرکاري جز مصرف مواد مخدّر باشد.»
بچّه ها زماني که نحوه ي استفاده از«بله»را براي مسائل ديگر ياد مي گيرند،احساس قدرت بيشتري مي کنند.زيرا فکر مي کنند،با «نه» گفتن خود،از گروه دوستان و همسالان شان طرد و تنها مي شوند.
گاهي اوقات،شايد لازم باشد ما خود را سپر بلاي فرزندان مان نماييم.حتماً مي پرسيد چگونه؟در بعضي از موارد بايد به فرزندان خود بگوييم:«اگر نمي خواهي به دوستان ات «نه» بگويي،ما را سپر بلاي خودت قرار بده،راحت باش و بگو،فاميلم و پدر ومادرم مرا مي کشند،اگر کار خلافي بکنم!آن وقت ما بد مي شويم،نه تو.درضمن مطمئن باش که ما،در هر صورت حمايت ات مي کنيم و پشتيبان ات هستيم.» اين نکته ي آخر ابزاري اضافي است،که مي توانيم به فرزندان خود،در مواجهه با دوستان شان بدهيم.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق
/خ
بيشتر والدين،ندانسته با آموزش ها و رفتارهاي اشتباه و غلط خود،فرزندان مان را به گونه اي تربيت مي کنيم،که ناخواسته به حرف هاي همسالان خود گوش دهند و تحت تأثير آنها قرار گيرند.زماني که آنها کودک خردسالي بيش نيستند، اين صداي ماست که آنها را تحت تأثير خود قرار مي دهد،صدايي قاطع و محکم که قدرت تفکّر و انديشه را از آنهامي گيرد،و اين گونه صداي ما،صداي حاکم بر ذهن و فکر آنها مي شود.به طور مثال به آنها مي گوييم:«اين کار را به روشي که من مي گويم،انجام بده.»بنابراين هنگامي که اين کودکان به سن نوجواني مي رسند،درفکر و انديشه شان،تغيير و دگرگوني فاحشي رخ مي دهد،درواقع يک جابه جايي درذهن آنها انجام مي شود.آنها با خود مي گويند:«حالا ديگر مي توانم،براي خودم فکر کنم.ديگر نبايد به آن صداي خارجي گوش بدهم.»در نتيجه تصميم مي گيرند،تا از اين پس،خود بيانديشند و تفکّر کنند.امّا آيا موفق مي شوند؟خير،آنها دچار نوعي سردرگمي و حيرت مي شوند.زيرا مدّت يازده سال،تنها صداي ما را شنيده بودند،و انجام هرکاري براي شان منوط به شنيدن صداي ما بود.امّا با وجود اين تصميم دارند،تا ديگر صداي ما را نشنوند،و به حرف ما گوش ندهند.ولي آنها نه مي دانند و نه مي توانند،که به ندا و صداي درون خود و نيروي انديشه و تفکّرشان گوش فرا دهند(زيرا هيچ صدايي در درون آنها نيست،و هيچ قدرت انديشه و تفکّري وجود ندارد،چون هميشه اين ما بوديم که به جاي آنها و براي آنها فکر کرديم و تصميم گرفتيم.)حال در سنين نوجواني و به نوعي ديگر،باز هم صدايي در ذهن آنها طنين انداز مي شود و مي ماند.صدايي که آنها اين بار به آن گوش فرا مي دهند و تحت تأثيرش قرار مي گيرند،و اين صدايي نيست جز صداي همسالان شان.
زماني که،فرزندان ما به سن يازده يا دوازده سالگي مي رسند،اغلب ما والدين، از روي عجز و ناتواني دست هاي مان را بلند مي کنيم و مي گوييم:«بچّه هايم وقتي که کوچک تر بودند،به حرفم گوش مي دادند،اما حالا ديگر هيچ اعتنايي به حرف هايم نمي کنند آيا واقعاً آنها تغيير کرده اند؟»باز هم داريد اشتباه مي کنيد،چون آنها ذرّه اي تغيير نکرده اند و عوض نشده اند،آنها هنوز هم به صداها و نداهاي بيروني گوش مي دهند،با اين تفاوت که اين صدا ديگر صداي ما نيست.
اوّلين گام براي آماده سازي بچّه ها،در برخورد و رويارويي با مقوله ي تأثير همسالان،که در طول زندگي خود با آنها مواجه مي شوند،اين است که از همان ابتدا آنها را واداريم،تا نداي ضعيف درون خود را بشنوند.به اين نحو که،در مورد مسائل کوچک به آنها حق انتخاب و اختيار بدهيم،درواقع آنها را واداريم تا فکر کنند و تصميم بگيرند.مثلاً بگوييم:«انتخاب کن.شير شکلاتي يا ساده؟»«کت آبي يا قرمز؟»«دست کش هايت را مي پوشي يا توي جيب ات مي گذاري؟»و حال آنها هستند که بايد تصميم بگيرند،کدام گزينه را انتخاب کنند،و در اين جا نداي درون شان به آنها خواهد گفت، که چه بکنند.
به جاي آن که به کودکان بگوييم که چه کار بکنند، دفعات بيشتري از آنها سؤال مي کنيم،و به همان ميزان قدرت تصميم گيري آنها افزايش مي يابد.در هنگام بحث و گفتگو با فرزندان مان بايد همواره از سخنان تفکّربرانگيز استفاده کنيم،زيرا سخنان تفکّربرانگيز،به آنها کمک مي کند تا فکر کنند و در آينده کم تر تحت تأثير منفي همسالان خود قرار گيرند.
امّا نبايد خود را گول بزنيم،زيرا هنوز تأثيرهمسالان به قوّت خود باقي است.اوّل آن که در ابتداي دوره ي پيش از نوجواني و جواني،بچّه ها بسيار تلاش دارند،تا مهارت هاي اجتماعي خود را پي ريزي کنند،و در اين ميان نقش دوستي ها،بسيار تعيين کننده خواهد بود.اما با يک آماده سازي ذهني خوب و مناسب،نداي دروني آنها مي تواند گزينش و انتخاب درستي در اين زمينه داشته باشد.
دوّم اين که،هنگامي که بچّه هاي ما به سن يازده و دوازده سالگي مي رسند،براي آن که آنها را آماده ي رويارويي با نفوذ و تأثير فکري همسالان شان کنيم،ضروري است که گاهي،در مورد مسائل و فشارهاي زندگي دوران جواني،با آنها بحث و گفتگو کنيم.
پدر:«کريستين،من مي دانم که مواجهه با مسائل دوران جواني چقدر سخت است،و در اين دوران چقدر دوستي ها مهمّ و باارزش است.من و مادرت مي خواهيم در اين دوستي ها و يا هرچيز ديگري،که ممکن است تو در اين دوره از زندگي با آن مواجه شوي،پشتيبان تو باشيم.مي خواهم،امروز کمي با تو حرف بزنم،تا بدانم وقتي که در کنار دوستان ات هستي،آيا تحت تأثير و نفوذ آنها قرار مي گيري؟و يا اين که براي خودت فکر و انديشه ي مستقلي داري؟حالا موافقي کمي با هم گپ بزنيم؟»
کريستين :«بسيار خب،حاضرم.»
پدر:«خب،حالا شايد بتوانيم در مورد برنامه هاي تو براي آينده و کسب استقلال،و اين که چه طوري مي خواهي روي پاهاي خودت بايستي، صحبت کنيم.چون مي دانم،تو مي خواهي سخت کار کني تا به ما وابسته نباشي.پس بايد اين را هم بداني که به دوستان ات هم نبايد وابسته باشي،و تنها خودت باشي و خودت.»
موضوع مهمّ ديگري که بايد مورد بحث قرارگيرد، مفهوم کلمه ي«نه»است.و آيا اين که فرزندان ما مي توانند به دوستان خود «نه» بگويند؟ آنها در صورتي مي توانند «نه»بگويند،که ما در طي سال هاي گذشته به آنها اجازه داده باشيم،تا از کيفيت و ظرفيت نداي درون خود استفاده کنند.امّا بايد به آنها ياد بدهيم،تا به شيوه اي که ما به آنها«نه»مي گوييم، به دوستان خود«نه»بگويند،و در مسائل و مواردي هم«بله»بگويند.اگر دوستان شان آنها را تشويق به استفاده از مواد مخدّر کنند،(مصرف موادمخدّر،مقوله اي است که در بعضي از جوامع، از جمله جامعه ي آمريکا، حتّي قبل از دوران جواني،يعني دوران نوجواني نيز گريبان گير بچّه ها است.)مي توانند به راحتي با اين جمله پيشنهاد دوستان خود را رد کنند:«خيلي خوشحال مي شوم که با تو اسکيت بازي کنم،و يا به فروشگاه و مرکز خريد بروم،چون دوست دارم،با تو باشم و در کاري همراهي ات کنم.امّا دوست دارم اين کار،هرکاري جز مصرف مواد مخدّر باشد.»
بچّه ها زماني که نحوه ي استفاده از«بله»را براي مسائل ديگر ياد مي گيرند،احساس قدرت بيشتري مي کنند.زيرا فکر مي کنند،با «نه» گفتن خود،از گروه دوستان و همسالان شان طرد و تنها مي شوند.
گاهي اوقات،شايد لازم باشد ما خود را سپر بلاي فرزندان مان نماييم.حتماً مي پرسيد چگونه؟در بعضي از موارد بايد به فرزندان خود بگوييم:«اگر نمي خواهي به دوستان ات «نه» بگويي،ما را سپر بلاي خودت قرار بده،راحت باش و بگو،فاميلم و پدر ومادرم مرا مي کشند،اگر کار خلافي بکنم!آن وقت ما بد مي شويم،نه تو.درضمن مطمئن باش که ما،در هر صورت حمايت ات مي کنيم و پشتيبان ات هستيم.» اين نکته ي آخر ابزاري اضافي است،که مي توانيم به فرزندان خود،در مواجهه با دوستان شان بدهيم.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}