دزدی

نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
ترجمه : میترا خطیبی



از ميان تمام مسائل و مشکلاتي که در برخورد با کودکان پيش روي ما قرار مي گيرد، هيچ يک به اندازه ي دزدي، روي ما تأثير نمي گذارد. در سلسله مراتب اخلاقي هر يک از ما، رعايت حقوق اموال و دارايي افراد، جايگاه بزرگ و ويژه اي دارد.ما همواره خواستار آنيم که فرزندان مان به آن چه دارند و متعلق به خودشان است،ارج بگذارند و قدر بدانند، و از دست درازي و تعرض به اموال ديگران و آن چه که به ايشان تعلق ندارند، خودداري ورزند.با اين وجود،بچه ها گاهي دست به دزدي مي زنند و وسايلي را که متعلق به خودشان نيست،برمي دارند.معمولاً در مواجهه با مقوله ي دزدي در کودکان،نمي توان برخوردي تند و مستقيم داشت. درعوض، با درنظر گرفتن و درک احساسات کودکي که براي اوّلين و يا چندمين بار دست به ارتکاب چنين عملي زده است، مي توان به اين مسئله رسيدگي و در مورد آن اقدام به موقع و مناسبي انجام داد.
خوشبختانه،مانند مقوله ي دروغ ودروغگويي،اوّلين دزدي نيز بين سنين چهارتا شش سالگي اتفاق مي افتد،و اين نيز مرحله اي از مراحل کودکي است، که اگر با آن بدون توسّل به خشم و عصبانيّت، برخورد واقع بينانه اي کنيم؛کودکان نيز به سرعت از اين مرحله عبور مي کنند و آن را پشت سر مي گذارند.دراين بين،يک پاسخ احساسي از جانب ما،معمولاً موضوع را حادّتر و خراب تر مي کند، زيرا کودک در واکنش به نحوه ي برخورد ما، حالتي تدافعي مي گيرد،و در اين ميان بر سر مسئله ي کنترل و رسيدگي از جانب ما از يک سو، و برخورد کودک از سوي ديگر،درگيري ميان ما و فرزندان مان آغاز مي شود.حال بياييد نگاهي به دو ديدگاه و نحوه ي برخورد متفاوت بيندازيم:
جنيس کوچولو،گوشواره اي از جعبه ي جواهرات مادرش برمي دارد.مادر موضوع را مي فهمد و فرياد مي زند:«جنيس، تو اين گوشواره را برداشتي؟...اين طوري به من نگاه نکن،جواب مرا بده...به تو گفته بودم که نبايد به جعبه ي جواهرات من دست بزني.اين کارت واقعاً مرا عصباني مي کند.همين الآن،آن گوشواره را برگردان،سرجايش و ديگر هيچ وقت اين کار را نکن!»
امّا،مادر متوجه اين نکته نمي شود،که با اين شيوه ي برخورد و تحريک احساسات جنيس،به او ياد مي دهد که به دزدي کردن خود ادامه دهد.زيرا اين نحوه ي برخورد موجب احساس ناامني در کودک مي شود،و متعاقب آن جنيس براي انتقام وتلافي، مي خواهد مادرش را نگران و آشفته سازد،و با دزدي به اين هدف خود مي رسد.چون دزدي نوعي هيجان و تحريک احساسات براي جنيس است-يک سر و صدا و هيجان زياد،بدون هيچ گونه پيامد و عواقبي.
امّا بهترين روش براي رسيدگي به اين مسئله تنها ذکر اين جمله از جانب مادر بود.«جنيس عزيزم، وقتي که گوشواره ي مامان را برمي داري،مادر از اين کار خوشش نمي آيد.حالا لطفاً آن را به جعبه اش برگردان،متشکرم.(و بعد خيلي با هيجان ادامه دهد.)اوه،خيلي متشکرم،که سرجايش گذاشتي.اين کارت مامان را خيلي خوشحال کرد.تو چه دختر خوبي هستي.»اين شيوه ي برخورد با مسئله موجب مي شود تا مادر به جنيس اطمينان دهد،که گوشواره در جاي درست خود گذاشته شده است،و به دنبال آن جنيس نيز احساس خوبي از عملکرد درست خود داشته باشد.زيرا گوشواره از همان جايي که برداشته شده است،دوباره به همان جا گذاشته مي شود، بدون آن که در اين ميان هيچ گونه احساس هيجان و تحريکي،باعث ناراحتي و آزردگي جنيس شود.
امّا عادت مزمن به دزدي، مي تواند مقوله ي متفاوت و جداگانه اي باشد،که شايد درگيري بين والدين-کودک بر سر کنترل،دليل آن باشد،يا اين که شايد ريشه ي اين مشکل بسيار عميق تر از آن چيزي باشد که ما فکر مي کنيم.
هميشه زماني کودک،مرتکب دزدي مي شود،که احساس تهي بودن و عدم دوست داشتن از سوي والدين مي کند.اين احساس پوچي و تهي بودن مي تواند،به يک باره و يا در دراز مدّت در کودک بوجود بيايد.شايد هم مانند بعضي از افراد که عادت به جويدن ناخن هاي خود دارند،کودک نيز از روي عادت دزدي مي کند.ندا و صدايي در درون اين کودکان به آنها مي گويد:«من آن چه را که مستحق اش هستم،بدست نمي آورم.من بايد بيشتر داشته باشم.»در برخورد با دزدي مزمن،نکته ي مهمّ براي ما اين است که ريشه ي اصلي و اساسي اين معضل را پيدا کنيم.اين معضل مي تواند ريشه در ضعف خودباوري کودک و يا احساس ناخوشايند بودن کودک از سوي خودش باشد.
بحث و گفتگو با فرزندان مان(زماني که هنوز مسئله اي رخ نداده است.)باعث ساخت و تحکيم احساس خودباوري در آنها مي شود،و ما با اثبات دوستي و عشق خود،مي توانيم به آنها کمک کنيم،تا هرگز احساس تهي بودن و عدم دوست داشتن نکنند.
دزدي کودک،مشکل و معضلي است،که عوامل بسياري موجب آن مي شود،بنابراين معمولاً نمي توان با آن برخوردي مستقيم و يک سويه داشت.امّا با درک احساسات کودک،لمس کردن او،ارتباط چشمي،در آغوش گرفتنش،و استفاده از احساسات مثبت،البتّه بدون پيامدهاي عصبي و هيجاني،مي توان احساسات منفي نظير ضرر و فقدان،تهي و ناخوشايند بودن،را در کودکان از بين برد.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق