اسامی فارسی

شابرزین
شاه برزین
 
شابهار
نام دشتی در نواحی کابل
 
شاپور
پسر شاه، شاه زاده؛ نام چند پهلوان ایرانی
 
شادان
نام دخترانه و پسرانه به معنی شاد، مسرور
 
شادبه
بهترین شادی
 
شادمان
نام دخترانه و پسرانه به معنی شاد، خوشحال و مسرور
 
شادمهر
ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است.
 
شادکان
کامیاب، کامروا، خوشحال، شادمان، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی بنا به روایتی
 
شادیار
شاد و خوشحال
 
شارویه
شیرویه
 
شاندیز
شکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد
 
شاه‌برزین
نام شخصی در وندیدا (بخشی از اوستا)
 
شاه‌پر
شهپر
 
شاهپور
شاپور
 
شاهرخ
دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما
 
شاهرود
رود = فرزند به ویژه پسر، (به مجاز) فرزند پسر عزیز و گرامی، رودخانه‌ی اصلی و بزرگ
 
شاهو
آن که چون شاه بزرگ و شکوهمند است.
 
شاهین
نوعی پرنده‌ی شکاری از خانواده‌ی باز؛ برج میزان
 
شاها
نام قلعه‌ای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته بود.
 
شاهدیس
مانند شاه
 
شاهرخ
دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما
 
شاهنده
متقی و پرهیزگار و صالح و نیکوکار
 
شاهنگ
شاه + انگین ملکه زنبور عسل
 
شاهکار
کار شاهانه، برجسته، ممتاز
 
شاویس
شا (فارسی) + ویس (عربی) مرکب از شاه + اویس (نام شخصی پارسا که از تابعین بوده است)
 
شایا
شایسته
 
شایان
شایسته، سزاوار، در خور؛ فراوان
 
شایگان
ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته
 
شباهنگ
شب آهنگ، ستاره‌ی بامدادی، ستاره‌ی سهیل؛ نام پرنده‌ای، مرغ سحرخوان
 
شبان
چوپان، گله بان
 
شباویز
مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند، مرغ شب آهنگ
 
شَرمین
شرمگین، با حُجب و حیا، خجالت زده
 
شروان
درخت سرو؛ جنوب شرقی کوههای قفقاز
 
شروین
معشوق مردمان، پایدار و نامی، نام قلعه‌ی شروان؛ نام انوشیروان دادگر
 
شکیب
تحمل، بردباری، صبر
 
شمشاد
درختچه‌ای همیشه سبز با انواع مختلف که در حاشیه‌ی باغچه‌ها کاشته می‌شود؛ (به مجاز) شخص خوش قد و قامت؛ (به مجاز) زلف و معشوق.
 
شَنتیا
نام حضرت علی (ع) در زبور داوود، پیروز
 
شِهام
تیز خاطر، چالاک
 
شهباز
شاهباز، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قدیم آن را برای شکار تربیت میکردند.
 
شهراد
پادشاهِ جوانمرد
 
شهرام
مطیع شاه، رام شاه؛ موجب آرامش شاه
 
شهرداد
زاده‌ی شهر، شهری
 
شهروان
شهربان، نگهبان شهر
 
شهرود
نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی
 
شهروز
نام وزیر شاهپور، شاه روزگار یا داری بخت و روز شاه، نام سازی، نام شهری که خسروپرویز پادشاه ساسانی بنا کرد.
 
شهروین
شهنام، از نامهای باستانی
 
شهریور
نام ماه ششم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آتش، نام روز چهارم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
 
شهریار
پادشاه، شاه؛ حاکم، فرمانروا؛ پسر خسرو پرویز از شیرین و پدر یزدگرد سوم ساسانی
 
شهزاد
شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه
 
شهسان
مانند شاه، شاهوار، دارای جلال و شکوه شاهانه
 
شهسوار
شاه سوار، ماهر در سوارکاری؛ (به مجاز) شخص بسیار برجسته و ممتاز؛ شوالیه
 
شهمیر
مخفف شاه امیر
 
شهنام
بزرگ نام و دارنده‌ی نامِ شاهانه؛ نیکنام، نکونام
 
شهنور
نور شاه و به تعبیری نور خدا
 
شهیاد
مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)
 
شهیار
همدم، همنشین و مونس شاه؛ نظیر و همتای شاه؛ (به مجاز) بلند مرتبه
 
شیانا
پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلی
 
شیران
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
 
شیراک
نام پدر هرمزد، کنده کار کتیبه کعبه زرتشت
 
شیردل
دلیر، شجاع
 
شیرزاد
زاده شیر؛ دلیر و شجاع
 
شیرو
منسوب به شیر، دلیر و شجاع؛ در شاهنامه پسر گشتاسب


اسامی عربی

شادن
اسم پسرانه و دخترانه به معنی آهوی جوان که تازه شاخ بر آورده است، بچه آهو، زیبا و لطیف مانند بچه آهو
 
شاکر
شکر کننده، سپاسگزار؛ در حال شکرگزاری
 
شاهد
گواه، حاضر، مرد خوبروی؛ محبوب، خدای تعالی
 
شباب
جوانی، مرد جوان
 
شَبیب
با ارزش و جوانمرد
 
شُبَیر
شیر کوچک؛ پیامبر اسلام(ص) امام حسین(ع) را در کودکی به این نام (شُبَیر) خوانده است.
 
