صبح/ ساعت 6/ خانه:

- من وقت ندارم هرروز صبحانه آماده کنم، بادوستم تو پارک قرار پیاده ­روی دارم.
- یه ­جور می گویی هر روز که انگار...
- خب خب، خواهشا سر صبحی دوباره شروع نکن، مگر سرکار صبحانه نمی­ دهند؟!
- می شود به جای اینکه یکساعت جلوی آینه بایستی، بروی مریم را از خواب بیدار کنی!
- تو پدرشی؛ برو بیدارش کن، بیرون براش حلیم بخر و بعدش هم برسونش مدرسه!
- امر دیگری ندارین سرکارخانم؟
- چرا هنوز هست عزیزم! لباس ورزشی من را از خشکشویی گرفتی؟

 صبح/ ساعت 8 / پارک:

- به به ...؛ خانم خانم ها، صبح شما به­ خیر!
- صبحت به خیر عزیزم!
- دیر کردی! چرا اخم­ هایت تو همه؟!
- سر صبحی گیر داده بود که اینکار را بکن، اون کار را نکن، از اون خرده فرمایشات همیشگی ...، خلاصه حسابی اعصابم رو خرد کرد!
- حالا خودت رو اذیت نکن! تولد نگار چی کار کنیم؟
- هیچی دیگر؛ بعداز پیاده­ روی می ­رویم برایش کادو می­ خری!
- نه منظورم این که اصلا برویم؟!
- وا...؛ برای چی نرویم؟! آهان... نکند مسعود گیر داده؟!
- خب ... خب ... آره؛ می­ گوید هم دور است، هم تا برگردین دیروقت می ­شود.
- ....

عصر/ ساعت 5/ خانه

- وا... چرا انقدر امروز زود برگشتی خونه؟!
- ببخشید خوابتون به هم خورد سرکارخانم! حالا نهار چی داریم؟
- امروز برنامه پیاده­ روی مون خیلی طولانی شد، دیگه رسیدم خونه از خستگی خوابم برد!
- مریم کجاست؟
- من چه می­ دانم! خواهش می­ کنم برو عزیزم؛ خسته ­ام، حوصله ندارم،... یکساعت دیگر وقت آرایشگاه دارم!
- یعنی از صبح که رفته مدرسه، هنوز برنگشته است؟
- ای بابا؛ خب زنگ بزن به موبایلش، برو، منو سوال پیچ نکن عزیزم، دست از سرمن بردار...

شب/ ساعت 11/ بیمارستان/ بخش مراقبت­های ویژه

- خانم پرستار؛ خانم پرستار... تو را به خدا  بگین چه بلایی سر دخترم آمده؟!
- آقا، آرامش خودتان را حفظ کنید ...
- خانم می­ گویی چی شده؟ یا خودم بروم تو بخش؟
- مادرش کجاست؟
- از سرشب مهمانی رفته، هرچی زنگ می­زنم موبایلش دردسترس نیست.
- دخترتون تو جاده تصادف کرده ...
- چی؟! تصادف کرده؟ وای... وای...
- راننده جوان مستی بوده که نرسیده به بیمارستان تموم کرد، دخترتون هم الان تو کماست.
- چی داری می­ گویی خانم؟! تو کماست؟ خدایا خدایا به فریادم برس.