شجاع
آن که از چیزی یا کسی نمیترسد، پردل و جرئت، دلیر
 
شجاع‌الدین
شجاع و دلیر در راه دین
 
شرافت
حالتی در شخص که او را از ارتکاب رذایل باز میدارد؛ بزرگ منشی، بزرگواری.
 
شَرف
حرمت و اعتباری که از رعایت کردن ارزشهای اخلاقی بوجود می‌آید، بزرگواری، افتخاری که از امری نصیب شخص میشود؛ برتری؛ محل یک سیاره در منطقه البروج که سیاره در آن محل تأثیری قوی دارد.
 
شَرف‌الدین
موجب آبروی و اعتبار دین و آیین
 
شریف
دارای شرف، ارجمند، بزرگوار، دارای ارزش و اعتبار، ارزشمند، خوب، عالی
 
شریف‌الدین
دارای دین و آیین پاک
 
شریعت
شرع؛ طریقه، روش
 
شعبان
نام ماه هشتم از سال قمری
 
شفا
بهبود، بهبود یافتن از بیماری؛ از میان رفتن بیماری دل به سبب تابش انوار ملکوتی است.
 
شفق
نوری سرخ که تا مدتی پس از غروب خورشید از آسمان به زمین میتابد.
 
شفیع
آن که تقاضای عفو و بخشش گناه کسی را از دیگری میکند، شفاعت کننده، شفاعتگر
 
شفیع‌محمّد
از نامهای مرکب شفیع و محمّد
 
شفیق
مهربان، دلسوز
 
شقیق
نام یکی از سرداران علی (ع)
 
شکرالله
ستایش خدا
 
شکرعلی
مرکب از شکر (سپاس) + علی (بلندمرتبه)
 
شکور
شکرکننده سپاسگزار؛ پاداش دهنده‌ی بندگان؛ از نامهای خداوند
 
شکیل
زیبا، پسر خوش چهره
 
شمایل
ظاهر کسی یا چیزی، شکل و صورت؛ خویها، خصلتهای نیکو و پسندیده
 
شمس
خورشید؛ سوره‌ی نود و یکم از قرآن کریم
 
شمس‌الدین
آفتاب دین
 
شمس‌الله
آفتاب خدا؛ کسی که منور شده است به نور دین خدا
 
شهاب
پدیده‌ای به شکل خطی درخشان که به علت برخورد سنگ آسمانی با جو زمین و سوختن سریع آن به طور ناگهانی در آسمان دیده می‌شود، بزرگی و جلال
 
شهاب‌الدین
نورِ دین، آن که وجودش برای دین تابناک است.
 
شهامت
بی باکی، دلیری، حالت ترس نداشتن از چیزی یا کسی در انجام کاری یا گفتن مطلبی
 
شهیر
معروف، نام آور، نامدار
 
شیبان
از قبایل عرب
 
شیدالله
(فارسی - عربی) خورشید خدا، نور خدا


اسامی کردی

شارو
بازمانده یا پنهان
 
شوان
(تلفظ: šo (a) vān) شبان، چوپان، نگهبان گله


اسامی آشوری

شارونا
سرزمین پربار و حاصلخیز
 
شاهارا
حافظ شبهای روزه داران
 
شایرایا
ستاره ناهید
 
شمینه
حاصلخیز، برکت یافته


اسامی ترکی

شانلی
افتخار آمیز؛ مشهور
 
شاهسون
شاه (فارسی) + سون (ترکی)، شاه دوست، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران


اسامی عبری

شبنا
جوان، نام یکی وکلای قصر حزقیا پادشاه یهودا
 
شُعَیب
پیامبری که بر اساس قرآن پس از هود و صالح در شهر مَدیَن میزیسته و احتمالا پدر زن حضرت موسی (ع) بوده است.
 
شمعون
شنونده، نام یکی از برادران یوسف (ع)
 
شیث
(تلفظ: šeys) نام سومین پسر آدم و حوا که به عقیده مسلمانان مقام نبوت داشت و مخترع حروف هجایی بود.


اسامی هندی

شانیا
کسی که در تصمیم و نظر خود پابرجاست، مصمم


منبع: سایت ستاره